329
بازشناسي منابع اصلي رجال شيعه

بازشناسي منابع اصلي رجال شيعه
328

دو . اقوال در قرائت و معناى «أسند عنه»

از ديرباز ، در قرائت (شيوه خواندن) و معناى «أسند عنه» ، در بين محدّثان اختلاف بوده است . اين مبحث ، اقوال مختلف در اين باره را ارائه مى كند :
قول اوّل . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل معلوم و مراد از «أسنَدَ عنه» ، روايت كردن راوى از امام عليه السلام با اسناد و به صورت باواسطه است .
بر اساس اين قرائت ، فاعل فعل «أَسنَدَ» همان صاحب شرح حال است و ضمير در «عنه» به امام عليه السلام برمى گردد .
گوينده اين قول ، مير داماد است كه تعبير فوق را به عدم سماع راوى از امام عليه السلام و سماع از يكى از اصحاب مورد اطمينان امام عليه السلام ، تفسير نموده است . ۱
مير داماد ، درباره اشخاصى كه اين تعبير در شرح حالشان به كار رفته است ، توضيح مى دهد و مى گويد :
برخى از كسانى كه اين تعبير درباره آنان گفته شده ، اصلاً عصر امام عليه السلام را درك نكرده و با ايشان ملاقاتى نداشته اند . برخى از آنان نيز عصر امام عليه السلام را درك كرده و موفّق به ملاقات ايشان شده اند ؛ ليكن يا حديثى را بى واسطه از ايشان نشنيده اند و يا به مقدار كم شنيده اند . ۲
در سماء المقال ، پس از نقل اين قول و در تأييد آن ، مؤيّدهايى آمده و نسبت به قبول آن ، اظهار تمايل شده است . ۳ در نتيجة المقال نيز اين معنا ظاهرترين معنا براى تعبير «أسند عنه» شمرده شده است . ۴
در مقابل ، در ردّ اين قول ، در منتهى المقال آمده است :
برخى از كسانى كه اين تعبير در شرح حالشان گفته شده است ، حديث را به صورت شفاهى از امام عليه السلام شنيده و نقل كرده اند. ۵
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : اگر ادّعا اين بود كه «تمام افرادى كه تعبير أسند عنه در شرح حالشان به كار رفته است ، فقط با واسطه حديث نقل كرده اند ، اين اشكال وارد مى شد ؛ امّا بايد توجّه داشت كه ادّعا چنين است كه همه اين افرادْ روايات باواسطه دارند ، گرچه برخى از آنان بى واسطه نيز از امام عليه السلام حديث نقل كرده اند .
بنا بر اين ، نمى توان ردّ مزبور را جوابى دقيق از اين وجه شمرد ؛ چرا كه بين روايت كردن بى واسطه برخى و روايت نمودن باواسطه همه آنان از معصوم ، هيچ منافاتى نيست ، چنان كه خود مير داماد ، در توضيح درباره اشخاصى كه به «أسند عنه» توصيف شده اند ، گفته است كه مراد از اين توصيف ، معنايى اعم از روايت كردن بى واسطه و روايت كردن باواسطه (به صورت اغلب) است .
در معجم رجال الحديث نيز گفته شده است كه تعبير «أسند عنه» ، در همين معنا ظهور دارد و اين صورت ، مورد استعمال متعارف آن است ، مثل اين كه گفته مى شود : «شيخ صدوق به اِسناد خود از حريز ، حديث نقل كرده است» و مراد ، روايت كردن با واسطه صدوق از حريز است . ۶
همچنين عبارت شيخ طوسى رحمه الله در شرح حال غياث بن ابراهيم ، مؤيّد اين توجيه است ، آن جا كه مى گويد :
أسند عنه ، و روى عن أبى الحسن عليه السلام . ۷
توضيح ، آن كه : چون غياث بن ابراهيم نمى توانسته بى واسطه از امام صادق عليه السلام روايت كند ، مى بايست با واسطه از امام عليه السلام روايت كرده باشد .
البتّه [آية اللّه ] سيّد ابو القاسم خويى به چند جهت ، اين معنا را براى «أسند عنه» ، غير قابل قبول مى داند . اين جهت ها عبارت اند از :
الف . اگر اين معنا صحيح باشد ، براى ذكر نام اين افراد در شمار اصحاب هر يك از ائمّه عليهم السلام ، وجهى باقى نمى مانَد؛ زيرا با فرض اين كه اشخاص مذكور ، تنها با واسطه از امام عليه السلام روايت كرده اند ، بايست نام اين افراد در باب «من لم يروِ عنهم عليهم السلام » ذكر مى شده است ، نه در باب اصحاب ائمّه عليهم السلام كه مربوط به راويانى است كه از ايشان بى واسطه روايت كرده اند .
ب . در مورد بسيارى از كسانى كه شيخ طوسى رحمه الله نام آنان را در شمار اصحاب امام
صادق عليه السلام ذكر كرده و در شرح حالشان «أسند عنه» آورده است ، از سوى نجاشى و خود مرحوم شيخ در الفهرست ، تصريح گرديده كه آنان از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند (روى عن أبى عبد اللّه عليه السلام ) . ۸
ج . اين وجه با آنچه شيخ طوسى رحمه الله در شرح حال : جابر بن يزيد جعفى ، ۹
محمّد بن اسحاق بن يسار ۱۰ و محمّد بن مسلم بن رباح ۱۱ ذكر كرده است ، منافات دارد؛ چرا كه در شرح حال اين عدّه مى گويد : «أسند عنه و روى عنهما» .
توضيح ، آن كه : اگر معناى «أسند عنه» ، روايت كردن باواسطه راوى از امام عليه السلام باشد ، چگونه اين معنا با روايت كردن بى واسطه اين عدّه از امام صادق عليه السلام ، قابل جمع خواهد بود؟ ۱۲
تحليل ايرادهاى فوق با توجّه به آنچه پيش از اين ، در تحليل ايراد منتهى المقال گفته شد ، روشن است و به تكرار آن ، نيازى نيست .
قول دوم . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل معلوم و مراد از «أَسنَدَ عنه» ، روايت كردن راوى از امام عليه السلام با سماع و به صورت بى واسطه است .
بر اساس اين قرائت ، فاعل فعل «اَسنَدَ» همان صاحب شرح حال است و ضمير در «عنه» به امام عليه السلام برمى گردد .
اين توجيه به وسيله شيخ محمّد (نوه شهيد ثانى و فرزند صاحب معالم) و شيخ عبد النبى جزايرى مطرح شده است . ۱۳
در ردّ اين قرائت و تفسير ، در منتهى المقال آمده است :
اين وجه با عبارت شيخ طوسى رحمه الله در شرح حال جابر بن يزيد (أسند عنه روى عنهما عليهماالسلا ۱۴ ) و نيز با عبارت وى در شرح حال محمّد بن مسلم (أسند عنه ، قصير و حدّاج ، روى عنهما عليهماالسلام ۱۵ ) و نيز با عبارت وى در شرح حال محمّد بن اسحاق بن يسار (أسند عنه ، يكنّى أبا بكر ... روى عنهما عليهماالسلام ۱۶ ) منافات دارد. ۱۷
توضيح منافات ، آن كه : چنانچه ضمير در «عنه» به امام صادق عليه السلام باز گردد و معناى آن ، روايت نمودن صاحب شرح حال از امام صادق عليه السلام باشد ، ديگر معنا ندارد كه شيخ طوسى رحمه الله براى بار دوم به آن تصريح كند .
قول سوم . قرائت «أسند» به صيغه فعل مجهول است و مراد از «أُسنِدَ عنه» اين است كه مشايخ و بزرگان محدّثان ، بر صاحب شرح حال ، اعتماد نموده و از وى روايت كرده اند .
بر اساس اين قرائت ، ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمى گردد .
مجلسى اوّل ، اين قول را ارائه كرده و تعبير مذكور را به منزله «توثيق صاحب شرح حال» دانسته است . ۱۸
در منتهى المقال ، پس از نقل اين قول ، آمده است :
احتمالاً بيشتر عالمان ، همين وجه را براى «أسند عنه» پذيرفته اند . آنان گفته اند كه اين جمله بر مدح دلالت مى كند؛ زيرا به كسى اسناد داده نمى شود ، مگر به آن كه قابل استناد و مورد اعتماد باشد. ۱۹
آن گاه در مقام دفع اين اشكال كه «پس چرا جمله أسند عنه ، تنها در شرح حال برخى از كسانى كه از آنان روايت نقل شده است ، وجود دارد؟» ، آمده است :
در وجه اختصاص داشتن اين جمله به برخى از راويان ، چنين گفته شده كه جمله مذكور ، فقط در شرح حال كسانى آمده است كه به اخذ روايت از ايشان ، شهرت نداشته اند. ۲۰
به عبارت ديگر ، اين تعبير ، تنها درباره افرادى به كار رفته است كه از مشايخ مشهور روايت نبوده اند .
البتّه صاحب منتهى المقال ، حتّى در مدح بودن اين تعبير هم اشكال مى كند ؛ چرا كه در شرح حال محمّد بن عبد الملك انصارى گفته شده : «أسند عنه ، ضعيف» ۲۱ كه جمع شدن اين تعبير با «ضعيف» ، جاى تأمّل دارد . از اين رو ، وى در اين باره به تأمّل ، امر نموده است . ۲۲
در بيان وجه تأمّل مذكور ، در مقباس الهداية آمده است :
شايد تأمّل مذكور ، به امكان داشتن منع منافات ، اشارت دارد ، به اين معنا كه اِسناد محدّثان بر راوى و اعتماد آنان به او ، با آگاهى تضعيف كننده از وجود سبب ضعف در وى ، منافات ندارد .
به عبارت ديگر ، اين تعبير ، مثل آن است كه شيخ طوسى رحمه اللهدر آن شرح حال گفته باشد : محدّثان بر وى اعتماد كرده اند ؛ ليكن وى در نزد من ضعيف است. ۲۳
صاحب تكملة الرجال نيز پس از نقل اين قول ، در دلالت آن بر توثيق و يا مدح ، اشكال كرده است . وى مى گويد :
اشكال در اين وجه ، آن است كه جمله : «أسند عنه» بر معتمد بودن راوى و استناد به وى ، دلالتى ندارد ؛ بلكه تنها بر وقوع اِسناد به صاحب شرح حال ،
دلالت مى كند كه اين مقدار ، درباره غير اين افراد هم صادق است .
همچنين ، آنچه بر توثيقْ دلالت دارد ، عمل به روايت و قبول آن است و اين جمله ، مستلزم اين امر نيست (چرا كه اِسنادِ به افراد ضعيف نيز وجود دارد) ، مگر آن كه به اين جمله ، قراين ديگرى ضميمه شود و معلوم گردد كه مراد شيخ طوسى از اين جمله ، اِسناد به صاحب شرح حال بر اساس قبول روايت وى بوده است .
البتّه اثبات چنين شيوه اى براى شيخ طوسى براى ما امكانپذير نيست و از همين روست كه علاّمه حلّى در احوال حسن بن محمّد قطّان ، توقّف نموده است، ۲۴ با آن كه وى از جمله كسانى است كه شيخ طوسى در شرح حال آنان ، از تعبير «أسند عنه» استفاده كرده است. ۲۵
صاحب تكملة الرجال در ادامه ، براى تأييد استفاده نشدن مدح از جمله «أسند عنه» ، مثالى ديگر را ذكر مى كند و مى گويد :
اگر جمله «أسند عنه» بر مدح دلالت داشت ، به يقين ، اين مطلب در ميان اهل رجال و حديث ، رايج مى گشت و اين امر ، موجب حُسن حال راوى مى گرديد ، در حالى كه مشاهده مى كنيم همه و يا اغلب علما ، چنانچه در سند يك حديث ، راوى اى ببينند كه حالش مجهول باشد و تنها اين تعبير در شرح حالش گفته شده باشد ، او را تضعيف مى كنند .
آنان جمله «أسند عنه» را نه براى وثاقت و نه براى حُسن حال راوى ، اعتبار نكرده اند. اين مطلب بر كسى كه كتاب هاى رجال و حديث را بررسى كرده است ، مخفى نيست. ۲۶
در معجم رجال الحديث نيز پس از نقل اين قول ، در ردّ آن آمده است :
علاوه بر اين كه وجه فوق ، خلاف ظاهر لفظ «أسند عنه» است ، بيشتر كسانى كه شيخ طوسى آنان را اين گونه توصيف كرده است، مجهول و غير
معروف اند و براى برخى از آنان حتّى يك روايت هم يافت نمى شود.
نيز اگر مراد از اين تعبير ، همين وجه باشد ، نمى بايست وصف گروهى از اصحاب امام صادق عليه السلام و گروهى از اصحاب امام باقر و امام كاظم عليهماالسلامقرار مى گرفت ؛ بلكه لازم بود كه شيخ طوسى، از اين تعبير براى اصحاب تمام معصومان، و در مورد كسانى كه به صدق و صلاحْ شناخته شده بودند ، استفاده مى كرد ؛ كسانى چون : اصحاب اجماع و آنانى كه در عظمت و جلال ، به اصحاب اجماع، نزديك بوده اند. ۲۷
قول چهارم . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل مجهول است و مراد از «أُسنِدَ عنه» اين است كه صاحب شرح حال ، كسى بوده كه به روايتش اعتنا نمى شده و فردى مهجور و متروك بوده است و تنها گاهى اتّفاق افتاده كه از وى روايت كرده اند . بنا بر اين ، «أسند عنه» بيانگر عدم وثوق به صاحب شرح حال است .
بر اساس اين قرائت ، ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمى گردد .
وحيد بهبهانى در كتابش ، بدون نام بردن از قائل اين قول ، به آن اشاره كرده ، مى گويد :
البتّه اين جمله به عدم وثوق ، اشارتى ندارد . ۲۸
خاقانى ، وجه مورد اشاره وحيد بهبهانى را به تفصيل ، شرح داده است . ۲۹
قول پنجم . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل معلوم ، و مراد از «أَسنَدَ عنه» روايت ابن عقده از صاحب شرح حال است ، به اين دليل كه شيخ طوسى رحمه الله در مقدّمه كتاب رجالش مى گويد :
ابن عقده ، اصحاب امام صادق عليه السلام را تا نهايتِ توانش ذكر كرده است . من
[ابتدا ]آنچه را او نام برده است ، مى آورم و سپس آنچه را وى نياورده است ، خواهم آورد . ۳۰
بر اساس اين قرائت ، فاعل فعل «أَسنَدَ» ، ابن عقده است و ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمى گردد .
منتهى المقال ، اين قول را بدون اشاره به قائلش ، نقل كرده ، به دنبال آن مى گويد :
اين وجه، خيلى هم بعيد نيست و چه بسا روشن مى سازد كه جمله مذكور، به چه سان ، تنها در كلام شيخ طوسى وجود دارد و به چه سان ، شيخ، اين تعبير را فقط در الرجال (و نه الفهرست) تنها در مورد اصحاب امام صادق عليه السلام آورده است . حتّى اين امكان وجود دارد كه به وسيله آن ، ثمره كلام شيخ طوسى ـ آن جا كه مى گويد : «و سپس آنچه را وى نياورده است ، خواهم آورد» ـ ظاهر گردد. ۳۱
در توضيح المقال در مورد بعيد بودن اين قول آمده است :
اوّلاً، بين «أسند عنه» و «أخبر عنه» از جهت معنا ، تنافر وجود دارد ـ بلكه قريب به آن ، «أسند به» است ـ ؛ زيرا مفاد «أخبر عنه» آن است كه ابن عقده از صاحب شرح حال ، امر ديگرى را نقل كرده است و اين ، در معناى «أسند عنه»، مقصود نيست.
ثانياً ، كلام شيخ طوسى (كه مى گويد : «من [ابتدا] آنچه را ابن عقده نام برده است ، مى آورم») و نيز اعتراف وى به غايت رسيدن ابن عقده در شمارش اصحاب امام صادق عليه السلام ، چنين اقتضا دارد كه بيشتر رجال امام صادق عليه السلام ، از كسانى بوده باشند كه ابن عقده از آنان با اسناد ، خبر نقل كرده است ، حال آن كه واقع امر ، خلاف اين است . ۳۲
در معجم رجال الحديث ، علاوه بر مطرح شدن اشكال دوم ملاّ على كنى (البتّه بدون ذكر نام وى) ، اشكال ديگرى نيز بيان شده كه بدين شرح است :
شيخ طوسى در مقدّمه كتابش تصريح كرده است كه ابن عقده بجز اصحاب امام صادق عليه السلام را در كتابش ذكر نكرده است ، حال آن كه شيخ طوسى جمله مزبور را درباره جمعى از اصحاب امام باقر و امام كاظم و امام رضا عليهم السلام نيز ذكر كرده است ، افرادى چون : حمّاد بن راشد اَزدى ، ۳۳ يزيد بن حسن ، ۳۴ احمد بن عامر بن سليمان ، ۳۵ داوود بن سليمان بن يونس ، ۳۶ عبد اللّه بن على ، ۳۷ و محمّد بن اَسلم طوسى ۳۸ . ۳۹
سيّد حسن صدر ، صاحب نهاية الدراية ، همين قول را با بيان ديگر (و البتّه با اندكى تفاوت ۴۰ ) پس از ذكر چهار مقدّمه آورده و ادّعا كرده كه غير از وى ، كسى آن را نگفته است . خلاصه مقدّمات و نتيجه اى كه وى گرفته ، به شرح زير است :
مقدّمه اوّل . اين لفظ ، تنها در كتاب رجال الطوسى و در خصوص باب اصحاب امام صادق عليه السلام آمده است .
مقدّمه دوم . شمار رجال امام صادق عليه السلام در كتاب رجال الطوسى ، ۳۰۵۰ نفر است و عدّه اى كه اين تعبير در شرح حالشان آمده ، فقط ۳۰۵ نفرند .
مقدّمه سوم . شيخ طوسى رحمه الله در ابتداى كتاب رجالش تصريح كرده است كه :
من از اصحابمان ، كتابى جامع در معرّفى اصحاب و راويان ائمّه عليهم السلام نيافتم و تنها كتاب هاى مختصرى در اين باره وجود داشت كه دربردارنده برخى از آنان بود . تنها ابن عقده ، معرّفى اصحاب امام صادق عليه السلام را به كمال رسانده است ، هرچند كه از رجال امامان ديگر نام نبرده است . بنا بر اين ، من [ابتدا ]آنچه را ابن عقده نام برده است ، مى آورم و سپس ، آنچه را وى نياورده است ، خواهم آورد .
مراد وى از اين كلام ، اين بوده كه او آنچه را ابن عقده از رجال ساير ائمّه عليهم السلام نياورده است ، ذكر مى كند ، و نه ساير اصحاب امام صادق عليه السلام را ، چنان كه برخى توهّم كرده اند .
مقدّمه چهارم . اصحاب ما در كتاب هايشان در شرح حال ابن عقده گفته اند كه وى داراى كتاب هاى بسيارى بوده است . از جمله ، او نام راويان امام صادق عليه السلام را كه تعدادشان چهار هزار نفر بوده است ، در يك كتاب گرد آورده و در شرح حال هر يك ، حديثى را كه او از امام صادق عليه السلام داشته ، نقل كرده است .
بر اين اساس ، شيخ طوسى رحمه الله بر نام هايى كه ابن عقده از اصحاب امام صادق عليه السلام گردآورى كرده بوده ، نيفزوده است ؛ بلكه برخى از مطالب ابن عقده را نيز حذف كرده است ، از جمله ، احاديثى را كه ابن عقده در شرح حال هر يك از راويان ، نقل كرده بوده است .
صاحب نهاية الدراية ، پس از تشريح اين مقدّمات مى گويد :
ظاهر، اين است كه شيخ طوسى در به كار بردن تعبير «أسند عنه» ، به احاديثى نظر داشته كه ابن عقده در شرح حال اصحاب امام صادق عليه السلام آورده بوده است .
[به عبارت روشن تر،] در مواردى كه ابن عقده ، حديثى را به صاحب شرح حالْ نسبت داده بوده ، شيخ طوسى از تعبير «أسند عنه» استفاده كرده است كه از اين تعبير، فهميده مى شود كه در آن موارد ، ابن عقده با سند متّصل ، روايت كرده بوده است ؛ و [در مقابل ،] در مواردى كه شيخ طوسى حديث ابن عقده را
مُسند نيافته ، يعنى حديث ، مرسل يا مرفوع يا مقطوع يا موقوف و يا مانند اينها بوده ، آنها را ذكر نكرده است ؛ زيرا فايده اى بر آن ، مترتّب نمى شده است.
بنا بر اين ، «أسند عنه» از الفاظ مدح نيست . ۴۱
با توجّه به بيان سيّد حسن صدر ، اشكال دوم صاحب توضيح المقال بر قول پنجم ، برطرف مى گردد .
آنچه درباره بيان سيّد حسن صدر ، به نظر مى رسد ، اين كه : اشكالى متوجّه آن است و آن ، اين است كه وى در مقدّمه دوم كلامش گفت كه تعبير «أسند عنه» ، فقط در شرح حال ۳۰۵ نفر از اصحاب امام صادق عليه السلام آمده است كه اغلبشان افرادى غير معروف و مجهول اند .
بر اساس اين گفته ، روايت هاى ابن عقده از اكثر اصحاب امام صادق عليه السلام ـ كه معروف هم هستند ، همانند : زراره و جميل بن درّاج ـ بايد مرسل باشند و فقط روايت هاى وى از عدّه كمى از اصحاب امام صادق عليه السلام ـ كه اغلب غير معروف و مجهول اند ـ بايد به صورت مسند و متّصل باشند .
البتّه پر واضح است كه آنچه در واقع است ، چنين چيزى نيست . بنا بر اين ، با اين بيان نيز نمى توان قول پنجم را پذيرفت .
قول ششم . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل معلوم است و مراد از «أَسنَدَ عنه» اين است كه افرادى كه اين تعبير براى آنان آمده ، فقط از امام عليه السلام روايت كرده اند ، نه از ساير راويان .
بر اساس اين قرائت ، فاعل فعل «أَسنَدَ» همان صاحب شرح حال است و ضمير در «عنه» به امام عليه السلام برمى گردد .
ابو على حائرى ، صاحب منتهى المقال و معاصر با سيّد بشير گيلانى ، اين قول را نقل كرده است . وى مدّعى شده است كه اين قول را از تتبّع موارد كاربرد تعبير مذكور ، دريافته و در عمل ، به روايت اين عدّه از غير امام عليه السلام ، دست نيافته است . وى تنها از احمد بن عايذ كه مصاحب و همراه ابو خديجه بوده است ، روايت نقل كرده ۴۲ و نجاشى هم به آن تصريح نموده است . ۴۳
در منتهى المقال در ردّ اين قول ، چنين گفته شده است :
در صحّت اين قول ، جاى تأمّل است؛ زيرا بجز احمد بن عايذ ، كسانى هستند كه درباره شان «أسند عنه» گفته شده و با اين حال ، از غير امام نيز روايت كرده اند ، كسانى چون : محمّد بن مسلم ، حارث بن مغيره و بسام بن عبد اللّه صيرفى . ۴۴
برخى در مقام جواب اين قول گفته اند :
اين قول ، پس از دقّت و تحقيق ، به همان قول دوم باز مى گردد ، تنها با اين تفاوت كه در اين قول ، حصر بيشترى وجود دارد. ۴۵
به عبارت ديگر ، در قول دوم ، اگرچه همين تفسير مطرح مى شود ، ليكن روايت صاحب شرح حال ، به امامى كه وى از اصحاب آن امام شمرده مى شود ، محصور نيست ؛ امّا در اين قول ، اختصاص روايات راوى مورد نظر ، در نقل از اين امام ، بيشتر است .
همچنين همين محقّق رجالى ، در مقام ردّ اين قول مى گويد :
حصر مزبور ، از ظاهر اين لفظ استفاده نمى شود . ۴۶
در سماء المقال نيز اين قول ، خلاف ظاهر لفظ «أسند عنه» دانسته شده است . ۴۷
قول هفتم . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل مجهول و مراد از «أُسنِدَ عنه» تلقّى (دريافت) حديث از صاحب شرح حال ، به صورت سماع (و نه به صورت اخذ از كتاب) است .
بر اساس اين قرائت ، ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمى گردد .
سيّد بحر العلوم در شرح حال محمّد بن عبد الحميد بن سالم عطّار ، اين قول را براى عدم تأليف كتاب به وسيله عبد الحميد (پدر محمّد) شاهد آورده است . وى مدّعى شده است كه تتبّع در موارد كاربرد اين تعبير ، رهنماى به اين معناست . ۴۸
برخى از معاصران ، در ردّ اين قول گفته اند كه بسيارى از كسانى كه اين جمله در شرح حالشان آمده ، مؤلّف بوده اند؛ ۴۹ ليكن چنان كه پيش از اين ۵۰ نيز از معجم رجال الحديث نقل كرديم و تتبّع موارد كاربرد اين تعبير در رجال الطوسى بر صحّت آن گواهى مى دهد ، بيشتر كسانى كه شيخ طوسى رحمه الله آنان را با اين تعبير توصيف كرده ، مجهول و غير معروف اند و براى برخى از آنان حتّى يك روايت هم يافت نمى شود . بنا بر اين ، نكته فوق در ردّ اين وجه ، كافى به نظر نمى رسد .
قول هشتم . قرائت «أسند» ، به صيغه متكلّم وحده فعل مضارع معلوم است و مراد از «أُسنِدُ عنه» اين است كه شيخ طوسى رحمه الله از وجود سندى متّصل از سوى خويش به صاحب شرح حال ، خبر داده است .
بر اساس اين قرائت ، فاعل فعل «أُسنِدُ» شيخ طوسى است و ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمى گردد .
اين قول نيز از احتمالاتى است كه يكى از معاصرانْ بيان نموده و نامى از قائل آن
نبرده است . وى در ردّ اين قول مى گويد :
شيخ طوسى نسبت به بسيارى از كسانى كه نامشان در ميان اصحاب ائمّه عليهم السلام آمده است ، سند متّصل دارد ، بويژه آنانى كه مؤلّف اصول و كتاب هايى بوده اند. او طرق و اسناد خود را در مشيخه تهذيب الأحكام و نام آنان را در كتاب الفهرست خويش ، ذكر كرده است.
بنا بر اين ، اگر مراد شيخ طوسى از «أسند عنه» اين بوده كه از خودش به اشخاصى كه به اين تعبير توصيف شده اند، طريقى وجود داشته است ، مى بايست اين تعبير را در توصيف تمام كسانى كه نسبت به آنان طريق مسند و متّصل داشته ـ كه متجاوز از نُهصد نفرند ـ ذكر مى كرده است ، نه آن كه به ذكر اين تعبير در شرح حال ۳۴۱ نفر اكتفا كند. ۵۱
قول نهم . قرائت «أسند» به صيغه فعل معلوم است و مراد از «أَسنَدَ عنه» اين است كه صاحب شرح حال ، رواياتى را از معصومان عليهم السلام نقل كرده كه ايشان از پيامبر صلى الله عليه و آله به سند متّصل ، نقل نموده اند و او آنها را در كتابى ـ كه «مسند» ناميده مى شده ـ گرد آورده است .
بر اساس اين قرائت ، فاعل فعل «أَسنَدَ» همان صاحب شرح حال است و ضمير در «عنه» به امامى برمى گردد كه صاحب شرح حال ، از اصحاب وى شمرده شده است .
برخى معاصران ، اين وجه را مطرح ، و شواهدى را نيز براى آن ذكر كرده اند . آنان چنين باور دارند كه بر اساس اين قول ، توصيف برخى رجال به «أسند عنه» ، در مرحله اوّل (بدون قراين خارجى) ، بر عامّى مذهب بودن آن رجال دلالت مى كند ؛ چرا كه چنين توصيفى بيانگر آن است كه رجال مذكور ، براى كلام امام عليه السلام حجّيّتى مستقل قائل نبوده و تنها رواياتى را كه امام عليه السلام با سند متّصل از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كرده ، مى پذيرفته اند .
البتّه چنانچه قراين خارجى ، بر شيعى مذهب بودن رجال مزبور دلالت داشته باشند ، تعبير «أسند عنه» بيانگر جلالت و فضل آنان ، و نشانگر اين خواهد بود كه منظور آنان از گردآورى چنين احاديثى ، احتجاج با مخالفان بوده است .
ولى به هر حال بايد توجّه داشت كه اين توصيف بر ذَمّى كه موجب ضعف موصوف و يا مدحى كه موجب وثاقت وى گردد ، دلالت ندارد ؛ بلكه تنها بيانگر روشى خاص در نقل حديث است . ۵۲
يكى ديگر از معاصران ، همين وجه را بدون شاهد و قرينه و با كمى تفاوت در نوع بيان ، ذكر كرده است . ۵۳
قول دهم . قرائت «أسند» ، به صيغه فعل مجهول است و مراد از «أُسنِدَ عنه» اين است كه حديث يا احاديثى به وسيله صاحب شرح حال ، به شكل مسند و متّصل ، براى ديگران روايت شده و حديث از طريق او به ديگران نقل گرديده است . بنا بر اين ، محدّثان بر اِسناد صاحب شرح حال ، اعتماد كرده اند و به كسى كه به او اسناد داده ، اسناد داده اند .
بر اساس اين قرائت ، ضمير در «عنه» به صاحب شرح حال برمى گردد .
نراقى ، اين قول را در عوائد الأيّام مطرح كرده و مراد از جمله : «أسند عنه» را اين گونه محتمل دانسته است . ۵۴
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : مى توان گفت كه اين تفسير ، تركيبى از قول اوّل و دوم است . شباهت اين قول با قول اوّل ، آن است كه در هر دو ، صاحب شرح حال ، به غير امام عليه السلام اسناد داده است . شباهت اين قول با قول سوم نيز آن است كه در هر دو ،
مشايخ و محدّثان ديگر ، بر اِسناد صاحب شرح حالْ اعتماد ، و از طريق وى روايت كرده اند .
بر اساس اين قول ، اين توصيف ، نوعى مدح براى صاحب شرح حال است .
قول يازدهم . توقّف در تعيين مراد اين تعبير ، و حكم نمودن به خفاى معناى آن .
در سماء المقال ، اين توقّف از عدّه اى از بزرگان و نيز پدر مؤلّف كتاب (ابو المعالى كلباسى) نقل ۵۵ و در معجم رجال الحديث پذيرفته شده است . ۵۶

1. الرواشح السماويّة ، ص ۱۰۹ (راشحه چهاردهم) .

2. الرواشح السماويّة ، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۱ (راشحه چهاردهم) .

3. سماء المقال، ج ۲ ، ص ۱۶۶ ـ ۱۷۱ .

4. نتيجة المقال ، ص ۸۷ .

5. منتهى المقال، ج ۱ ، ص ۷۵.

6. معجم رجال الحديث ، ج ۴، ص ۲۵۵ (ش ۲۶۳۷) .

7. رجال الطوسى ، ص ۲۶۸ (ش ۳۸۵۳) .

8. براى نمونه ، ر . ك : رجال النجاشى ، ص ۱۴ (ش ۱۲) و ص۲۱ (ش۲۸) ؛ الفهرست ، ص ۷ (ش ۱) .

9. رجال الطوسى، ص ۱۷۶ (ش ۲۰۹۲) .

10. رجال الطوسى، ص ۱۷۶ (ش ۲۰۹۲) .

11. رجال الطوسى، ص ۲۹۴ (ش ۴۲۹۳) .

12. معجم رجال الحديث ، ج ۱ ، ص ۱۰۶ و ۱۰۷.

13. حاوى الأقوال، ج ۴ ، ص ۱۷۵ و ۱۷۶ (ش ۱۹۴۱) و ج ۴ ، ص ۳۶۴ و ۳۶۵ (ش ۲۲۶۵)؛ منتهى المقال، ج ۱ ، ص ۷۳ و ۷۴ ؛ مقباس الهداية ، ج ۲ ، ص ۲۳۰ . وحيد بهبهانى نيز اين وجه را با تعبير «قيل : معناه سمع عنه الحديث» نقل كرده است (ر . ك : فوائد الوحيد البهبهانى ، ص ۳۱؛ تكملة نقد الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۸) .

14. م رجال الطوسى ، ص ۱۷۶ (ش ۲۰۹۲) .

15. رجال الطوسى ، ص ۲۹۴ (ش ۴۲۹۳) .

16. رجال الطوسى ، ص ۲۹۴ (ش ۴۲۹۳) .

17. منتهى المقال ، ج ۱ ، ص ۷۴.

18. روضة المتّقين (ج ۱۴ ، ص ۶۴). وى در شرح حال ايّوب بن حر مى گويد : «المراد به ، أنّه روى عنه الشيوخ و اعتمدوا عليه . و هو كالتوثيق، و لا شكّ أنّ هذا المدح أحسن من لا بأس به » .

19. منتهى المقال، ج ۱، ص ۷۳.

20. منتهى المقال ، ج ۱ ، ص ۷۳ .

21. رجال الطوسى ، ص ۲۸۹ (ش ۴۱۹۹) .

22. منتهى المقال ، ج ۱ ، ص ۷۳.

23. مقباس الهداية ، ج ۲ ، ص ۲۳۰.

24. خلاصة الأقوال ، ص ۱۰۹ (ش ۲۷۲) .

25. رجال الطوسى ، ص ۱۸۱ (ش ۲۱۷۸) .

26. تكملة الرجال ، ج ۱ ، ص ۴۸ و ۴۹.

27. معجم رجال الحديث ، ج ۱ ، ص ۱۰۷.

28. فوائد الوحيد البهبهانى ، ص ۳۱.

29. رجال الخاقانى ، ص ۳۱۶ ـ ۳۱۸ .

30. رجال الطوسى ، ص ۱۷.

31. منتهى المقال ، ج ۱ ، ص ۷۶.

32. توضيح المقال ، ص ۲۰۶ .

33. رجال الطوسى ، ص ۱۳۲ (ش ۱۳۶۰) .

34. رجال الطوسى ، ص ۳۴۶ (ش ۵۱۷۵) .

35. رجال الطوسى ، ص ۱۳۲ (ش ۱۳۶۰) .

36. رجال الطوسى ، ص ۳۴۶ (ش ۵۱۷۵) .

37. رجال الطوسى ، ص ۳۶۰ (ش ۵۳۳۰) .

38. رجال الطوسى ، ص ۱۳۲ (ش ۱۳۶۰) .

39. رجال الطوسى ، ص ۳۴۶ (ش ۵۱۷۵) .

40. تفاوت ، در اين نكته است كه در ديدگاه ديگر قائلانِ به اين وجه ، لفظ «أسند عنه» به معناى «أخبر عنه» و «روى عنه» است و نوع روايت از جهت اتّصال و عدم اتّصال سند ، مورد نظر نيست ؛ امّا در اين بيان ، «أسند عنه»، مقيّد به اتّصال سند است .

41. نهاية الدراية ، ص ۴۰۱ و ۴۰۲.

42. منتهى المقال، ج ۱ ، ص ۷۵ و ۷۶.

43. رجال النجاشى ، ص ۹۸ (ش ۲۴۶) .

44. منتهى المقال ، ج ۱ ، ص ۷۶.

45. بهجة الآمال ، ج ۱ ، ص ۱۶۰.

46. بهجة الآمال ، ج ۱، ص ۱۶۰.

47. سماء المقال ، ج ۲ ، ص ۱۷۳.

48. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۳ ، ص ۲۸۴ و ۲۸۵.

49. تراثنا ، سال اوّل ، ش ۳ ، ص ۱۲۲ .

50. در ردّ قول سوم .

51. تراثنا ، سال اوّل ، ش ۳ ، ص ۱۱۷ .

52. تراثنا ، سال اوّل ، ش ۳ ، ص ۱۴۱ .

53. مستدركات مقباس الهداية ، ج ۶، ص ۱۳۳ و ۱۳۴.

54. عوائد الأيّام ، ص ۲۷۳.

55. سماء المقال ، ج ۲ ، ص ۱۷۶.

56. معجم رجال الحديث، ج ۱ ، ص ۱۰۸.

  • نام منبع :
    بازشناسي منابع اصلي رجال شيعه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمدکاظم رحمان‌ستایش و محمدرضا جدیدی نژاد
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5635
صفحه از 569
پرینت  ارسال به