در حقيقت ، اين دو بزرگوار ، حسرت را نوعى پشيمانى تلقى نموده اند، در صورتى كه ظاهرا اين مطلب درست نيست ؛ بلكه مى توان گفت كه گاهى پشيمانى ، از لوازم حسرت است.
امّا در تفسير الميزان ، حسرت ، از زاويه اى ديگر مورد بررسى قرار گرفته است كه اين مى تواند نكات ديگرى از اين هيجانِ چند وجهى را براى ما كشف كند. علاّمه طباطبايى ، به نقل از راغب مى نويسد:
«حَسر» به كنار زدن لباس از هر چيزى كه ملبس به آن است گفته مى شود. حسرت عن الذراع ، يعنى آستين را از ذراع بالا زدم و حاسر ، كسى را گويند كه زره بر تن و كلاه جنگى بر سر نداشته باشد و مُحسره ، به معناى جاروب است... خسته و فرسوده را هم كه حاسر مى خوانند ، براى اين است كه اندازه توانايى اش براى ديگران معلوم شده است... و حسرت ، به معناى اندوه و ندامت بر امرى است كه فوت شده باشد و ارتباط اين معنا با معناى كشف از اين راه است كه شخص اندوهناك ، برايش كشف شده و پى برده به جهلى كه او را وادار به ارتكاب كارى نموده است. و يا از اين راه است كه قوايش از فَرط اندوه و ندامت بر مافات ، مُنحسر (ضعيف) شده و يا از تدارك آن ، دچار حسر (خستگى) گشته است . ۱
طبق اين بيان ـ كه معانى ريشه اى حسرت لحاظ شده است ـ در حقيقت ، حسرت ، حالت غم و غُصه اى است كه شخص ، همراه با آگاهى و شناخت از اشتباه گذشته ، توانايى جبران آن را ندارد و خسته و درمانده شده است .
البته محورهاى كشف و عدم توانايى در جبران آن ، در كلمات برخى ديگر از علما نيز آمده است:
حسرت ، غمى است كه بر اثر از دست دادن فرصت جبران خطا و