فصل اوّل : شناخت نجاشى و عصر وى
گفتار اوّل: عصر نجاشى
در تاريخ اسلام ، دو قرن چهارم و پنجم هجرى ، از اهمّيت ويژه اى برخوردارند ؛ چرا كه شكوفايى علوم مختلف اسلامى ، در اين دوره اتّفاق افتاده است . با اين شكوفايى ـ كه در اثر آزادى انديشه به وجود آمده در آن روزگار و رويارويى فكرى صاحبان مكاتب، پديد آمد ـ عالمان بزرگ اهل تشيّع و اهل تسنّن ظهور نمودند و مكتب هاى مختلفِ : كلامى، فقهى، تفسيرى و ... ، شناخته شدند . ۱
بدين ترتيب ، شناخت اوضاع اجتماعى ، سياسى و فرهنگى اين دوره ، مى تواند ما را در ترسيم اهداف و انگيزه هاى رجاليان و محدّثانِ آن روزگار ، يارى نمايد .
اوضاع اجتماعى ـ فرهنگى قرن چهارم هجرى
در قرن چهارم هجرى ، دو گرايش اصلى (سلفى گرى و عقلگرايى) وجود داشت . حكومت عبّاسيان كه از زمان خلافت متوكّل (۲۳۲ ـ ۲۴۷ق) به بعد ، مبلّغ گرايش سلفى گرىِ افراطى بود ، به مقابله با فرقه هاى مخالف اين گرايش ، يعنى معتزله ، شيعه و ... پرداخت .
اين گونه بود كه سلفيان ، فرصت را غنيمت شمرده ، خود را در تمام امور حكومت
و نيز كارهاى شخصى مردم ، داخل كردند و به تعبير برخى ، «حكومت در حكومت» تشكيل دادند . ۲
آنان درباره امر به معروف و نهى از منكر ، به غايتْ سخت مى گرفتند و مستقل از حكومت ، عمل مى كردند . ۳
اين امر ، موجب ناراحتى مردم ، بر هم ريختگى اوضاع ، و بروز نابسامانى هايى گرديد . فرماندهان تُرك نيز ـ كه كارگزاران حكومت آن روز را تشكيل مى دادند ـ در داخل حكومت ، دچار فتنه و اختلاف بودند . از اين رو ، در برقرارى نظم و امنيّت ، عاجز ماندند ، تا جايى كه تنها بغداد و نواحى بين دجله و فرات ، تحت حكمرانى خليفه وقت ، باقى مانده بود . ۴
اين وضع ادامه يافت تا آن كه خليفه المستكفى باللّه (۳۳۳ ـ ۳۳۴ق) مجبور شد آل بويه را براى حكمرانى بر عراق و سامان دادن به اوضاع آشفته آن ، دعوت كند ؛ چرا كه آنان را بهترين گزينه براى رفع خطرها و مشكلات از سرزمين هاى اسلامىِ آن روز مى دانست .
آل بويه در سال ۳۳۴ق وارد بغداد شدند و روشى ميانه را در برابر همه گرايش ها و فرقه ها دنبال كردند و هيچ گرايشى را بر ضدّ گرايش ديگر برنگزيدند . آنان مردم را در داشتن اعتقادات گوناگون و گزينش آرا آزاد گذاشتند و تنها وظيفه اجتماعى خويش را ، برقرارى نظم و امنيّت مى دانستند . از اين رو ، خود را در محدوده كارهاى شخصى مردم ، داخل نمى كردند .
آل بويه ، با آن كه شيعه بودند ، در برخورد با همه شهروندان ، سياست «تسامح» را در پيش گرفتند و چنان به آن پايبند بودند كه حتّى شيخ مفيد (متكلّم و فقيه سرآمد شيعى) را در سال هاى : ۳۹۳ و ۳۹۸ق ، پس از درگيرى هاى گروهى ، از بغداد تبعيد نمودند . آنان به هيچ وجه در پى سلطه بخشيدن شيعيان بر اهل سنّت نبودند .
از نتايج اين سياست ، سامان گرفتن و آرامش يافتن كشور بود . در اين فضا بود كه مردم به سازندگى مادّى و معنوى پرداختند و بغداد براى بار ديگر ، ۵ مركز علم و فرهنگ شد .
اين همه ، نتيجه آزادى انديشه اى بود كه زمينه پيشرفت علمى را براى جامعه اسلامى فراهم آورد و آن را تا آن جا پيش برد كه دوره فوق را به شكوفاترين عصر فرهنگى مذاهب مختلف شيعه و اهل سنّت ، تبديل نمود .
آزادى هاى دينى ، فكرى و قلمىِ آن دوران ـ كه زبانزد شد ـ موجب نشر آثارى گرديد كه تا كنون نيز پابرجايند ، بخصوص در روزگار خلافت عضد الدوله (۳۶۷ ـ ۳۷۲ق) كه حمايت هاى مادّى و معنوى وى از دانشمندان مسلمان در علوم مختلف ، موجب تشويق آنان شد ، به طورى كه دانشمندان بسيارى ، از دورترين نقاط كشور اسلامى ، به بغداد روى آوردند و برخى از آنان كتاب هايى را نيز براى وى تأليف نمودند . همچنين وى از سازندگى و آبادى كشور ، غافل نبود و براى استفاده مردم ، بناهايى مناسب ، تأسيس نمود و اوضاع اقتصادى آنان را سامان داد .
از ديگر كارهاى حمايتى اين خاندان از دانشمندان ، بنا نمودن : كتابخانه ، خزانه هاى كتاب و دار العلم بود . از جمله ، ابو نصرْ شاپور بن اردشير ملقّب به بهاء الدوله ، در سال ۳۸۱ق در محلّه كرخ بغداد ، دار العلمْ تأسيس ، و موقوفاتى را براى آن تعيين كرد .
اين دار العلم ، پس از فوت شاپور (۴۱۶ق) ، به سيّد مرتضى سپرده شد . وى نيز براى آن ، سرپرستى تعيين كرد ، تا آن كه در سال ۴۵۱ق با ورود طغرل بيگ و آتش سوزى در محلّه كرخ ، از بين رفت . ۶
در بغداد ، دار العلم ديگرى نيز به وسيله سيّد رضى تأسيس شد كه تمام نيازهاى
دانش پژوهان را تأمين مى كرد و مكان درس و بحث و محلّ سكونت آنان را تشكيل مى داد . ۷
نيز به وسيله سيّد مرتضى ، در بغداد ، كتابخانه اى بزرگ تأسيس گرديد كه هشتاد هزار جلد كتاب داشت . ۸
اين ، در حالى بود كه خانه سيّد مرتضى ، محلّ بحث ها و مناظرات علمى بود و متفكّران و محقّقان ، به آن جا رفت وآمد داشتند . ۹
به همين شيوه بود كه تأسيس مدارس و وقف املاك براى آنها و نيز اهداى كتاب به دار العلم ها ، متعارف گرديد . ۱۰
البتّه اين شكوفايى فكرى ، علمى و فرهنگى ، با مخالفت برخى متحجّران متعصّب روبه رو شد . آنان كه در پى تحكيم قدرت خويش بودند ، با نزديك شدن به خليفه و دستاويز قرار دادن «نشر سنّت» ، به قلع و قمع مخالفان خويش همّت گماردند .
از همين رو بود كه خليفه القادر باللّه (۳۸۱ ـ ۴۲۲ق) در سال ۴۰۸ق ، سلطان محمود غزنوى را مأمور نشر سنّت ساخت . وى نيز گروه هايى از : معتزليان ، شيعيان ، اسماعيليان و پيروان ديگر فرقه ها را كشت ۱۱ و در سال ۴۲۰ق ، مقدار زيادى از كتاب هاى اين فرقه ها را از بين برد . ۱۲
بايد در نظر داشت كه خلفاى عبّاسى با اين ديد كه : «اين فرقه ها از نظر فكرى به فاطميانِ مصر وابستگى دارند و از جمله نيروهاى تهديدكننده خلافت عبّاسيان هستند» ، به اين كارها دست زدند ، هرچند كه اين كارها ، كشمكش هاى ميان عبّاسيان و فاطميان را پايان نداد و حكومت را به ضعف و سستى كشانيد ، آن طور كه در اوايل
قرن پنجم هجرى ، دزدان و غارتگران و غلامان تُرك ، بر بغداد مسلّط شدند و بر مردم ، سخت گرفتند . ۱۳
و سرانجام ، در زمان خلافت متوكّل عبّاسى (۴۴۷ ـ ۴۴۹ق) ، سياه ترين روزها بر مردم گذشت : گرانى و كميابى ارزاق و مايحتاج عمومى ، به حدّ اكثر رسيد ۱۴ و نيز سلجوقيان به بغداد حمله بردند و جنايات بسيارى را مرتكب شدند .
در اين روزگار سخت ، بسيارى از ميراث هاى فرهنگى اسلامى از دست رفت . از جمله ، كتابخانه ابن اردشير و دار العلم هاى شيعيان در محلّه كرخ بغداد سوختند . نيز شخصيّت ها مورد هجوم قرار گرفتند . از جمله ، شيخ طوسى آزارهاى فراوان ديد و كتابخانه اش آتش گرفت . ۱۵
شيخ طوسى به نجف اشرف گريخت و در آن جا حوزه درسى خويش را دوباره پى نهاد . بغداد ، شاهد يك حركت فكرى جديد گشت و در پى از بين رفتن آثارِ : معتزله ، شيعه و ساير فرقه هاى عقلگرا ، مدارس نظاميّه تأسيس شدند .
خواجه نظام الملك ، در توصيف هدف از تأسيس مدارس نظاميّه ، در نامه اى به آلب ارسلان مى نويسد كه وى لشكرى از عالمان را كه با سلاح فكر به مقاومت در برابر انديشه هاى ناسازگار با حكومت مى پردازند ، تربيت كرده است . ۱۶
روزگارى كه نجاشى و شيخ طوسى در آن مى زيسته اند ، با چنين شرايطى همراه بوده و مى دانيم كه دفاع از كيان تشيّع (چه در روزگار آزادى انديشه ها و چه در روزگار خفقان انديشه ها ، به شكلى متناسب) پيوسته بر هر عالمى ، واجب است .
با توجّه به اين مطالب ، انگيزه عالمانِ آن دوره در تأليف بسيارى از كتاب ها ، روشن مى شود . اين انگيزه ها در تأليفات حديثى و رجالىِ آن عصر ، به خوبى قابل مشاهده اند .
1. براى اطّلاع بيشتر ، ر . ك : المنتظم ، ج ۱۱ ، ص ۱۷۸ ـ ۳۵۲؛ الكامل ، ج ۷ ، ص ۳۳ ـ ۱۰۹ .
2. ضحى الإسلام ، ج ۳ ، ص ۲۰۰ .
3. المختصر فى أخبار البشر ، ج ۲ ، ص ۸۲ .
4. تاريخ ابن خلدون ، ج ۳ ، ص ۴۲۰ .
5. در دوره اوّل خلافت عبّاسيان (۱۳۲ ـ ۲۳۲ق) نيز بغداد ، مركز علم و فرهنگ ، شمرده مى شد .
6. معجم البلدان ، ج ۴ ، ص ۲۵۵ .
7. الحضارة الإسلاميّة ، ج ۱ ، ص ۳۱۲ .
8. الدرجات الرفيعة ، ص ۴۶۳ .
9. لسان الميزان ، ج ۴ ، ص ۲۶۳ .
10. معجم الأُدباء ، ج ۱ ، ص ۵ و ۶ .
11. شذرات الذهب ، ج ۳ ، ص ۱۸۶ .
12. المنتظم ، ج ۸ ، ص ۴۰ .
13. المنتظم ، ج ۸ ، ص ۲۲ .
14. الكامل ، ج ۹ ، ص ۲۶۳ و ۲۶۴ .
15. الكامل ، ج ۱۰ ، ص ۳ .
16. الكامل ، ج ۱۰ ، ص ۱۵ .