باشد ـ به عنوان یک تعریف یاد کردهاند.۱ قشیری به مصادیق اشاره کرده و گفته که صدق یعنی این که در احوال فرد، ناخالصی، و در اعتقادش، شک، و در اعمالش، عیب وجود نداشته باشد.۲ ابن قیّم نیز صدق را به سه نوع: سخن، عمل و حال، تقسیم کرده و در تعریف هر یک گفته است که «صدقِ گفتاری» یعنی مبتنی بودن زبان بر گفتار؛ و «صدق عملی» یعنی مبتنی بودن بر امر الهی و پیروی از آن، و «صدق حالی» یعنی اخلاص قلب و اعضا، و به کاربستن همه توان. سپس بیان میدارد که ریشه همه اینها، حقّ ثابتی است که به خداوند متّصل است و انسان را به وی وصل میکند.۳
همان گونه که مشهود است، در این تعریفها نیز نوعی هماهنگی با واقعیت در اقسام گوناگون آن به چشم میخورد.
صدق در متون دینی
از بررسی متون برمیآید که صدق در معارف اسلامی، معنایی متفاوت با آنچه گذشت، ندارد. هر چند صدق در منابع معتبر دینی، به صدق در
1.. استواء السر والعلانیة والظاهر والباطن بألا تكذب أحوال العبد أعماله، ولا أعماله أحواله (دلیل الفالحین، ج۱، ص۲۰۲).
2.. الصدق أن لا یكون فی أحوالك شوب، ولا فی اعتقادك ریب، ولا فی أعمالك عیب (أدب الدنیا والدین، ص۲۶۱ ـ ۲۶۲).
3.. الصدق ثلاثة: قول وعمل وحال. فالصدق فی الأقوال: استواء اللسان على الأقوال كاستواء السنبلة على ساقها. والصدق فی الأعمال: استواء الأفعال على الأمر والمتابعة، كاستواء الرأس على الجسد. والصدق فی الأحوال: استواء أعمال القلب والجوارح على الإخلاص. واستفراغ الوسع وبذل الطاقة. وحقیقة الصدق فی هذه الأشیاء هو الحق الثابت المتصل باللّه، الموصل إلى اللّه. وهو ما كان به وله من الأقوال والأعمال. وجزاء ذلك فی الدنیا والآخرة (مدارج السالكین، ابن قیم، ج۲، ص۲۸۱).