ادلّه توثيق مشايخ نجاشى
از عبارات و تعابير نجاشى در برخى از شرح حال ها ، چنين استفاده مى شود كه وى به شدّت ، از نقل از اشخاص ضعيف ، دورى مى جسته است ، به طورى كه از آنها ، يا اصلاً نقل نمى كرده و يا با واسطه نقل مى كرده است . از جمله عبارات و تعابير مذكور ، مى توان به موارد زير اشاره كرد :
۱ . آنچه وى در شرح حال ابن عيّاش گفته است :
وى بسيار حديث شنيد و در آخر عمرش متزلزل گرديد. من اين شيخ را ديده بودم و او دوست من و پدرم بود . نيز از وى بسيار روايت شنيدم و ديدم ؛ ولى از آن جا كه اساتيد ما وى را ضعيف شمرده بودند، چيزى از وى نقل نكردم و از او دورى نمودم. وى از اهل علم و ادب ، و قوى بود. ۱
وجه استدلال به اين عبارت ، آن كه : به خاطر تضعيف شدن ابن عيّاش از سوى اصحاب ، نجاشى رحمه اللهاز روايت از او اجتناب نموده است و در مواردى هم كه از او نقل كرده ، نقلش را با لفظ «قال ابن عيّاش» آورده كه در نقل قول مستقيم از شخص ، ظهور ندارد ؛ بلكه در رجوع به كتاب هاى وى ظهور دارد . اين امر ، بر دقّت نجاشى در
معتمد بودن اساتيدش دلالت دارد .
۲ . آنچه وى در شرح حال اسحاق بن حسن عقرايى گفته است :
او بسيار حديث شنيده بود [و] در مذهبش ضعيف بود. او را در كوفه ـ كه در آن جا اقامت گزيده بود ـ ديدم و او كتاب كلينى را از مؤلّفش روايت مى كرد و در آن وقت، غلو مى نمود . از اين رو ، از وى چيزى نشنيدم و فرا نگرفتم. ۲
۳ . آنچه وى در شرح حال ابو مفضّل محمّد بن عبد اللّه شيبانى گفته است :
او عمرى را در طلب حديث ، سفر كرد و در ابتداى امر ، معتمد بود . سپس اختلال پيدا كرد و ديدم كه اكثر اصحاب ما ، بر وى خرده مى گيرند و او را ضعيف مى شمارند . من اين شيخ را ديدم و از وى بسيار حديث شنيدم ؛ ولى از روايت كردن از او خوددارى ورزيدم ، مگر با واسطه اى كه بين من و او وجود داشت. ۳
البتّه نجاشى رحمه اللهدر مواردى ، از ابو مفضّل به صورت مستقيم نقل كرده است ۴ كه يا مربوط به قبل از اختلال وى بوده و يا از كتابش نقل نموده است ، و اصولاً ذكر واسطه ، به خاطر يكى از اين دو جهت بوده است تا فرد بتواند بر اعتماد واسطه ، اعتماد كند .
۴ . آنچه وى در شرح حال جعفر بن مالك گفته است ـ چنان كه كمى پيش تر گفتيم ـ :
او در نقل حديث، ضعيف است . احمد بن حسين گفت : وى بسيار حديث جعل مى كرد و از افراد مجهول ، روايت مى نمود. از كسى شنيدم كه مى گفت : او فاسدمذهب و فاسدروايت بوده است . و نمى دانم چگونه استاد ماهر و معتمد ما ، ابو على بن همّام ، و [ديگر ]استاد بزرگوار و معتمد ما ، ابو غالب زرارى ، ـ رحمهما اللّه ـ از او روايت كرده اند!
تعجّب و استبعاد نجاشى از روايت كردن اين دو استاد از اين فرد با وجود فساد مذهب و ضعف روايتش ، اقتضا دارد كه خود نجاشى از روايت ضعيف ، احتراز
كرده ، رواياتش را به اشخاص معتمد و صحيح المذهب اختصاص داده باشد .
او در شرح حال عبيد اللّه بن احمد بن ابى زيد (معروف به ابو طالب اَنبارى) ، از استادش حسين بن عبيد اللّه غضايرى نقل كرده است كه :
ابو طالب، وارد بغداد شد و من كوشيدم كه اصحاب ما زمينه ديدار مرا با او فراهم كنند و از او حديث بشنوم ؛ ليكن آنان چنين نكردند . ۵
اين ممانعت از ملاقات انبارى نيز از جمله شواهد «امتناع علماى آن عصر از روايت كردن از ضعيفان» است .
۵ . برخى تعبيرات كه وى در مقام تضعيف به كار برده است ، همانند : «يعتمد المراسيل (به روايت هاى مرسل ، اعتماد مى كند)» و «يروى عن الضعفاء و المجاهيل (از اشخاص ضعيف و مجهول ، حديث مى كند)» .
اين نوع تعبيرات ، گوياى آن است كه قائل آنها ، خود به روايت كردن از اشخاص ثقه مقيّد بوده است . شاهد اين ادّعا ، آن است كه در برخى تعبيرات تضعيف ، ديده مى شود كه نجاشى رحمه اللهگفته است :
ضعّفه أصحابنا؛
اصحاب ما او را ضعيف شمرده اند . ۶
يا
غمز إليه أصحابنا . ۷
و يا
غمز إليه بعض أصحابنا. ۸
اين گونه تعبيرات ، بيانگر اين نكته اند كه تمام مشايخ نجاشى ، در نزد وى مورد اعتماد و موثّق بوده اند ؛ زيرا در غير اين صورت ، وى مى بايست تضعيف كنندگان و
خُرده گيران را معرّفى مى كرد و يا آنان را به وثاقت ، توصيف مى نمود تا تضعيفشان پذيرفته شود . ۹
۶ . عذر آوردن وى از روايت كردن از بنى فضّال ، طاطرى ها ، و گروه هاى : فطحيّه ، واقفيّه و ساير مذاهب . اين عذر ، از آن جهت است كه اصحاب به خاطر قائل بودن به وثاقت اين اشخاص در نقل ، به روايتشان عمل مى كرده اند .
و نيز عذر آوردنش از ذكر نام ابن عقده با نكاتى چون : با اصحاب ما آميخته بود ، در ميان اصحاب ما بود ، جايگاهى والا در نزد اصحاب ما داشت ، و فردى ثقه و امانتدار بود . ۱۰
و نيز عذر آوردنش از ذكر نام افرادى كه بر آنان اعتماد نمى شود ، با اين بيان كه وى تنها ، نام كسانى را بايد ذكر كند كه مصنّفى از اصحاب و يا از منسوبان به اين مذهب باشد ، چنان كه در شرح حال محمّد بن عبد الملك بن محمّد تبان مى گويد :
او معتزلى مذهب بود و بر مذهبى خاص استقرار نداشت ، و ما ملتزم شديم كه هر مصنّفى را كه به طايفه شيعه انتساب دارد ، ذكر كنيم . ۱۱
و يا در شرح حال مفضّل بن عمر مى گويد :
وى كوفى ، فاسدمذهب، و در روايت، مضطرب است ... و همانا نام وى را به جهت شرطى كه پيش تر گذشت ، آورديم. ۱۲
۷ . توصيف آوردن وى براى برخى طرق و اَسناد به كتاب ها ، به ضعف يا جهالت ، به گونه اى كه به سلامت ديگر اَسناد ، اِشعار دارد . از جمله مى توان به نمونه هاى زير اشاره كرد :
نجاشى رحمه اللهدر شرح حال محمّد بن حسن بن شمّون مى گويد :
قال أبو مفضّل : حدّثنا أبو الحسين رجاء بن يحيى بن سامان العبرتائىّ و أحمد بن
محمّد بن عيسى الغرّاد، جميعا عنه . ثمّ قال : و هذا طريق مُظلَم. ۱۳
يا در مورد طريق به كتاب عيسى بن مستفاد ، مى گويد :
و هذا الطريق طريق مصرىّ ، فيه اضطراب. ۱۴
و يا در طريق به كتاب سعيد بن جناح ، پس از ذكر آن ، مى گويد :
عوف بن عبد اللّه ، مجهول. ۱۵
شخص مذكور ، در طريق سعيد واقع شده است .
سيّد بحر العلوم در كتابش ، پس از نقل اين دلايل و شواهد و مؤيّدات مى گويد :
كسى كه كلامش چنين است و شيوه اش در نقد رجال و طرق و اسناد ، دورى از ضعيفان و مجهولان است و از ثقه اى كه از ضعيف نقل مى كند، متعجّب مى شود ، شايسته نيست كه خودش از ضعيف و مجهول روايت، و آنان را در سند، داخل نمايد ؛ بويژه آن هنگام كه وى از آنان بسيار روايت كند و ضعف و جهالتشان را تذكّر ندهد .
اين عمل ، موجب ابطال، و تناقض و تزلزل در شيوه است و مقام اين شيخ (نجاشى) در ضبط و عدالت ، بسيار والاتر از اين امور است. بنا بر اين ، مشايخى كه وى از آنان نقل مى كند ، جملگى ثقه و معتمدند. ۱۶
وى سپس براى اين نظريّه مؤيّدى مى آورد و آن ، عبارت نجاشى در شرح حال محمّد بن احمد بن جنيد است ، بدين شرح :
شنيدم كه اساتيد ثقه ما در مورد او مى گفتند : او به قياس، قائل بوده است . و همه آنان ، [نقل] تمام كتاب ها و تصنيفات او را به ما اجازه دادند . ۱۷
توضيح ، آن كه : اين عبارت ، تنها در صورتى بر مدّعاى مذكور دلالت دارد كه بگوييم مراد نجاشى ، تمام شيوخش بوده اند ـ چنان كه ظاهر جمع و اضافه
«شيوخنا الثقات» ، همين تفسير را تقويت مى كند ـ و از توصيف آنان ، مدح را در نظر داشته است .
آنچه به نظر مى رسد ، اين كه : بعيد است تمام مشايخ مذكور ، چنين خبرى را روايت كرده باشند و نيز تمام آنان به ابن جنيد ، چنين اجازه اى داده باشند ؛ بلكه ظاهر امر ، آن است كه مراد نجاشى رحمه اللهاز «شيوخنا الثقات» ، همان اساتيد مشهور وى و يا كسانى بوده اند كه به استادى آنان براى خويش ، تصريح كرده است ، اشخاصى چون : شيخ مفيد ، ابن نوح و حسين بن عبيد اللّه غضايرى . ۱۸
1. رجال النجاشى ، ص ۸۵ (ش ۲۰۷).
2. رجال النجاشى ، ص ۷۴ (ش ۱۷۸).
3. رجال النجاشى ، ص ۳۹۶ (ش ۱۰۵۹).
4. ر . ك : رجال النجاشى ، ص ۲۵۴ (ش ۶۶۵) و ص۳۸۱ (ش ۱۰۳۷) و ص۴۳۹ (ش ۱۱۸۲) و ص۴۶۲ (ش ۱۲۶۸) .
5. رجال النجاشى ، ص ۲۳۲ (ش ۶۱۷).
6. براى نمونه ، ر . ك : رجال النجاشى ، ص ۲۸ (ش ۵۶) .
7. براى نمونه ، ر . ك : رجال النجاشى ، ص ۹۹ (ش ۲۴۷) .
8. براى نمونه ، ر . ك : رجال النجاشى ، ص ۳۳۴ (ش ۸۸۴) .
9. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۹۸ .
10. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲، ص ۹۸ .
11. رجال النجاشى ، ص ۴۰۳ (ش ۱۰۶۹).
12. رجال النجاشى ، ص ۴۱۶ (ش ۱۱۱۲).
13. رجال النجاشى ، ص ۳۳۵ (ش ۸۹۹).
14. رجال النجاشى ، ص ۲۹۷ (ش ۸۰۹).
15. رجال النجاشى ، ص ۱۹۱ (ش ۵۱۲).
16. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۹۹.
17. رجال النجاشى ، ص ۳۸۸ (ش ۱۰۴۷).
18. رجال السيّد بحر العلوم ، ج ۲ ، ص ۹۹ و ۱۰۰ .