گفتار پنجم : «رجال الكشّى» و اختيار (برگزيده) آن در طول تاريخ
پيش تر گفتيم كه امروزه ، كتاب كشّى در دسترس نيست و آنچه با عنوان : رجال الكشّى شناخته مى شود ، كتاب شيخ طوسى با نام اختيار الرجال است ؛ ليكن درباره اقوال مستند به كشّى تا عصر علاّمه حلّى ، اين بحث مطرح گرديده كه : آيا رجال شناسان تا عصر علاّمه و ابن داوود حلّى و نيز خود علاّمه ، از اصل رجال الكشّى استفاده كرده اند (آن را در اختيار داشته اند) ، يا اين كه مطالب اختيار الرجال را به نام كشّى نقل كرده اند؟
پاسخ اين سؤال ، با توجّه به عبارات مختلف ، متفاوت است ، از جمله :
ظاهر برخى عبارات علاّمه حلّى در خلاصة الأقوال ، بيانگر آن است كه وى از اصل رجال الكشّى نقل نموده است . وى در فايده دهم از خاتمه كتابش ، طريق خود را به كتاب كشّى ، نقل كرده است . ۱
همچنين ظاهر كلام ابن داوود ، هم در بيان مصادر كتابش ۲ و هم در بيان طريق خود به رجال الكشّى ، ۳ اين است كه وى از اصل رجال الكشّى استفاده كرده است . ۴
در مقابل ، على بن طاووس در فرج المهموم ، نسخه اى از اختيار الرجال را نام مى برد كه در آن به خطّ خود شيخ ، نوشته شده بوده است :
هذه الأخبار اختصرتها من كتاب الرجال لأبى عمرو محمّد بن عمر بن عبد العزيز ، و اخترت ما فيها. ۵
اين كلام ، صريح در اين معناست كه آنچه به او رسيده ، كتاب اختيار الرجال شيخ طوسى بوده است و نه اصل رجال الكشّى .
مير داماد نيز در الرواشح السماويّة تصريح مى نمايد كه در زمان وى ، آنچه از كتاب كشّى ، موجود و معروف بوده ، اختيار (برگزيده) شيخ طوسى از آن ، بوده است . ۶
نيز ابو على حائرى در منتهى المقال مى گويد كه در زمان وى ، بلكه در زمان علاّمه حلّى ، آنچه از كتاب كشّى وجود داشته ، اختيار (برگزيده) مرحوم شيخ از آن بوده است و نه اصل رجال الكشّى . ۷
همچنين محدّث نورى در خاتمة مستدرك الوسائل مى گويد :
گروهى از بزرگانِ فنّ رجال ، به صراحت گفته اند كه آنچه موجود و متداول
است ، اختيار الرجال شيخ طوسى است و نيز گروهى از اهل تتبّع و تحقيق گفته اند كه بر اصل رجال الكشّى دست نيافته اند . ۸
[محقّق] شوشترى در قاموس الرجال ، علاوه بر آنچه از فرج المهمومِ على بن طاووس نقل نموديم ، قرينه هايى را بر درستى اين نظريّه بيان مى كند كه عبارت اند از :
۱ . موضوع كتاب كشّى ، بيان طبقات اصحاب ائمّه عليهم السلام بوده است ، حال آن كه در رجال الكشّى موجود ، چنين چيزى ذكر نشده است ، هرچند كه در آن ، عنوان افراد ، به ترتيب طبقات قرار گرفته اند .
۲ . نجاشى در فهرست خود ، چنين مى گويد :
كشّى ، حسن بن فضّال را تنها از اصحاب امام رضا عليه السلام برشمرده و او را در [ميان] اصحاب امام كاظم عليه السلام ذكر نكرده است. ۹
اين ، در حالى است كه در رجال الكشّى موجود ، در عنوان اسامى فقهاى اصحاب امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام ، پس از ذكر نام حسن بن محبوب ، آمده است :
برخى از فقها به جاى حسن بن محبوب ، حسن بن على بن فضّال و فضالة بن ايّوب را ذكر كرده اند. ۱۰
۳ . نجاشى در شرح حال حسين بن اِشكيب ، چنين مى گويد :
ابو عمرو در كتاب رجالش ، وى را در شمار اصحاب ابو الحسن صاحب عسكر عليه السلام ذكر كرده است. ۱۱
نيز در همين شرح حال ، مى گويد :
كشّى ، نقل كرده كه حسين بن اِشكيب ، قمى و خادم قبر بوده است. ۱۲
و نيز همان جا مى گويد :
كشّى ، در رجال ابو محمّد عليه السلام گفته است كه حسين بن اِشكيب مروزى ، در
سمرقند و كشّ ، اقامت داشته و دانشمندى متكلّم و مؤلّف چندين كتاب بوده است. ۱۳
اين ، در حالى است كه در رجال الكشّى موجود ، از آنچه از كشّى رحمه اللهنقل گرديد ، هيچ اثرى نيست ، ضمن اين كه باب هايى كه در كلام نجاشى به آنها اشاره شد ، در آن وجود ندارند . ۱۴
۴ . نجاشى در شرح حال ابراهيم بن هاشم ، كلامى را از كشّى رحمه اللهنقل كرده است ۱۵ كه در رجال الكشّى موجود ، از آن ، اثرى نيست .
۵ . نجاشى در شرح حال حسن بن على وشّاء ، از كشّى رحمه اللهچنين نقل كرده كه كنيه وى ابو محمّد بوده است، ۱۶ حال آن كه در رجال الكشّى موجود ، اثرى از كنيه مذكور نيست.
۶ . نجاشى در شرح حال هاى : ابان بن تغلب ۱۷ و ابن فضّال ۱۸ ، كلماتى را از كشّى رحمه اللهنقل نموده است كه در رجال الكشّى موجود ، از آنها اثرى نيست .
۷ . شيخ طوسى در كتاب رجالش ، عنوان «محمّد بن مُسكان» ۱۹ و در الفهرست خويش ، عنوان «داوود بن ابى زيد» ۲۰ را از كتاب كشّى نقل كرده است ، حال آن كه در رجال الكشّى موجود ، چنين عنوان هايى وجود ندارند . ۲۱
قراينى كه [محقّق] شوشترى آنها را ذكر كرده است ، كيفيّت و نوع تلخيص را كه شيخ طوسى در رجال الكشّى انجام داده ، بيان مى كنند . البتّه بايد به اين موارد ، عنوان «لوط بن يحيى اَزدى» نيز اضافه شود ؛ زيرا مرحوم شيخ در كتاب هايش رجال الطوسى و الفهرست) ، به نقل از كشّى ، وى را از اصحاب امام على عليه السلام ذكر كرده است ـ هرچند كه خود ، آن را نپذيرفته و از غلط هاى كشّى دانسته و پدر لوط را از اصحاب امام على عليه السلام برشمرده است ـ ، حال آن كه در رجال الكشّى موجود ، اصلاً چنين عنوانى وجود ندارد و در ضمن شرح حال ديگران هم نيامده است . ۲۲
صاحب قاموس الرجال ، سپس براى اثبات اين كه رجال الكشّى موجود ، همان اختيار الرجال شيخ طوسى است ، دلايلى را به نقل از قُهپايى ، بدين ترتيب آورده است :
دليل اوّل . در رجال الكشّى موجود ، در عنوان «ابو يحيى جرجانى» ، چنين آمده است :
و سنذكر بعض مصنّفاته ؛ فإنّها ملاح ذكرناها نحن فى كتاب الفهرست. ۲۳
قُهپايى ، اين عبارت را از شيخ طوسى دانسته و وجود آن را در رجال الكشّىِ موجود ، دليلى صريح بر تأليف شدن آن به وسيله شيخ طوسى شمرده است؛ ۲۴ زيرا مؤلّف الفهرست ، شيخ طوسى است .
[محقّق] شوشترى ، در نقد اين دليل ، مى گويد كه : قُهپايى چنين تصوّر نموده كه كتاب الفهرست ، به الفهرست شيخ طوسى ، منحصر است . از اين رو ، جمله فوق را دليل بر مدّعاى خود دانسته است ، حال آن كه بيشتر قدماى اصحاب ، صاحب الفهرست بوده اند ، هرچند كه بيشتر آنها (مانند : الفهرست ابو غالب زرارى) مختصر بوده است . ۲۵
آنچه بسيارى و متعارف بودنِ «فهرست نويسى» را تأييد مى كند ، عبارت شيخ
طوسى در مقدّمه الفهرست است ، آن جا كه مى گويد :
... ؛ چرا كه ديدم گروهى از بزرگان طايفه شيعه از اصحاب حديث ، به تأليف «فهرست كتاب هاى اصحابمان» پرداخته اند، ليكن هيچ يك از آنان ، اين كار را به كمال نرسانده اند. ۲۶
بنا بر اين ، احتمال دارد كه كشّى رحمه الله ، احوال جرجانى را در كتاب رجال خود ـ كه موضوع آن شناخت رجال بوده است ـ و نام كتاب هاى وى را در الفهرست خويش ـ كه موضوع آن فهرست نويسى كتاب ها بوده است ـ آورده باشد .
البتّه چنانچه قُهپايى براى اثبات مدّعاى خود ، به جمله : «سنذكر بعض مصنّفاته» تمسّك مى كرد ، دليلى بهتر با دلالتى روشن تر ارائه نموده بود ؛ زيرا ظاهر اين جمله ، آن است كه كشّى رحمه الله ، نام برخى از تأليفات جرجانى را در همين كتاب آورده است ، حال آن كه در رجال الكشّى موجود ، نام هيچ يك از كتاب هاى وى نيامده است . ۲۷
آنچه درباره نقد مذكور ، به نظر مى رسد ، اين كه : اساس كلام [محقّق ]شوشترى ، بر وجود كتابى به نام الفهرست با تأليف كشّى رحمه اللهاستوار است ، حال آن كه اين ، فقط احتمالى است كه ثابت نشده است و متعارف بودن فهرست نويسى در آن روزگار ، نمى تواند بر وجود الفهرست براى كشّى رحمه اللهدليل باشد . نيز استدلال به اين كه ديگران الفهرست نگاشته اند و بر اين اساس ، كشّى رحمه اللههم الفهرست نوشته است ، مصادره به مطلوب و باطل است .
با توجّه به اين نكته ، قرينه قُهپايى ، قوى و غير قابل خدشه است ، چنان كه مؤلّف سماء المقال ، آن را تمام دانسته و بدون انتساب به قُهپايى ، آن را پذيرفته است . ۲۸
دليل دوم . در رجال الكشّى موجود ، در عنوان «فضل بن شاذان» ، چنين آمده است :
و قيل : إنّ للفضل مئة و ستّين مصنّفا . ذكرنا بعضها فى كتاب الفهرست. ۲۹
[محقّق] شوشترى ، نقد اين قرينه را به نقد قرينه اوّل ارجاع داده و آن را نپذيرفته است . بنا بر اين ، براى نقد اين قرينه ، همان جواب ها مى آيند .
دليل سوم . در رجال الكشّى موجود ، در عنوان «حسن بن محبوب» ، پس از نقل قول كشّى ، چنين آمده است :
قال نصر بن الصبّاح : ابن محبوب لم يكن يروى عن ابن فضّال ، بل هو أقدم من ابن فضّال و أمتن . و أصحابنا يتّهمون ابن محبوب فى روايته عن ابن أبى حمزة . و سمعت أصحابنا أنّ محبوبا ، أبا حسن ، كان يُعطى الحسن بكلّ حديث يكتبه عن علىّ بن رئاب درهما واحدا . ۳۰
قُهپايى ، جمله : «و سمعت أصحابنا ... » را در اين كه كلامِ شيخ طوسى است ، صريح دانسته است ؛ زيرا با جمله : «قال أبو عمرو» آغاز نشده است ، حال آن كه روش شيخ طوسى به هنگام نقل از كشّى رحمه اللهآوردن جمله مذكور بوده است . ۳۱
[محقّق] شوشترى در مقام نقد قرينه فوق مى گويد :
حتّى اگر به واسطه دليل خارجى هم بپذيريم كه دو جمله اوّل ، كلامِ شيخ طوسى اند ، باز نمى توانيم بپذيريم كه جمله : «و سمعت أصحابنا ...» كلام وى باشد . از سوى ديگر ، ظاهر كلام مى رساند كه اين جمله ، كلام كشّى است و در نتيجه لزومى نداشته كه كشّى ، پس از نقل قول نصر بن صبّاح ، جمله خويش را با «قال أبو عمرو» آغاز كند .
نيز اين مطلب كه تعبير «قال أبو عمرو» در موارد ديگرِ رجال الكشّىِ موجود هم از شيخ طوسى است ، توهّمى بيش نيست ؛ چرا كه اين تعبير ، از خود كشّى است و اين شيوه ، در ميان قدما مرسوم بوده است . از همين روست كه تعبير «قال المصنّف» در كتاب هاى كلينى و شيخ طوسى و الاستبصار نيز بسيار به چشم مى خورد . ۳۲
دليل چهارم . در برخى نسخه هاى رجال الكشّى موجود ، پس از نقل خبرى كه
اختلاف زراره و حمران را درباره وقت نماز در بر دارد ، چنين آمده است :
ضعيف عند الشيخ.
قُهپايى ، اين جمله را به صراحت ، كلامِ شيخ طوسى دانسته است . ۳۳
[محقّق] شوشترى در مقام نقد اين قرينه مى گويد :
معلوم نيست كه اين جمله، از كشّى است يا از شيخ طوسى ؛ زيرا در بيشتر نسخه هاى رجال الكشّى موجود ، اين عبارت وجود ندارد . از اين گذشته ، كلام مذكور بى معناست و در اين موارد ، مى بايست گفته مى شد : «الحديث ضعيف» يا «فلان راوى ضعيف» .
از سوى ديگر ،بايد ديد كه اصولاً از كلمه «الشيخ» در عبارت بالا ، چه چيزى فهميده مى شود ؛ زيرا اگر مراد از آن ، شيخ طوسى باشد ، اين نكته جلب توجّه مى كند كه مرحوم شيخ ، هيچ گاه با اين كلمه ، از خود تعبير نكرده است ۳۴ و در ميان متأخّرانِ از اوست كه وى با عنوانِ مطلقِ «شيخ» شناخته شده است .
همچنين به نظر مى رسد كه اين عبارت ، در ابتدا حاشيه يك حاشيه نويس بوده و به تدريج با متن اصلى ، آميخته شده است . نيز مراد حاشيه نويس ، اين بوده كه حديث مورد نظر ، با وجود واسطه محمّد بن عيسى ، نزد مرحوم شيخْ ضعيف است ؛ چرا كه شيخ طوسى وى را تضعيف كرده است. ۳۵ البتّه كشّى ۳۶ و نجاشى ۳۷ ، وى را توثيق نموده اند . ۳۸
[محقّق] شوشترى پس از نقد و ردّ قرينه فوق ، خود ، شواهدى آورده تا ثابت كند كه آنچه به دست متأخّران رسيده ، اصل رجال الكشّى بوده است . وى چنين گفته است :
از كلام شهيد ثانى ، كه از حاشيه اش بر خلاصة الأقوال نقل شده است ، استفاده
مى شود كه هم اصل رجال الكشّى و هم اختيار الرجال ، در نزد وى بوده است ؛ زيرا علاّمه در شرح حال خالد بن جرير ، از كشّى رحمه اللهروايتى را ـ كه بر ايمان وى دلالت دارد ـ نقل كرده است ۳۹ و شهيد در حاشيه اش بر خلاصة الأقوال ، اين عبارت را فرموده است :
اين حديث ، گذشته از آن كه بر توثيق و مدحى كه موجب حَسَن بودن خالد بن جرير شود ، دلالتى ندارد ، سندش مجهول و مضطرب است ، همان طور كه مرحوم شيخ نيز در اختيار الرجال خويش ، سند آن را همانند علاّمه ذكر كرده است. اين، در حالى است كه كشّى آن را از جعفر بن احمد ، از جعفر بن بشير ، از ابو سلمه جمّال، نقل كرده و چنين اضطراب و جهالتى، هيچ فايده اى در بر ندارد. ۴۰
البتّه اين كلام شهيد ثانى ، بر بودن اصل رجال الكشّى در نزدش ، دلالتى ندارد ؛ چرا كه اين سند در مجمع الرجال نيز از اختيار الرجال نقل شده است . ۴۱
بنا بر اين ، احتمال قوى مى رود كه وجود نسخه هاى متعدّد از اختيار الرجال در نزد شهيد ثانى ، ۴۲ موجب گرديده كه وى تصوّر كند كه برخى از آنها ، اصل رجال الكشّى است و در نتيجه ، اين اختلاف به وجود بيايد .
بدين ترتيب ، ثابت مى گردد كه آنچه شهيد ثانى از ميان اصل كتاب كشّى و مختصر آن ، در نزد خود داشته ، تنها مختصر آن (اختيار الرجال) بوده است .
علاّمه هم در عنوان «محمّد بن مُسكان» گفته : «ذكره الكشّىّ» ۴۳ و در شرح حال حسن وشّاء نيز گفته : «قال الكشّىّ : يكنّى ...» ۴۴ ، حال آن كه در رجال الكشّىِ موجود ، چنين عباراتى وجود ندارد . از اين رو ، توهّم شده كه اين نقل قول ها ، از اصل رجال الكشّى بوده است .
ليكن در جواب بايد گفت كه نقل قول اوّل ، از شيخ طوسى و نقل قول دوم ، از نجاشى است و چنان كه پيش تر نيز گذشت ، علاّمه عين عبارت الفهرست مرحوم شيخ و رجال النجاشى را در كتاب خويش نقل كرده است . اين ، در حالى است كه اگر علاّمه عبارت هاى مذكور را در اصل رجال الكشّى ديده بود ، شيوه نقل مستقيمش از آن با شيوه كنونى نقلش ، تفاوت داشت .
امّا گفته علاّمه در شرح حال حسين بن اِشكيب (و نحوه قال الكشّىّ و النجاشىّ) پس از آوردن كلام شيخ در مورد وى ـ كه در نقل از اصل رجال الكشّى ظهور دارد ـ حاصل يك تحريف در كلام است و در اصل ، «و نحوه نقل النجاشىّ عن الكشّىّ» بوده است ؛ زيرا نجاشى به تصريح خود ، آن را از كشّى نقل نموده است ، همچنان كه «قال الكشّىّ : هو القمّىّ خادم القبرِ» به كاررفته در كلامش ، عين عبارت نجاشى است .
همچنين علاّمه در شرح حال لوط بن يحيى ، مى گويد :
شيخ طوسى و كشّى ، او را از اصحاب امير مؤمنان عليه السلام دانسته اند كه ظاهر امر ، بر خلاف آن است و پدر وى، يحيى ، از اصحاب امير مؤمنان عليه السلام است . پس شايد رأى مرحوم شيخ و كشّى ... . ۴۵
در اين مورد نيز به قرينه عطف كشّى بر شيخ طوسى ، چنين توهّم مى شود كه علاّمه ، اصل رجال الكشّى را در اختيار داشته و عبارت فوق را از طريق شيخ طوسى نقل نكرده است ؛ امّا ظاهرا اين كلام علاّمه نيز تحريف شده است ؛ زيرا آنچه علاّمه به شيخ طوسى نسبت مى دهد ، كلام مرحوم شيخ نيست ، بلكه سخنى است كه مرحوم شيخ ، آن را از كشّى نقل كرده و سپس آن را غلط دانسته است .
مرحوم شيخ در كتاب رجالش ، پس از آن كه لوط بن يحيى را از اصحاب امام على عليه السلام دانسته ، چنين مى گويد :
كشّى ، او را در شمار اصحاب امام على عليه السلام ذكر كرده است و به نظر من ، اين ،
اشتباه است ؛ چرا كه لوط بن يحيى ، امير مؤمنان عليه السلام را ملاقات نكرده است و آن كسى كه از اصحاب امير مؤمنان عليه السلام بوده ، پدر وى است. ۴۶
همچنين شيخ طوسى در الفهرست خويش ، پس از عنوان «لوط بن يحيى» مى گويد :
طبق گمان كشّى ، وى از اصحاب امير مؤمنان عليه السلام بوده است ؛ ليكن صحيح ، آن است كه پدر وى، از اصحاب امير مؤمنان عليه السلام بوده است ۴۷ . ۴۸
از آنچه گذشت ، آشكار مى گردد كه اصل رجال الكشّى ، نزد متأخّران (همچون : علاّمه حلّى و ابن داوود حلّى) موجود نبوده و آنان نيز تنها اختيار الرجال را در اختيار داشته اند .
امّا ابن حجر عسقلانى (م ۸۵۲ق) در لسان الميزان خويش ، به نقل از كشّى ، نام و شرح حال ۷۶ نفر از رجال شيعه را آورده است كه تنها ده مورد از آنها در اختيار الرجال وجود دارند و بعيد است كه او اين عناوين را باواسطه ، از رجال الكشّى گرفته باشد . در نتيجه ، اين احتمال وجود دارد كه وى نسخه اى از رجال الكشّى را در اختيار داشته است . ۴۹
1. خلاصة الأقوال ، ص ۴۴۵.
2. ابن داوود در مقدّمه كتاب رجالش مى گويد : «صنّفت هذا المختصر جامعا لنخب كتاب الرجال للشيخ أبى جعفر رحمه اللهو الفهرست له و ما حقّقه الكشّىّ و النجاشىّ و ما صنّفه البرقىّ و الغضائرىّ و غيرهم» . (ر . ك : رجال ابن داوود ، ص ۲۵)
3. رجال ابن داوود ، ص ۲۸ .
4. صاحب قاموس الرجال گفته است كه ظاهر تعبير احمد بن طاووس نيز آن است كه اصل رجال الكشّى ، به متأخّران رسيده است ؛ ليكن مدرك استظهار خود را ارائه نكرده است (ر . ك : قاموس الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۶) . آنچه به نظر مى رسد ، آن كه : اين حكايت وى ، از سهو قلم است ؛ زيرا صاحب معالم در كتاب التحرير الطاووسى (در مقدّمه اى كه از اصل كتاب حلّ الإشكال ابن طاووس ، نقل مى كند) به صراحت ، يكى از منابع ابن طاووس را اختيار معرفة الرجال شيخ طوسى ذكر كرده است و نه اصل رجال الكشّى (ر . ك : التحرير الطاووسى ، ص ۴) .
5. فرج المهموم ، ص ۱۳۰ .
6. الرواشح السماويّة ، ص ۱۱۶ (راشحه هجدهم) .
7. منتهى المقال ، ج ۶ ، ص ۱۴۴ .
8. خاتمة مستدرك الوسائل ، ج ۳ ، ص ۲۸۶ .
9. رجال النجاشى ، ص ۳۴ ـ ۳۶ (ش ۷۲) .
10. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۵۶ (ش ۱۰۵۰) .
11. رجال النجاشى ، ص ۴۴ (ش ۸۸) .
12. رجال النجاشى ، ص ۴۴ (ش ۸۸) .
13. رجال النجاشى ، ص ۴۴ (ش ۸۸) .
14. قرينه ديگرى كه [محقّق] شوشترى آن را ذكر نموده ، اين است كه : «نجاشى ، عنوان : حسين بن اسماعيل بن شعيب بن ميثم را از كشّى رحمه اللهنقل كرده است ، حال آن كه در اختيار معرفة الرجال موجود ، از عنوان مذكور ، اثرى نيست» ؛ ليكن با تتبّع بسيار در رجال النجاشى ، عنوان مذكور را ، نه به طور مستقل و نه به طور ضمنى ، نيافتيم .
15. عبارت نجاشى ، چنين است : «قال أبو عمرو الكشّىّ : [إبراهيم بن هاشم،] تلميذ يونس بن عبد الرحمن ، من أصحاب الرضا عليه السلام » (ر . ك : رجال النجاشى، ص ۱۶ ، ش ۱۸) .
16. رجال النجاشى ، ص ۳۹ (ش ۸۰) .
17. عبارت نجاشى، چنين است : «قال أبو عمرو الكشّىّ فى كتاب الرجال : روى أبان ، عن علىّ بن الحسين عليهماالسلام» (ر . ك : رجال النجاشى ، ص ۱۰ ، ش ۷) .
18. رجال النجاشى ، ص ۳۶ (ش ۷۲) .
19. رجال الطوسى ، ص ۲۹۶ (ش ۴۳۲۶) .
20. الفهرست ، ص ۶۸ (ش ۲۷۳) .
21. قاموس الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۶ و ۴۷ .
22. ر . ك : رجال الطوسى ، ص ۸۱ (ش ۷۹۶) ؛ الفهرست ، ص ۱۲۹ (ش ۵۷۳) .
23. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۳۳ (ش ۱۰۱۶) .
24. مجمع الرجال ، ج ۱ ، ص ۱۱۴ .
25. نخستين كسى كه الفهرستِ تفصيلى نگاشته ، ابن غضايرى است .
26. الفهرست ، ص ۱ .
27. قاموس الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۷ و ۴۸ .
28. سماء المقال ، ج ۱ ، ص ۹۶ و ۹۷ .
29. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۴۴ (ش ۱۰۲۹) ؛ مجمع الرجال ، ج ۵ ، ص ۲۸ .
30. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۸۵ (ش ۱۰۹۸) .
31. مجمع الرجال ، ج ۲ ، ص ۱۴۴ .
32. قاموس الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۸ و ۴۹ .
33. مجمع الرجال، ج ۳، ص ۳۵ .
34. شيخ طوسى در تمام كتاب هايش آنچه درباره خود به كار برده است ، تنها «محمّد بن الحسن» است .
35. الفهرست ، ص ۱۴۰ (ش ۶۰۱) .
36. اختيار معرفة الرجال ، ص ۵۳۷ (ش ۱۰۲۱) .
37. رجال النجاشى ، ص ۳۳۳ (ش ۸۹۶) .
38. قاموس الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۹ .
39. خلاصة الأقوال ، ص ۱۳۶ (ش ۳۶۸) .
40. حاشية على خلاصة الأقوال ، ص ۹۶۵ (ش ۱۴۷) .
41. مجمع الرجال ، ج ۱ ، ص ۲۵۶ .
42. احتمال مذكور ، با توجّه به اين نكته است كه نسخه هاى اختيار معرفة الرجال ، با يكديگر اختلاف هاى بسيار دارند .
43. خلاصة الأقوال ، ص ۳۹۳ (ش ۱۵۸۲) .
44. خلاصة الأقوال ، ص ۱۰۴ (ش ۲۳۷) .
45. خلاصة الأقوال ، ص ۲۳۳ (ش ۷۹۷) .
46. رجال الطوسى ، ص ۸۱ (ش ۷۹۶) .
47. الفهرست ، ص ۱۲۹ (ش ۵۷۳) .
48. قاموس الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۹ ـ ۵۱ (با تلخيص و توضيح ما) .
49. براى ديدن اين موارد ، ر . ك : «جايگاه رجال الكشّى در منابع رجالى» (ص ۴۶۳ ـ ۴۷۸) .