صادق علیه السلام در روایتی، شخص قانع را کسی میداند که از آنچه به او داده میشود، راضی باشد و خشم نگیرد و چهرهاش را درهم نکشد.۱ در این روایت، صریحاً در تفسیر قناعت، به رضایتمندی اشاره شده است. از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نیز نقل شده که از جبرئیل تفسیر قناعت را پرسیدند و وی در جواب، آن را: «قانع شدن به کم و به آنچه از دنیا نصیب انسان شده، و به شکر نسبت به آن» تفسیر میکند.۲
در این تفسیر، ماهیت قناعت تعریف نشده و بیشتر به آن چیزی که انسان باید از آن قانع باشد، پرداخته شده که البته همین، میتواند بخشی از تعریف را مشخص سازد و آن این که انسان قانع، زیاده نمیخواهد.
برخی دیگر از روایات، صریحاً به تفسیر نپرداختهاند؛ امّا نشانههایی از تعریف را در آنها میتوان یافت. در این دسته از روایات، گاه ضدّ قناعت، مشخص شده است. در روایت جنود عقل و جهل، ضدّ قناعت، حرص دانسته شده است. ۳ پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نیز یکی از ویژگیهای مؤمن را «قناعت داشتن نسبت به آنچه مال اوست و ادّعای نداشتن نسبت به آنچه مال او نیست»، دانسته است.۴ این، نشان میدهد که قناعت یعنی بسنده کردن به آنچه روزیِ انسان است و ادّعای بیشتر نداشتن. گاه در این دسته
1.. القانع الذی یرضی بما اعطیته و لایسخط و لا یكلح و لایلوی شدقه غضبا (الكافی، ج۴، ص۴۹۹، ح۲).
2.. یا جبرئیل فما تفسیر القناعه قال یقنع بما یصیب من الدنیا یقنع بالقلیل و یشكر الیسیر (معانی الأخبار، ص۲۶۱).
3.. الكافی، ج۱، ص۲۲، ح۱۴؛ الخصال، ص۵۹۰، ح۱۳.
4.. وإنَّ المُؤمِنَ مِن عِبادِ اللّه ... قانِعا بَالَّذی لَهُ، لا یدَّعی ما لَیسَ لَهُ، ولا یجمَعُ فِی الغَیظِ، ولا یغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ یریدُهُ (نوادر الاُصول، ج۲، ص۲۶۲).