485
بازشناسي منابع اصلي رجال شيعه

گفتار سوم : اعتبار آراى «رجال الكشّى» در موارد تعارض

پيش تر گفتيم كه آراى رجالىِ كشّى در كتابش ، بسيار اندك اند و در آن ، وى تنها اخبار جرح و تعديل و يا اخبار مؤثّر در جرح و تعديل را نقل كرده است ؛ امّا در همين موارد اندك ، گاه تعارض هايى با آراى : نجاشى ، شيخ طوسى و ابن غضايرى ، ديده مى شود .
رأى مشهور در ميان متأخّرانِ از علاّمه حلّى و ابن داوود ، «مقدّم داشتن آراى نجاشى» است ؛ ليكن از برخى كلمات علاّمه حلّى و ابن داوود ، چنين استفاده مى شود كه آن دو ، رأى كشّى را مقدّم مى داشته اند .
نمونه اين تعارض ، در شرح حال محمّد بن وليد خزّاز است كه علاّمه نام وى را در بخش اوّل كتاب رجالش آورده ؛ ۱ ولى كشّى رحمه الله وى و چند نفر ديگر را از علما و فقهاى پيش از امام رضا عليه السلام شمرده ، آنان را فطحى مذهب معرّفى كرده و برخى از آنان را درك كننده امام رضا عليه السلام دانسته است . ۲
نجاشى هم بدون اشاره به مذهب محمّد بن وليد ، او را از جمله كسانى دانسته است كه محمّد بن حسن صفّار را درك كرده اند . ۳
علاّمه حلّى ، پس از نقل عبارت هر دو نفر مى گويد :
براى من ، روشن است كه محمّد بن وليد خزّاز ، همان گونه است كه كشّى ذكر كرده است. ۴
حتّى ابن داوود از اين فراتر رفته و نام محمّد بن وليد و معاوية بن حكيم ۵ را ـ كه كشّى ، آن دو را در شمار عدول از فطحيان ذكر كرده ـ در بخش دوم كتاب رجالش
آورده و پس از نقل صحّت مذهب وى مى گويد :
كشّى ، چنين گفته كه وى فطحى مذهب بوده است. ۶
او حتّى در هنگام ذكر نام معاوية بن حكيم ، تنها قول كشّى مبنى بر فطحى بودن وى را ذكر كرده است . ۷
گروهى از بزرگان نيز همچون جزايرى در حاوى الأقوال ۸ و علاّمه مجلسى در الوجيزة ۹ به تبعيت از علاّمه و ابن داوود ، معاوية بن حكيم را موثّق دانسته و عدالت وى را ـ چنان كه نجاشى تصريح كرده بود ـ نپذيرفته اند و بدين ترتيب ، قول كشّى را بر قول نجاشى مقدّم داشته اند .
نمونه ديگر تعارض ميان رأى كشّى و رأى ديگر رجاليانِ هم عصرش ، در مورد عبّاد بن صهيب است كه كشّى رحمه الله به عامّى بودن وى حُكم كرده است . ۱۰
در مقابل ، نجاشى در شرح حال وى ، او را ثقه دانسته ، و روايت كتابى را از امام صادق عليه السلام ، به او نسبت داده و به فساد مذهب وى ، اشاره اى نكرده است . ۱۱ بسيارى از اهل فن ، آمدن نام يك فرد را در رجال النجاشى بدون بيان فساد مذهبش ، بر امامى بودن او ، دليل دانسته اند .
شيخ طوسى نيز در رجال خود ، همانند كشّى و شايد به تبعيّت از او ، عبّاد بن صهيب را عامّى دانسته است . ۱۲
علاّمه حلّى هم به صراحت ، رأى كشّى را مقدّم داشته ، عبّاد بن صهيب را در بخش
دوم كتابش ـ كه ويژه ضعيفان است ـ قرار داده و از كشّى رحمه الله ، عامّى بودن وى را نقل كرده است . ۱۳
ابن داوود نيز در كتاب رجالش ، همين گونه عمل كرده است . ۱۴ از سكوت ابن طاووس پس از نقل اين مطلب از كشّى نيز قبول آن از سوى وى استفاده مى شود . ۱۵
البتّه متأخّرانِ از متأخّران ، به وثاقت عبّاد بن صهيب ، حكم كرده اند؛ چرا كه فساد مذهب ، مانع وثاقت در كردار نيست . ۱۶
نمونه ديگرِ تعارض ميان رأى كشّى و آراى ديگر رجاليان متقدّم ، در مورد داوود بن كثير رقى است . نجاشى و ابن غضايرى ، او را غالى و فاسدمذهب دانسته اند و كشّى رحمه اللهاين نسبت را صحيح ندانسته است . شيخ طوسى نيز او را توثيق كرده است و علاّمه حلّى در بخش اوّل كتابش ، از وى نام برده ، صريحا مى گويد :
اقوى ، قبول روايت داوود بن كثير به خاطر قول شيخ طوسى و كشّى است. ۱۷
علاّمه مجلسى نيز در الوجيزة ، پس از آن كه وى را مورد اختلاف دانسته ، چنين مى گويد :
اَظهر ، جلالت داوود است. ۱۸
امّا از ظاهر كار ابن داوود ، كه نام ابن كثير را ، هم در بخش اوّل و هم در بخش دوم كتابش آورده ، چنين استفاده مى شود كه او به ضعف داوود بن كثير و مقدّم بودن رأى نجاشى و ابن غضايرى بر رأى شيخ طوسى و كشّى ، قائل بوده است . ۱۹
همچنين شهيد ثانى در حاشيه خلاصة الأقوال و صاحب حاوى الأقوال ، به تقديم رأى
نجاشى و ابن غضايرى بر رأى شيخ طوسى و رأى كشّى ، متمايل شده اند؛ امّا در كلام شهيد ثانى ، اين نكته وجود دارد كه سبب تمايل وى بر مقدّم داشتن رأى نجاشى و ابن غضايرى ، اعتمادش بر آنان نيست ؛ بلكه اجراى قاعده «تقديم جرح بر تعديل» در موارد تعارض است . ۲۰ او در ردّ رأى علاّمه حلّى و قبول روايت هاى داوود بن كثير ، مى گويد :
در اين رأى ، اشكالى آشكار وجود دارد ؛ چرا كه جرح بر تعديل ، مقدّم است . پس در صورتى كه جرح كنندگان ، گروهى از فضلا و محقّقان باشند ، به طريق اولى ، جرح ، مقدّم است. ۲۱
ظاهرا صاحب حاوى الأقوال نيز به همين دليل ، ضعف داوود بن كثير را پذيرفته است ؛ زيرا كلام شهيد ثانى را نيكو شمرده است . ۲۲
نيز از كتاب التحرير الطاووسى ، تقدّم رأى كشّى و شيخ طوسى در مورد مذكور ، استفاده مى شود ؛ زيرا مؤلّف آن ، پس از ردّ دو خبر كشّى در مدح داوود بن كثير ، كلام كشّى را نقل كرده ، مى گويد :
غاليان گفته اند كه داوود بن كثير ، از بزرگان آنان است و گاه روايت هاى ناپسندى را با مضامين غلوآميز ، از او نقل كرده اند. گفته هاى غاليان ، به وى نسبت داده شده است ؛ چرا كه من خودم از هيچ يك از مشايخ اصحاب نشنيده ام كه او را به خاطر غالى بودن ، طعن كرده باشد . نيز به روايت هايى ديگر ، جز آنچه در اين باب ذكر كردم ، دست نيافته ام.
البتّه ابن طاووس پس از نقل اين كلام ، آن را رد نكرده است . ۲۳
ابن طاووس ، در كتاب مذكور ، در بررسى روايتى كه در شرح حال على بن يقطين آمده ، سند روايت را كه داوود بن كثير را در بر دارد ، خوب دانسته است ، اگرچه
درباره وى مى گويد كه بر ضدّ او چيزى گفته شده است . ۲۴
اين كلام به خوبى نشان مى دهد كه ابن طاووس ، با اين كه كلام نجاشى و ابن غضايرى را در تضعيف داوود بن كثير ديده بوده ، امّا به خاطر قول كشّى و شيخ طوسى ، به حُسن حال وى متمايل گشته است .
شاهد بر اين تمايل ، آن كه : ابن طاووس در شرح حال ذريح محاربى ، در بررسى سند روايتى كه از رجال الكشّى نقل كرده ، داوود بن كثير را به خلاف دو نفر ديگر ، مورد بحث قرار نداده است .
نمونه ديگرِ تعارض ميان رأى كشّى و آراى ديگر رجاليان هم عصرش ، در مورد محمّد بن عيسى عبيدى است كه كشّى رحمه اللهدر شرح حال محمّد بن سنان ، وى و شمارى ديگر را نام برده و آنان را عادلانِ از اهل علم ، دانسته است ؛ ۲۵ ولى شيخ طوسى (در الفهرست و رجال الطوسى) ۲۶ ، محمّد بن حسن بن وليد و شاگردش شيخ صدوق ، وى را تضعيف كرده اند . نجاشى به صراحت ، او را توثيق نموده و توثيق وى را از استادش ابو العبّاس بن نوح نيز حكايت كرده است . ۲۷
لازم به ذكر است كه در منابع رجالى متأخّر (همچون : خلاصة الأقوال ، رجال ابن داوود و حاوى الأقوال) ۲۸ ، به هنگام نقل آراى موجود درباره محمّد بن عيسى ، به توثيق كشّى توجّه نشده است .
از سوى ديگر ، توثيق نجاشى و ابن نوح نيز مستند به روايت هاى مدحِ محمّد بن عيسى در رجال الكشّى است . در قاموس الرجال ۲۹ و معجم رجال الحديث ۳۰ نيز توثيق
ضمنى وى در رجال الكشّى ، مورد توجّه قرار گرفته است . در مجموع ، مى توان گفت كه توثيقات محمّد بن عيسى ، كه به روايت مدح او در رجال الكشّى مستندند ، بر تضعيفاتش مقدّم اند .
تعارض كلام كشّى با رجاليان ديگر ، در غير تضعيفات و توثيقات نيز وجود دارد ، از جمله ، در : توصيف رجال ، مدّت عمر ، و تاريخ وفات آنان . البتّه اين موارد نيز اندك اند .
نمونه اين تعارض ، در توصيف اسماعيل بن جابر ، اتّفاق افتاده است . كشّى رحمه اللهوى را «الجعفىّ» ۳۱
و شيخ طوسى در كتاب رجالش او را «الخثعمىّ» توصيف كرده اند . ۳۲
همچنين نجاشى وى را همچون كشّى توصيف كرده ۳۳ و ابن طاووس نيز به نقل كلام كشّى اكتفا نموده است . ۳۴
علاّمه حلّى او را به «الجعفىّ» توصيف كرده ۳۵ و ابن داوود ، به اختلاف اين دو توصيف ، اشاره نموده است . ۳۶
صاحب حاوى الأقوال ، «الخثعمىِّ» موجود در رجال الطوسى را تحريف شده «الجعفىّ» دانسته ۳۷ و علاّمه مجلسى در الوجيزة ، او را به «الجعفىّ» توصيف كرده است . ۳۸
در معجم رجال الحديث ، «الخثعمىِّ» موجود در نسخه هاى رجال الطوسى ، تحريف شده «الجعفىّ» دانسته شده و بر آن ، شاهدهايى ذكر گرديده است .
يكى از اين شاهدها ، آن كه : از ظاهر كلام علاّمه حلّى استفاده مى شود كه عبارتش را از كلام شيخ طوسى در باب اصحاب امام باقر عليه السلام گرفته است ؛ ولى با وجود اين ، «الجعفىّ» آورده است . اين ، خود ، گوياى وجود اين توصيف در نسخه اى از رجال الطوسى است .
شاهد ديگر ، آن كه : در رجال الطوسىاى كه به دست صاحب مجمع الرجال و نقد الرجال رسيده ، توصيف «الجعفىّ» وجود دارد . ۳۹
بدين ترتيب ، تعارضى ميان كلام هاى كشّى و نجاشى نخواهد بود .
نمونه ديگر اين تعارض ، درباره مدّت عمر حمّاد بن عيسى است كه كشّى رحمه اللهآن را هفتاد و اندى ۴۰ و نجاشى آن را نود و اندى ، ذكر كرده است . ۴۱ برخى نيز (همانند : شيخ بهايى در الأربعين ۴۲ و طريحى در مجمع البحرين ۴۳ ) مدّت عمر وى را هفتاد و اندى دانسته ؛ ولى به كلام كشّى استناد نكرده اند . نسخه هاى رجال الكشّى نيز درباره مدّت عمر حمّاد بن عيسى ، متفاوت اند . ۴۴ از اين رو ، تعارض در مورد مذكور ، مسلّم نيست .
لازم به ذكر است كه موارد ديگرى از اين گونه تعارض ها نيز ذكر شده اند كه اكنون مجال تحقيق آنها نيست .

1. خلاصة الأقوال ، ص ۲۵۳ (ش ۸۶۷) .

2. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۶۳ (ش ۱۰۶۲) .

3. رجال النجاشى ، ص ۳۴۵ (ش ۹۳۱) .

4. خلاصة الأقوال ، ص ۲۵۴ .

5. علاّمه حلّى ، در مورد معاوية بن حكيم نيز ، رأى كشّى (فطحى مذهب بودن وى) را بر رأى نجاشى ، مقدّم داشته است ، هرچند كه همانند مورد پيشين ، به آن تصريح نكرده است (ر . ك : خلاصة الأقوال ، ص ۲۷۴ ، ش ۹۹۷) .

6. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۶۳ (ش ۱۰۶۲) ؛ رجال ابن داوود ، قسم دوم ، ص ۲۷۶ (ش ۴۹۰) .

7. رجال ابن داوود ، قسم دوم ، ص ۲۷۹ (ش ۵۰۹) و قسم اوّل، ص ۱۹۱ (ش ۱۵۸۵) .

8. حاوى الأقوال ، ج ۳ ، ص ۲۲۸ و ۲۲۹ (ش ۱۱۸۰) .

9. الوجيزة فى الرجال ، ص ۱۷۴ (ش ۱۸۳۱) و ص ۱۸۰ (ش ۱۹۱۲) .

10. اختيار معرفة الرجال ، ص ۳۹۰ (ش ۷۳۳) .

11. رجال النجاشى ، ص ۲۹۳ (ش ۷۹۱) .

12. رجال الطوسى ، ص ۱۴۲ (ش ۱۵۳۱) .

13. خلاصة الأقوال ، ص ۳۸۰ (ش ۱۵۲۷) .

14. رجال ابن داوود ، قسم دوم ، ص ۲۵۲ (ش ۲۵۳) .

15. التحرير الطاووسى ، ص ۳۹۷ و ۳۹۸ .

16. حاوى الأقوال ، ج ۳ ، ص ۲۱۸ و ۲۱۹ ؛ الوجيزة فى الرجال ، ص ۹۸ (ش ۹۸۰) ؛ تنقيح المقال ، ج ۲ ، ص ۱۲۲ ؛ قاموس الرجال ، ج ۵ ، ص ۶۴۸ ـ ۶۵۰ .

17. خلاصة الأقوال ، ص ۱۴۱ (ش ۳۸۸) .

18. الوجيزة فى الرجال ، ص ۷۷ (ش ۷۱۴) .

19. رجال ابن داوود ، قسم اوّل، ص ۹۱ (ش ۵۹۴) و قسم دوم ، ص ۲۴۵ (ش ۱۷۹) .

20. مشهور علماى متأخّر از شهيد ثانى ، اين قاعده را نپذيرفته اند.

21. حاشية على خلاصة الأقوال ، ص ۹۷۰ (ش ۱۵۵) .

22. حاوى الأقوال ، ج ۳ ، ص ۴۵۹ .

23. التحرير الطاووسى ، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۴ (ش ۱۵۱) .

24. التحرير الطاووسى ، ص ۳۵۹ (ش ۲۴۸) .

25. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۰۷ و ۵۰۸ (ش ۹۸۰) .

26. الفهرست ، ص ۱۴۰ (ش ۶۰۱) ؛ رجال الطوسى ، ص ۳۹۱ (ش ۵۷۵۸) و ص ۴۴۸ (ش ۶۳۶۱) .

27. رجال النجاشى ، ص ۳۳۳ و ۳۳۴ (ش ۸۹) و ص ۳۴۸ (ش ۹۳۹) .

28. خلاصة الأقوال ، ص ۲۴۱ (ش ۸۲۱) ؛ رجال ابن داوود ، قسم دوم ، ص ۲۷۵ (ش ۴۷۴) ؛ حاوى الأقوال ، ج ۲ ، ص ۲۴۲ .

29. قاموس الرجال ، ج ۹ ، ص ۵۰۳ .

30. معجم رجال الحديث ، ج ۱۷، ص ۱۱۶ .

31. اختيار معرفة الرجال ، ص ۱۹۹ .

32. رجال الطوسى ، ص ۱۲۴ (ش ۱۲۴۶) .

33. رجال النجاشى، ص ۳۲ (ش ۷۱) .

34. التحرير الطاووسى ، ص ۳۰ ـ ۳۲ .

35. خلاصة الأقوال ، ص ۵۴ (ش ۳۰) .

36. رجال ابن داوود ، ص ۵۰ .

37. حاوى الأقوال ، ج ۱ ، ص ۱۴۴ و ۱۴۵ .

38. الوجيزة فى الرجال ، ج ۳۰ (ش ۱۹۴) .

39. معجم رجال الحديث ، ج ۳ ، ص ۱۱۸ و ۱۱۹ .

40. اختيار معرفة الرجال ، ص ۳۱۷ .

41. رجال النجاشى ، ص ۱۴۳ (ش ۳۷۰) .

42. اختيار معرفة الرجال ، ص ۳۱۷ .

43. رجال النجاشى ، ص ۱۴۳ (ش ۳۷۰) .

44. به نقل از : رسالة فى النجاشى ، ص ۲۴۱ .


بازشناسي منابع اصلي رجال شيعه
484
  • نام منبع :
    بازشناسي منابع اصلي رجال شيعه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمدکاظم رحمان‌ستایش و محمدرضا جدیدی نژاد
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5711
صفحه از 569
پرینت  ارسال به