اين سه معيار «قدر»، «جايگاه» و «آرمان»، مشخص كننده خسارت فرد است كه خودش را سوزانده و در تنگنا انداخته و به كم ها قناعت كرده است.
درجه وجودى انسان از تمامى جِمادها و حيات ها و حيوان ها جلوتر است، پس چه طور مى تواند خودش را با اينها مبادله كند؟ يك عمر بدهد و يك مشت طلا و سنگ هاى گران قيمت و آجرها و خانه ها را بپذيرد.
انسان ، با تمامى هستى ، رابطه دارد و در محدوده خانه و جامعه ، زندانى نيست. چگونه مى تواند خودش را از اين همه رابطه ، كنار بكشد و با ابزارش پيوند بزند؟
انسان ، موجودى نيازمند است و با رسيدن به شكوفايى استعدادهايش، تازه ، طغيان ها و عصيان ها و مصيبت هايش شروع مى شوند . انسان ، هنگامى كه بى نيازى و استغناى خودش را مى بيند و شكوفايى خودش را احساس مى كند ، تازه طغيان مى كند و سر بر مى دارد، كه:
«كَلاَّ إِنَّ الاْءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَى . ۱ چنين نيست! به يقين ، انسانْ طغيان مى كند؛ از اين كه خود را بى نياز ببيند» .
به همين دليل است كه اين انسان ، بايد ادامه بيابد و جهتى نامحدود بگيرد، تا آن جا كه بهشت هم مقصد او نباشد ؛ كه بهشت ، منزل اوست ، نه مقصد او !
«إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى . ۲ به يقين ، بازگشت به سوى پروردگار توست» .
با اين معيارها و با توجّه به قدر و جايگاه و آرمان انسان است كه