فصل پنجم : جايگاه «رجال النجاشى» در منابع رجالى
حال كه با كتاب رجال النجاشى آشنا شده ايم ، به اهمّيت آن در ميان منابع رجالى و رجاليان مى پردازيم و در نتيجه به ميزان اعتماد رجاليان به آن پى خواهيم برد.
گفتار اوّل : جايگاه «رجال النجاشى» در نزد رجاليان
رجال النجاشى ، كتابى است كه از جهات مختلف ، در نزد رجاليان شيعه ممتاز بوده است ، به دو دليل :
نخست ، آن كه : در هنگام تعارض و اختلاف آراى نجاشى با آراى كشّى و شيخ طوسى ، بسيارى به مقدّم بودن آنچه در رجال النجاشى آمده است ، قائل شده اند .
دوم ، آن كه : پس از نجاشى ، مؤلّفان كتاب هاى رجالى ، از اين كتاب ، بسيار استفاده كرده و به آن اعتماد و استناد نموده اند .
درباره دليل دوم ، در گفتار سومِ همين فصل بحث خواهيم نمود و در اين گفتار ، فقط دليل نخست را توضيح خواهيم داد .
نظريّه تقدّم آراى نجاشى بر كشّى و شيخ طوسى
الف . قائلان به تقدّم رجال النجاشى بر رجال الكشّى
از جمله نكاتى كه گوياى شأن نجاشى در بين رجاليان است ، تقدّم رأى وى بر رأى كشّى در نظر برخى رجاليان است .
گروهى از رجاليان ، نجاشى رحمه الله را دقيق ترينِ (اَضبطِ) عالمان رجالى برشمرده اند كه اين ، مقتضى تقديم رأى وى بر رأى ديگران است .
ظاهر منهج المقالِ فاضل استرآبادى كه هم در فهرست رمزها و هم در لابه لاى كتاب ، رمزهاى رجال النجاشى را بر رمزهاى رجال الكشّى مقدّم داشته ، شاهد آنان است .
استدلال اين گروه ، گذشته از نكته فوق ، به صواب نزديك تر بودن رأى عالِم متأخّر ، و دقّت و توجّه نجاشى به وجود اغلاط در رجال الكشّى است . خود نجاشى رحمه اللهبه اين نكته تصريح كرده و رجاليان پس از وى نيز به آن اعتراف نموده اند .
علاّمه محمّدتقى مجلسى پس از نقل اين كلام نجاشى ، آن را به وجود روايات متعارض در رجال الكشّى ناظر دانسته است؛ ۱
ليكن اين توجيه بر خلاف ظاهر كلام نجاشى است .
دلايل دقيق تر بودن نجاشى از ديگر رجاليان را ، در بحث تعارض رأى وى با رأى شيخ طوسى خواهيم آورد .
در مقابل ، گروهى از رجاليان هستند كه در موارد اختلاف نظر ميان نجاشى رحمه اللهو كشّى ، رأى كشّى را مقدّم دانسته اند ، همانند : شيخ اسماعيل خواجويى كه در الفوائد الرجاليّة ى خود ، در موارد مذكور ، رأى كشّى را مقدّم داشته است ، به اين دليل كه كشّى از نظر زمانى ، مقدّم و به احوال رجال ، بصيرتر بوده است . ۲
او همچنين از كتاب اربعين شيخ بهايى ، ترجيح رأى كشّى بر رأى نجاشى را استفاده كرده است .
توضيح ، آن كه : شيخ بهايى در شرح حال حمّاد بن عيسى ، عمر وى را هفتاد و چند سال ذكر كرده است ۳ و اين رقم ، مطابق با رقمى است كه كشّى گفته است . ۴ اين ، در
حالى است كه نجاشى رحمه اللهعمر حمّاد را نود و چند سال دانسته است؛ ۵ ولى شيخ بهايى به آن قائل نشده است . گفتنى است كه فخر الدين طريحى نيز در مجمع البحرين در مورد حمّاد ، همين رأى را اختيار كرده است . ۶
همچنين برخى رجاليان ، از رجال ابن داوود و نقد الرجال تفرشى ، چنين استفاده كرده اند كه مؤلّفان اين دو كتاب نيز رأى كشّى را بر رأى نجاشى مقدّم داشته اند؛ چرا كه آن دو در فهرست رمزهاى كتاب هاى خود ، رمزهاى رجال الكشّى را بر رمزهاى رجال النجاشى مقدّم داشته و در نقل قول ها نيز ابتدا كلام كشّى و سپس كلام نجاشى را آورده اند . ۷
درباره انتساب «ترجيح رأى كشّى بر رأى نجاشى» به شيخ بهايى و طريحى ، بايد چند نكته را در نظر داشت :
فاضل خواجويى براى رفع اختلاف ميان رجال الكشّى و رجال النجاشى در مورد عمر حمّاد بن عيسى ، چنين اظهار نظر كرده است كه در كتابت كلمه «سبعين (هفتاد)» ، به جهت شباهت نگارش آن با كلمه «تسعين (نود)» ، اشتباه صورت گرفته است و آن ، يا در هنگام انتقال عبارت از رجال الكشّى به رجال النجاشى و يا در هنگام كتابت ناسخان و كاتبان انجام پذيرفته است . شاهد بر اين مدّعا ، اتّفاق هر دو كتاب در لفظ «نيّف (چند)» است . ۸
گذشته از اين ، نسخه هاى مختلف رجال الكشّى ، در كلمه مذكور ، متفاوت اند ، به طورى كه در بعضى ، «سبعين» و در بعضى ، «تسعين» آمده است . ۹
نيز اختيار نمودن يك رأى از ميان دو رأى رجالى مختلف ، غالبا با اشاره به اختلاف ، صورت مى گيرد .
با توجّه به اين نكته ها ، انتساب «ترجيح رأى كشّى بر رأى نجاشى» به شيخ بهايى و طريحى ، ضعيف شمرده مى شود . ۱۰ البتّه نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه موارد معارضه رأى كشّى و رأى نجاشى ، بسيار اندك اند؛ بويژه در مقام جرح و تعديل ، كه ميان آن دو تعارضى ديده نمى شود ، هرچند كه كشّى در شرح حال برخى افراد ، از حدّ نقل اخبار ، خارج شده و خود ، اظهار نظرهايى نموده است . ۱۱
نيز مواردى ديگر از اختلاف وجود دارند كه غالبا بر وقوع اشتباه (غلط) در رجال الكشّى حمل مى شوند و بحث آن در جاى خود خواهد آمد . ۱۲
ب . قائلان به تقدّم رجال النجاشى بر رجال الطوسى
نكته ديگرى كه گوياى شأن نجاشى در نزد رجاليان است ، تقدّم رأى وى بر رأى شيخ طوسى است كه مشهور رجاليان ، به آن قائل شده اند .
شهيد ثانى در مسالك الأفهام در مبحث ارث بردن با عقد منقطع ، درباره تعارض رأى نجاشى و رأى شيخ طوسى در مورد محمّد بن خالد برقى ، مى گويد :
ظاهر حال النجاشىّ أنّه أضبط الجماعة و أعرفهم بحال الرجال. ۱۳
وى همچنين در تعليقات بر خلاصة الأقوال علاّمه ، رأى نجاشى را قبل از رأى شيخ طوسى نقل كرده كه اين خود ، شاهدى بر ترجيح رأى نجاشى است . ۱۴
تقديم و ترجيح مذكور ، مستند به دقّت و ضبط آراى نجاشى در كتابش است ، چنان كه گروهى به اين نكته تصريح كرده اند ، از جمله :
فاضل استرآبادى در شرح حال سليمان بن صالح جَصّاص ، ۱۵
ملاّ محمّدتقى مجلسى (كه نجاشى را دقيق تر از ديگران شمرده است ، هرچند كه
برخى اجتهادات وى را اشتباه دانسته است) ، ۱۶
شيخ محمّد ، فرزند صاحب معالم ، كه در كتاب استقصاء الاعتبار فى شرح الاستبصارمى گويد :
حق ، اين است كه رأى شيخ با رأى نجاشى معارضه نمى كند ؛ زيرا نجاشى دقيق تر از شيخ است. ۱۷
و صاحب معراج أهل الكمال ، كه به دقيق تر بودن نجاشى از تمام عالمان رجالى تصريح كرده است . ۱۸
گفتنى است صاحب رياض العلماء ، ۱۹ سيّد عبد النبى جزايرى ، ۲۰ محقّق قمى ۲۱ و سيّد بحر العلوم ۲۲ نيز همين امر را تأييد كرده اند .
در مقابل ، گروه ديگرى رأى شيخ طوسى را بر رأى نجاشى مقدّم دانسته و ترجيح داده اند . از جمله اين افراد ، محدّث جزايرى در غاية المرام است كه در موضوع تعارض رأى نجاشى و رأى شيخ طوسى در مورد سالم بن مكرم ۲۳ ، بدون هيچ شك و شبهه اى ، شيخ طوسى را اَثبت و دقيق تر دانسته است . ۲۴
براى تقديم و ترجيح رأى نجاشى بر رأى شيخ طوسى ، چند دليل را بر شمرده اند كه به بررسى آنها مى پردازيم :
دليل اوّل . رأى نجاشى ، متأخّر از رأى شيخ طوسى است .
هرچند كه نجاشى رحمه اللهو شيخ طوسى ، معاصر يكديگر بوده اند ، ليكن نجاشى در
كتاب خويش ، از شيخ طوسى نام برده و در شرح حال وى ، الفهرست و الرجال را از تأليفاتش برشمرده است .
اين امر ، گوياى آگاهى نجاشى از آراى شيخ طوسى در هنگام تأليف رجال النجاشىاست و بديهى است كه رأى متأخّر ، با توجّه به آگاهى از آراى پيشين ، به صواب ، نزديك تر است .
برخى نيز از كلمات علاّمه حلّى ـ در اجازه اى كه براى بنى زهره نگاشته است ـ چنين استفاده كرده اند كه شيخ طوسى ، استاد نجاشى بوده است . ۲۵ سيّد بحر العلوم نيز مدّعى شده كه مراد نجاشى از «بعض الأصحاب» ، در مواردى كه چنين تعبيرى آورده ، شيخ طوسى بوده است . ۲۶
دليل دوم . شيخ طوسى ، عالِمى متبحّر در دانش هاى گوناگون اسلامى بوده است .
علاّمه حلّى در شرح حال شيخ طوسى مى گويد :
او به روايات و رجال و فقه و اصول و كلام و ادب ، عالِم بوده است و تمام فضايل ، به وى نسبت داده مى شود. او درباره تمام دانش هاى اسلامى تأليف كرده است. ۲۷
شيخ طوسى تصنيفات و تأليفات بسيارى داشته كه شمار آنها به چهل عنوان مى رسد كه برخى از آنها مجلّدات متعدّد دارند . ۲۸ اين گستردگى ، خود موجب پراكندگى فكر در دانش هاى مختلف مى شود . از همين روست كه بر شيخ طوسى در دانش هاى مختلف و از جمله رجال ، بسيار ايراد شده است .
امّا در مورد نجاشى ، قضيّه بر عكس است . عمده دانش نجاشى ، در رجال بوده است كه جمله تأليفات اندك او ، مربوط به همين دانش اند . اين نكته ، حاكى از
تخصّص نجاشى در رجال است و مى تواند مرجّحى براى رأى وى باشد . ۲۹
همچنين گاه تأليفات زياد ، ولو در يك رشته از علم ، موجب مى گردد كه مباحث ، كمال و دقّت و عمق خود را از دست بدهند كه اين نيز در مورد نجاشى ، صادق نيست .
دليل سوم . دانش رجال ، ارتباطى بسيار نزديك با دانش تاريخ و انساب دارد و نجاشى رحمه الله عالِم به اين دو دانش بوده است .
از لا به لاى كلمات نجاشى كه در بسيارى از موارد ، نام فرزندان و برادران و پدران و اجداد افراد و احوال آنان را در بر دارد ، همچنين از تأليف شدن كتابى درباره تاريخ كوفه و آثار و فضايل آن به وسيله نجاشى ، و نيز از تأليف شدن كتابى درباره انساب بنى نصر بن قعين و تاريخ آنان به وسيله وى ، آشكار مى شود كه او در دانش تاريخ ، متبحّر بوده است . وى در شرح حال برخى از رجال ، كتاب تاريخ را از تأليفات آنان ذكر كرده است ، از جمله در شرح حال : ابن عقده ، ۳۰ هشام بن حكم ۳۱ و ... .
در مقابل ، شيخ طوسى در شرح حال ها ، از كتاب هاى تاريخ ، هيچ نامى نياورده و خود نيز كتاب تاريخ ، تأليف نكرده است .
دانش رجال ، ارتباطى بسيار نزديك با دانش تاريخ و انساب دارد و حتّى برخى ، دانش تاريخ را مرجع دانش رجال دانسته اند . چنانچه وابستگى دانش رجال به دانش تاريخ نيز انكار شود ، استفاده دانش رجال از تاريخ و اين كه تاريخ ، تقويت كننده دانش رجال است ، انكارناشدنى است .
بر اين اساس ، در موارد معارضه رأى نجاشى (كه عالِم به تاريخ است) با رأى شيخ طوسى (كه دستى در تاريخ ندارد) ، ظنّ به صواب بودن رأى نجاشى ، قوى تر است .
البتّه تعبير «قوى تر بودن ظنّ به رأى نجاشى نسبت به رأى شيخ طوسى» با نوعى تسامح همراه است ؛ زيرا در مواردى كه دو رأى ، نقيض يكديگرند ، ظنّ به هر دو ،
پديد نمى آيد ؛ بلكه يك رأى ، مظنون و رأى ديگر ، موهوم خواهد بود . از اين رو ، در موارد تعارض ميان آراى نجاشى و آراى شيخ طوسى ، بايد رأى شيخ طوسى را موهوم شمرد . ۳۲
شهيد ثانى نيز در مسالك الأفهام ، پس از بيان «دقيق تر بودن نجاشى نسبت به ديگران و آشناتر بودن وى به حال رجال» ، چنين استدلال مى كند :
زيرا معيار در رجال، اطّلاع از اشخاص و اوصاف و انساب آنان و چيزهايى مانند اينهاست. ۳۳
اين تعبير ، خود ، به وجود اين مرجّح در نجاشى رحمه الله اشاره دارد .
نجاشى رحمه الله در كتابش اطّلاعات بسيارى را درباره احوال افراد و فرزندان و برادران و اجداد آنان و نيز احوال و منازعات بين آنان ارائه كرده است ، تا آن جا كه گويى در بين آنان بوده و گزارش نموده است . ۳۴
نكته اى كه عنايت به آن لازم است ، اين كه : گرچه امكان دارد كه كسى بدون اطّلاع از حال نزديكان يك فرد ، از حال آن فرد ، مطّلع باشد ، ولى ظنّ فعلى وجود دارد كه معرّفى كردن كسى كه هم از حال فرد و هم از حال نزديكان و اجداد وى مطّلع است ، بسيار قوى تر از معرّفى كردن كسى است كه تنها از حال همان فرد ، اطّلاع دارد . ۳۵
دليل چهارم . بيشتر راويان حديث از ائمّه عليهم السلام ، از اهالى كوفه و مناطق نزديك به آن بوده اند . نجاشى رحمه الله نيز از شخصيّت هاى كوفى و از خاندانى مشهور و مورد مراجعه مردم كوفه بوده است .
بديهى است كه نجاشى رحمه الله نسبت به شيخ طوسى كه از منطقه طوس بوده ، به حال راويان ، آشناتر باشد ، هرچند كه شيخ طوسى ابتدا در بغداد و سپس در نجف به تحصيل و تدريس پرداخته است .
البتّه اين نكته نيز قابل توجّه است كه گاه ، كسانى كه مدّت زيادى در محلّى اقامت مى گزينند ، مى توانند افرادى مورد اعتماد در شناخت شهر محلّ اقامت و بزرگان آن باشند .
ليكن به نظر مى رسد كه قدما در چنين مواردى، به آراى اهالى اصيل يك منطقه، بيش از آراى افراد مقيم ـ هرچند مدّتى طولانى را هم اقامت گزيده باشند ـ اعتماد مى كرده اند، اگرچه اين نكته نمى تواند به طور دايمى و براى استدلال قوى، به كار رود .
به هر حال ، در صورت تعارض ميان آراى دو نفر با چنين اوصافى ، قهرا ظنّ به رأى اهل شهر ، قوى تر از ظنّ به رأى مقيم آن شهر است . ۳۶
دليل پنجم . نجاشى رحمه الله مصاحب ابن غضايرى (احمد بن حسين بن عبيد اللّه ) بوده است .
ابن غضايرى را از مشايخ نجاشى شمرده اند ، هرچند كه نجاشى در كتابش شرح حالى مستقل را به او اختصاص نداده است . براى اثبات اين نكته ، از كلام نجاشى در شرح حال على بن محمّد بن شيران استفاده شده است ، آن جا كه مى گويد :
كنّا نجتمع معه عند أحمد بن الحسين. ۳۷
نجاشى رحمه الله با ابن غضايرى همدرس نيز بوده است ، چنان كه خود در شرح حال احمد بن حسين (ابن غضايرى) بن عمر بن يزيد صيقل ، تصريح كرده است كه او و احمد بن حسين ، كتاب النوادر را نزد حسين بن عبيد اللّه غضايرى خوانده اند . ۳۸
نجاشى رحمه الله همچنين در موارد بسيارى ، از ابن غضايرى نقل قول كرده ۳۹ كه غالبا آنها
را با تعبيرهاى : «قال» و «ذكر» آورده است . سيّد بحر العلوم ، اين نقل قول ها را از مسموعات نجاشى و برخى را از خط نوشته هاى ابن غضايرى دانسته است . ۴۰
به هر حال ، بسيارى از بزرگان رجالى ما ، ابن غضايرى را ستوده و او را شخصى ماهر در دانش رجال ، معرّفى كرده اند . ۴۱
مصاحبت نجاشى با ابن غضايرى ، بى شك موجب اطّلاع و مهارت بيشتر وى شده است . اين ، در حالى است كه شيخ طوسى از كتاب هاى ابن غضايرى استفاده نكرده و چنان كه از مقدّمه الفهرست شيخ طوسى ۴۲ استفاده مى شود ، كتاب هاى او را از دست رفته معرّفى كرده است . البتّه شيخ طوسى در همان مقدّمه ، تصريح كرده كه ابن غضايرى را درك نموده است ؛ ليكن چنان كه گذشت ، او از ابن غضايرى استفاده علمى نبرده است .
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : درك ابن غضايرى ، به تنهايى نمى تواند موجب ترجيح رأى نجاشى بر رأى شيخ طوسى شود ؛ زيرا نجاشى بر اين شيوه بوده است كه هر آنچه را از ابن غضايرى فرا گرفته ، نقل كند . منقولات وى در رجال النجاشى ، موجود است . البتّه استفاده نجاشى از ابن غضايرى و جمعى ديگر از اساتيد ، مى تواند مرجّح باشد ، كه پس از اين خواهد آمد .
دليل ششم . نجاشى رحمه الله ، اساتيد بسيارى داشته است .
نجاشى رحمه الله در برخى از اساتيد با شيخ طوسى مشترك است ؛ ليكن عدّه بسيارى از اساتيد نجاشى به وسيله شيخ طوسى درك نشده اند؛ بزرگانى چون : ابو العبّاس احمد بن على بن نوح سيرافى ، ابو الحسن احمد بن محمّد بن جندى ، ابو الفرج محمّد بن على قُنّايى كاتب و ... كه از مطّلعان به رجال و اركان آراى رجالى شناخته مى شوند .
بر اساس آمارى كه سيّد بحر العلوم ارائه كرده است ، مجموع اساتيد نجاشى ، سى نفر بوده كه از اين جمع ، شيخ طوسى و نجاشى در شش استاد ، مشترك اند و ۲۴ استاد ديگر ، به نجاشى مختص اند .
با توجّه به اختصاص هفت استاد حديث به شيخ طوسى و عدم استفاده نجاشى از آنان ، آشكار مى گردد كه نجاشى نسبت به شيخ طوسى ، اساتيد حديث بيشترى داشته كه ابن غضايرى ، از آن جمله است . البتّه در استادى برخى از اين اشخاص براى نجاشى ، بحث هايى شده است كه پيش تر به آنها اشاره شد .
در اين جا ، بيان اين نكته لازم است كه در ترجيحى كه بر كثرت مشايخ و اساتيد استوار است ، «معاصرت و ادراك زمانى» به تنهايى كافى نيست . از اين رو ، ابو المعالى كلباسى بر سيّد بحر العلوم اشكال كرده كه ابو الفرج كاتب ، از مشايخ و اساتيد نجاشى نيست ؛ چرا كه فقط با وى معاصر بوده است . ۴۳
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : اگرچه نجاشى رحمه الله در شرح حال ابو الفرج كاتب ۴۴ گفته است : «با ما در مجالس ، حضور داشت» و در چنين مواردى ، تنها با سماع و شنيدن حديث ، استادى تحقّق نمى يابد ، ۴۵ ليكن وى در همان شرح حال تصريح كرده است كه ابو الفرج ، كتاب هايش را به وى اجازه داده است و همين مقدار ، در شيخ اجازه بودن و استادى ، كفايت مى كند .
دليل هفتم . گروهى از رجاليان ، اشكالاتى را بر مباحث رجالى شيخ طوسى وارد كرده اند كه موجب ضعف آراى رجالى او گرديده است . با توجّه به اين نكته ، چنانچه به سقوط آراى شيخ طوسى از اعتبار نيز قائل نشويم ، در مقام تعارض آنها با آراى نجاشى ، هرگز به آنها قائل نمى شويم ؛ چرا كه در صورت مذكور ، قوّت ظن به سوى آراى نجاشى است .
برخى از رجاليان يادشده ، عبارت اند از :
۱ . فاضل خواجويى .
وى تصريح نموده كه خبر شيخ طوسى از احوال راويان ، موجب ظن يا شك به آنها نمى شود . او علّت اين امر را اضطراب و اختلاف كلمات وى دانسته و از جمله آنها به موارد زير اشاره كرده است :
الف . شيخ طوسى ، يك فرد را در جايى ثقه معرّفى مى كند و همان شخص را در جاى ديگر تضعيف مى نمايد ، چنان كه در مورد سالم بن مكرم جمّال ۴۶ و سهل بن زياد ۴۷
چنين كرده است .
ب . وى محمّد بن هلال را در كتاب رجالش ثقه ۴۸ و در كتاب الغيبة اش از مذمومان ۴۹ معرّفى كرده است .
ج . وى در كتاب العدّة فى أُصول الفقه ، عبد اللّه بن بكير را از جمله كسانى معرّفى كرده كه طايفه ، بدون هيچ اختلافى ، به اخبار او عمل مى كنند ۵۰ و در الاستبصار ، خبرى در فسق و كذب او نقل نموده است . ۵۱
د . وى در الاستبصار مى گويد : «عمّار ساباطى، ضعيف است و به رواياتش عمل نمى شود» ۵۲ و در العدّة فى أُصول الفقه مى گويد : «طايفه ، هميشه به روايات او عمل كرده اند» ۵۳ .
ه . وى عمل طايفه به روايات فطحيان و واقفيان را ادّعا مى نمايد ، ۵۴ در حالى كه
كسى به روايات على بن ابى حمزه بطاينى و امثال او عمل نمى كند .
و . وى در شرايط قبول خبر ، ـ چنان كه در كتاب هاى اصولى بيان كرده است ـ ايمان و عدالت را شرط مى داند . به همين جهت نبايد به روايات موثّق و حسن ، عمل كند ؛ ولى در عدالت ، ظاهر اسلام را كافى مى داند و ظهور عدالت را لازم نمى داند و در نتيجه بايد به روايات موثّق و حسن ، عمل نمايد .
ز . وى گاه به خبر ضعيف مطلقا عمل مى كند و حتّى اخبار صحيحى را با آن تخصيص مى زند ، و گاه همان حديث را به جهت ضعفش رد مى كند . نيز گاه حديث صحيح را رد مى كند ، به اين علّت كه خبرى واحد است و موجب علم و عمل نمى شود . ۵۵
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : مطالب فاضل خواجويى ، موجب از بين رفتن ظنّ به رأى شيخ طوسى نمى شوند ؛ زيرا هرچند غفلت و نسيان ، ملازم هر انسانى است ، ليكن اين مقدار از غفلت و اشتباه را نمى توان به شيخ طوسى نسبت داد ؛ چرا كه برخى از اختلاف هاى مذكور ، در اثر عواملى ديگر به صورت تناقض درآمده اند .
براى نمونه ، بسيارى از تعارض هاى ميان توثيق ها و تضعيف ها كه در كلمات متأخّران گزارش شده اند ، در اصل كتاب ، وجود ندارند . برخى نيز از تجديد و تبديل رأى مؤلّفان ، ناشى شده اند ، چنان كه حتّى عمل به روايات على بن ابى حمزه بطاينى نيز از برخى ، نقل شده است . ۵۶
در مورد مبناى شيخ طوسى در عدالت نيز مى توان گفت كه مبناى وى ـ بر اساس معنايى كه وى از عدالت ارائه كرده ـ همان ظهور اسلام و عدم ظهور فسق است و بر اين اساس ، اخبار حَسَن نيز جايز العمل اند .
در مورد عمل شيخ طوسى به اخبار ضعيف نيز بايد گفت كه آن ، قطعا مبتنى بر
بناى قدما در عمل به اخبار و شيوه تصحيح احاديث بوده است .
تضعيفات در التهذيب و الاستبصار نيز برخى در مقام معارضه اند ، چنان كه وى خود ، اصول ترجيح سندى را در عُدّة الأُصول خويش ، تشريح كرده است .
بدين ترتيب ، آشكار گرديد كه كلام فاضل خواجويى در اسقاط كلام شيخ طوسى از اعتبار ، قابل تأييد نيست و بايد مورد دقّت و بررسى قرار بگيرد .
۲ . فاضل استرآبادى .
وى در شرح حال حسّان بن مهران چنين مى گويد :
شيخ در كتاب الرجال ، كلمات اصحاب را در [ذيل] نام راويان گرد آورده است كه احتمال دارد برخى از آن عناوين ، متّحد باشند ، در حالى كه شيوه نجاشى ، تحقيق درباره اتّحاد يا تعدّد نام راويان است . ۵۷
توضيح ، آن كه : مقصود وى ، اين بوده است كه بناى شيخ در كتاب رجالش ، بر اجتهاد نبوده و تنها آنچه را اصحاب گفته اند ، گرد آورده است و از همين رو ، احتمال اتّحاد شخص با تعدّد عنوان در كتاب وى وجود دارد ؛ امّا بناى نجاشى بر اجتهاد بوده است . ۵۸
۳ . سيّد مصطفى تفرشى ، صاحب نقد الرجال .
وى تصريح كرده كه شيخ طوسى نام بسيارى از اشخاص را علاوه بر باب امامى كه از او روايت دارند ، در باب كسانى كه از ائمّه عليهم السلام روايت ندارند نيز آورده است ، از جمله در شرح حال : قاسم بن محمّد جوهرى ، ۵۹ حسين بن اشكيب ، ۶۰ ريّان بن صلت ۶۱ و معاوية بن حكيم . ۶۲
اين نكته موجب شده كه صاحب نظران معاصر ، دقّت نموده ، وجوه و احتمالاتى را براى آن ذكر كنند و آن را به عنوان شيوه نگارشى شيخ طوسى ، توجيه نمايند .
۴ ـ ۷ . عالمانى چون : شيخ محمّد (فرزند صاحب معالم) ، ملاّ امين كاظمى ، شيخ يوسف بحرانى و صاحب معالم .
اينان كثرت غلط هاى شيخ طوسى را پذيرفته اند و برخى شان اغلاط مذكور را به خاطر كثرت تصنيفات وى دانسته اند . ۶۳
به هر حال ، اشتهار «بيشتر بودن دقّت نجاشى از دقّت شيخ طوسى» ، براى ترجيح كلام نجاشى كفايت مى كند ، هرچند كه منزلت شيخ طوسى و فضيلت او براى هيچ كس قابل انكار نيست .
1. الفوائد الرجاليّة ، ص ۵۰.
2. الفوائد الرجاليّة ، ص ۴۹.
3. الأربعون حديثا ، ص ۱۶۲ .
4. اختيار معرفة الرجال ، ص ۳۱۶ (ش ۵۷۲) .
5. رجال النجاشى ، ص ۱۴۳ (ش ۳۷۰) .
6. مجمع البحرين ، ج ۳ ، ص ۴۱.
7. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۰۰ .
8. روضة المتّقين ، ج ۱۴ ، ص ۴۴۵.
9. الرسائل الرجاليّة، ج ۲ ، ص ۳۰۲ ؛ اختيار معرفة الرجال ، ص ۳۱۷ (ش ۵۷۲ ، حاشيه).
10. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۰۲ .
11. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۰۱.
12. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۰۱ ـ ۳۱۲ .
13. مسالك الأفهام ، ج ۱ ، ص ۴۰۵.
14. حاشية على خلاصة الأقوال ، ص ۹۰۷ (ش ۳۹).
15. منهج المقال ، ص ۱۷۴.
16. روضة المتّقين ، ج ۱۴ ، ص ۳۳۱.
17. استقصاء الاعتبار ، ج ۲ ، ص ۱۰۳.
18. معراج أهل الكمال ، ص ۳۰.
19. رياض العلماء، ج ۱ ، ص ۳۹ .
20. حاوى الأقوال ، ج ۱ ، ص ۱۸۴ و ۴۲۵ .
21. قوانين الأُصول ، ص ۴۷۶ .
22. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۴۲.
23. الفهرست ، ص ۲۲۶ (ش ۳۳۷) ؛ رجال النجاشى ، ص ۱۸۸ (ش ۵۰۱).
24. غاية المرام فى شرح تهذيب الأحكام (مخطوط).
25. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۱۶.
26. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۴۷.
27. خلاصة الأقوال ، ص ۲۴۹ (ش ۸۴۵).
28. الفهرست ، ص ۴۴۷ (ش ۷۱۴).
29. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۴۷؛ الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۱۶ و ۳۱۷؛ سماء المقال ، ج ۱ ، ص ۱۹۸ .
30. رجال النجاشى ، ص ۹۴ (ش ۲۳۳).
31. رجال النجاشى ، ص ۴۳۳ (ش ۱۱۶۴) .
32. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲، ص ۳۱۸ .
33. مسالك الأفهام ، ج ۱ ، ص ۴۰۵.
34. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۴۸.
35. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۱۹.
36. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۱۹ و ۳۲۰ .
37. رجال النجاشى ، ص ۲۶۹ (ش ۷۰۵).
38. رجال النجاشى ، ص ۸۳ (ش ۲۰۰) .
39. رجال النجاشى ، ص ۱۰ (ش ۷) و ص۳۷ (ش ۷۴) و ص۵۲ (ش ۱۱۷) و ص۶۵ (ش ۱۵۴) و ص۷۶ (ش ۱۸۲) و ص۸۳ (ش ۲۰۰) و ص۹۱ (ش ۲۲۵) و ص۱۱۲ (ش ۲۸۷) و ص۱۲۰ (ش ۳۰۶) و ص۱۲۱ (ش ۳۱۰) و ص۱۲۲ (ش ۳۱۳) و ص۱۴۱ (ش ۳۶۷) و ص۱۴۲ (ش ۳۷۰) و ص۱۵۱ (ش ۳۹۵) و ص۱۵۴ (ش ۴۰۸) و ص۱۸۵ (ش ۴۹۰) و ص۱۹۳ (ش ۵۱۷) و ص۱۹۸ (ش ۵۲۷) و ص۲۱۹ (ش ۵۷۲) و ص۲۵۸ (ش ۶۷۶) و ص۳۲۵ (ش ۸۸۶) و ص۳۵۴ (ش ۹۴۹) و ص۴۵۹ (ش ۱۲۵۴).
40. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۸۶ .
41. الفهرست ، ص ۲؛ الفوائد الرجاليّة ، خواجويى ، ص ۲۸۶؛ الرواشح السماويّة ، ص ۱۰۵.
42. الفهرست ، ص ۲ .
43. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲، ص ۲۵۸ .
44. رجال النجاشى ، ص ۳۹۷ (ش ۱۰۶۲) .
45. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۲۴ .
46. رجال الطوسى ، ص ۲۰۹ (ش ۱۱۶) .
47. رجال الطوسى ، ص ۲۰۹ (ش ۱۱۶) .
48. رجال الطوسى ، ص ۲۹۷ (ش ۴۳۳۹) . شيخ طوسى، وى را در اصحاب امام صادق عليه السلام ذكر كرده ؛ ولى توثيق خاص ننموده است.
49. الغيبة ، ص ۴۰۰.
50. العدّة فى أُصول الفقه ، ج ۱ ، ص ۳۸۱.
51. الاستبصار ، ج ۳ ، ص ۲۷۶ (ح ۹۸۲).
52. الاستبصار ، ج ۱ ، ص ۳۷۲ (ح ۱۴۱۳).
53. العدّة فى أُصول الفقه ، ج ۱ ، ص ۳۸۱.
54. العدّة فى أُصول الفقه ، ج ۱ ، ص ۳۸۱ .
55. ر.ك : الفوائد الرجاليّة ، خواجويى ، ص ۲۰۳.
56. ابن غضايرى در شرح حال فرزند او مى گويد : «إنّ أباه أوثق منه» (ر.ك: خلاصة الأقوال ، ص ۲۱۲، ش ۷ ؛ روضة المتّقين ، ج ۱۴ ، ص ۹۴ ؛ تعليقة الوحيد البهبهانى ، ص ۱۰۳) .
57. منهج المقال ، ص ۹۵.
58. منهج المقال ، ص ۹۵.
59. نقد الرجال ، ج ۲ ، ص ۴۶ (ح ۳۶).
60. نقد الرجال ، ج ۲ ، ص ۸۰ (ح ۲۲).
61. نقد الرجال ، ج ۲ ، ص ۲۵۰ (ح ۲).
62. نقد الرجال ، ج ۴ ، ص ۳۸۶ (ح ۴).
63. الرسائل الرجاليّة ، ج ۲ ، ص ۳۳۰ ـ ۳۳۴.