البته جریان اخلاق با مشرب عرفانی نیز وجود دارد که نمونه بارز و مشهور آن را باید در احیاء العلوم غزالی جستجو کرد و نمونه پالایش شده و شیعی آن را فیض کاشانی در المحجّة البیضاء ذکر کرده است. البته در این جا نیز اشکال اصلی باقی است؛ یعنی احادیث برای تبیین نظریاتی ذکر میشوند که اساس آنها را باید در نظریات عرفانیِ نوافلاطونی، مسیحی و بودایی جستجو کرد.
مکاتب اخلاقی اعم از فلسفی و عرفانی محض، به نوعی، سکولار (این دنیایی) محسوب میشوند و پیروی از آنها با روح اسلام ـ که تبعیت از وحی است ـ منافات دارد. البته این به آن معنا نیست که باید سخنان آنها را وانهاد و به کناری گذاشت؛ بلکه صحبت بر سر نظام فکریای است که بر این مجموعهها حاکم است. این نظامها ساختار خاص خود را دارند و به طور کامل با نظام اسلام، سازگار نیستند.
البته اسلام نیز برای عقل و دل(شهود)، بها قائل شده است؛ امّا طریقیت آنها استقلالی نیست؛ بلکه در معیّت وحی، کشف واقع میکنند. یا به عبارت بهتر، این سه منبع فهم، در کنار هم میتوانند کمترین اشتباه را داشته باشند؛ چرا که در فهم وحی ـ که در قرآن جاری شده است ـ، اگر ادراکات عقلانی را کنار بگذاریم، حتماً دچار اشتباه خواهیم شد. به همین دلیل، وجود این سه منبع در کنار هم میتوانند با کمترین خطا، ما را به سوی مقصد رهنمون نمایند.
اعتقاد بر این است که کلام قرآن و اهل بیت علیهم السّلام در حوزه اخلاقیات اگر چه عمدتاً به حوزههای کاربردی پرداختهاند، امّا با تلاش میتوان ساختار وحیانی ـ عقلانی آنها را کشف نمود. بدون شک، این حلقه