اخلاقی در مقابله به مثل است. امّا سخنی از اسائت و بدی دیگران نشده بود. در این صفت، سخن از این است که در برابر بدی و ظلم دیگران چه باید کرد؟ بر اساس این روایت، کرامت اخلاقی، در عفو کردن شخص ظالم است.
معنا
واژه «عفو» را ابن درید، «ضدّ عقوبت»۱ و خلیل به معنای «ترک عقوبت کسی که مستحقّ آن مجازات بوده» دانسته است.۲ ابن فارس، دو معنا برای آن قائل است که نخستین آن همین است؛ امّا معتقد است که در جایی نیز که استحقاقی وجود ندارد، به کار برده شود. معنای دوم را نیز طلب معروف میداند، و البته در نهایت معتقد است که هر دو معنا به یک چیز برمیگردد و آن «ترک» است؛۳ زیرا لازمه طلب کردن معروف، این
1.. العَفْو: ضدّ العقوبة (جمهرة اللغة، ج۲، ص۹۳۸).
2.. العَفْو: تركك إنسانا استوجب عقوبة فَعَفَوْتَ عنه تَعْفُو، و اللّه العَفُوّ الغفور (العین، ج۲، ص۲۵۸).
3.. العین و الفاء و الحرف المعتلّ أصلان یدلُّ أحدهما على تركِ الشىء، و الآخر على طَلَبِه. ثم یرجع إلیه فروعٌ كثیرة لا تتفاوَتُ فى المعنى. فالأوّل: العَفْو: عَفْو اللّه تعالى عن خَلْقه، و ذلك تركُه إیاهم فلا یعاقبُهم، فَضْلًا منه. قال الخلیل: و كلُّ مَن استحقَّ عُقوبةً فتركْتَه فقد عفوتَ عنه. یقال: عفا عنه یعفُو عَفْوا. و هذا الذى قاله الخلیل صحیح، و قد یكون أن یعفُوَ الإنسان عن الشَّىء بمعنى الترك، و لا یكون ذلك عن استحقاق. ألا ترى أنّ النبىّ صلی الله علیه و اله قال: «عفوت عنكم عن صَدَقة الخیل». فلیس العفو هاهنا عن استحقاق، و یكون معناه تركت أن أُوجِب علیكم الصّدقةَ فى الخیل.... و الأصل الآخر الذى معناه الطَّلَب قول الخلیل: إنّ العُفاةَ طُلّاب المعروف، و هم المعتَفُون أیضاً. یقال: اعتفیتُ فلاناً، إذا طلبتَ معروفه و فَضْله. فإنْ كان المعروف هو العَفو فالأصلان یرجعان إلى معنًى، و هو الترك، و ذلك أنّ العَفو هو الذى یسمح به و لا یحْتَجَن و لا یمسَك علیه (معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۵۶).