همه کاربردها، معتقد است که ریشه اصلی ورع، بازداری و انقباض است.۱
از آنچه گذشت، روشن میشود که لغتشناسان، ورع را با واژههای تحرّج، کف، وقایة، رد و مانند آن، تعریف کردهاند. بر این اساس، معنای اصلی ورع، همان «بازداری» است؛ امّا نوع مخصوصی از آن، عبارت است از: خودنگهداری شدید و آشکار که احتیاط زیادی در آن به چشم میخورد.
ورع در اصطلاح
کسانی که خواستهاند این اصطلاح دینی را تعریف کنند، همین معنا را در فضای دین و متناسب با مقتضیات آن، بیان نمودهاند. ابن اثیر در النهایة، آن را به معنای خویشتنداری، و قلمرو آن را نیز امور حرام دانسته که بعداً به مباح و حلال نیز توسعه یافته است.۲ طریحی در مجمع البحرین نیز با تفاوت اندکی، همین تفسیر را آورده است.۳ مناوی با استناد به نقلهای گوناگون، ورع را چندین گونه تفسیر کرده است: ترک آنچه موجب شک میشود و انسان را
1.. الواو و الراء و العین: أصلٌ صحیح یدلُّ على الكفِّ و الانقباض. منه الوَرَع: العِفَّة، و هى الكَفّ عما لا ینبغى؛ و رجلٌ وَرِعٌ. و الوَرَع: الرّجُل الْجَبان، و وَرُع یوْرُعُ وُرعاً إذا كان جباناً. و ورَّعته: كَفَفته، و أورعته (معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۰۰).
2.. الْوَرَعُ فى الأصل: الكفّ عن المحارم و التّحرّج منه. یقال: وَرِعَ الرّجل یرِعُ، بالكسر فیهما، وَرَعاً و رِعَةً، فهو وَرِعٌ، و تَوَرَّعَ من كذا، ثم استعیر للكفّ عن المباح و الحلال (النهایة، ج۵، ص۱۷۴).
3.. و الوَرَعُ فی الأصل الكف عن المحارم و التحرج منها، یقال وَرِعَ الرجلُ یرِعُ بالكسر فیهما وَرَعاً و رِعَةً فهو وَرِعٌ: إذا كف عما حرم اللّه انتهاكه، ثم استعمل فی الكف المطلق (مجمع البحرین، ج۴، ص۴۰۲).