23
آه سرد

وارثان مملكت را» .

در اين اميد به سر شد ـ دريغ ـ عُمرِ عزيز
كه آنچه در دلم است از درم فراز آيد

اميدِ بسته برآمد ، ولى چه فايده زانك
اميد نيست كه عمرِ گذشته باز آيد! ۱

شاعرى ديگر گفته است:

كَنْد ـ اى باخبران ـ ، بى خبرى ، بنيادم
عمر نيكو گُهرى بود كه از كف دادم

عنكبوتى است فلك ، در پىِ صيدِ مگسان
مگسى بودم و در دامِ فلك افتادم

شاد از دانش و بينش ، دلِ صاحب نظران
به اميدى همه دل ، مست خراب آبادم

دشمنى نيست خطرناك تر از نَفْس و عَجَب
كه من از شادى اين دشمن دون ، دل شادم

در كمندِ هوس و بندِ هوا گشته اسير
مگر انگشتِ يداللّه ، كُند آزادم! ۲

در مواردى كه فرد ، آرزوى چيزى را مى كند كه ربطى به گذشته وى ندارد نيز واژه حسرت ، استفاده شده است ؛ ولى احتمالاً استفاده اين گونه واژه حسرت ، از باب «حقيقت» نباشد؛ شايد هم حسرت در كاربردهايى بدين شكل ، به معناى «غبطه» باشد ؛ چون وقتى فردى ، چيز ارزشمند و مرغوب و مطلوبى را نزد فرد ديگرى مى بيند و مثل آن ، يا بهتر از آن را براى خود آرزو مى كند ، در حقيقت ، نسبت به آن چيز ، غبطه مى خورد ، نه حسرت.

1.گلستان سعدى ، ص ۶۵ .

2.گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز، ص ۹۲.


آه سرد
22

فـردى كـه گذشته خود را مرور مى كند، درباره آن به قضاوت مى نشيند و اگر آن را اسفبار و غير قابل قبول ارزيابى كند، ناراحت شده ، دچار حسرت خواهد شد.
تعلّق حسرت به گذشته ، به گونه اى است كه برخى حتى به آن تصريح نموده اند. به عنوان مثال ، در كتاب التبيان ، تصريح شده است كه حسرت ، به گذشته تعلق دارد، ۱ تا جايى كه حتى برخى، مفهوم حسرت را همين برگشت به عقب و نگاه به گذشته دانسته اند . ۲
معمولاً برخى افراد ، اين گرايش را دارند كه دائما گذشته خود را مرور مى كنند و بر كوتاهى ها و هدر دادن ها و ضايع كردن استعدادها و از دست دادن فرصت هاى خود حسرت مى خورند.
برخى از فرصت هايى كه در زمان حضورشان چندان شناخته شده نيستند ، ولى در غيبتشان بيشتر منزلت مى يابند ، عبارت اند از: دوره جوانى، سلامتى، آسودگى خاطر ، ايمنى و توانگرى ؛ امّا در ميان اين همه، جوانى و عمر، بيش از ديگر موقعيت ها، مورد حسرت و تأسّف است و برخى از اُدبا و شعرا در توصيف از دست دادن آن و تأسّف عميق خود، آثارى نيز بر جاى نهاده اند. سعدى در گلستان خود چنين گفته است:
يكى از ملوك عرب، رنجور بود، در حالت پيرى . اميد از زندگى قطع كرده، كه ناگه ، سوارى از در درآمد و مژده آورد كه فلان قلعه را به دولت خداوند گشاديم و دشمنان، اسير شدند و سپاه و رعيت آن طرف، به جملگى مطيع فرمان گشتند. مَلِك را نفسى سرد از سَرِ درد برآمد و گفت: «اين مژده مرا نيست، دشمنانم راست؛ يعنى

1.ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن ، ج ۲ ، ص ۶۹ .

2.ر . ك : التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ص ۲۱۶ .

  • نام منبع :
    آه سرد
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد علي سروش
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5534
صفحه از 180
پرینت  ارسال به