51
پژوهشي در فرهنگ حيا

هر فرهنگ و آيينى به دور بوده ، داراى فطرتى بكر و دست نخورده است . خداوند متعال ، در جريان نقل داستان حضرت آدم و حوّا و اخراج آن دو از بهشت ، تصريح مى كند كه پس از خوردن از ميوه آن درخت ممنوعه ، عورت آنها آشكار شد و آنها از اين آشكار شدن ، متأثّر شدند و براى پوشاندن عورت خود ، تلاش كردند . قرآن كريم مى فرمايد :
فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ . ۱ چون از آن درخت خوردند ، عورت آنها آشكار شد ، با برگ هاى درختان باغ ، خود را پوشاندند .
اين نشان مى دهد كه شرم از آشكار شدن عورت ، امرى فطرى است و به فرهنگ خاصّى اختصاص ندارد .
از مجموع آنچه گفته شد ، روشن مى شود كه حيا به عنوان يك قابليت و استعداد انسانى ، فطرى است ؛ امّا موارد و مصاديق حيا مى تواند تابع فرهنگ و تمدّن باشد ؛ هر چند مسئله مشروعيت هر تغيير ، بسته به هماهنگى آن با قوانين الهى است .

۳ . حضور و نظارت

مسئله حضور و نظارت ، از مهم ترين و اساسى ترين مفاهيم حياست . بدون وجود اين عنصر ، هر چند اين امكان وجود دارد كه بازدارندگى و مديريت نفس به دليل ديگرى رخ دهد ؛ امّا ممكن نيست حيا برانگيخته شود . حيا فقط هنگامى برانگيخته مى شود كه عنصر نظارت ، وجود داشته باشد . اگر ناظرى وجود داشت ، حيا برانگيخته مى شود . در غير اين صورت ، نبايد انتظار برانگيختگى

1.اعراف ، آيه ۲۲ . نيز ، ر . ك : طه ، آيه ۱۲۲ .


پژوهشي در فرهنگ حيا
50

حيا ، قابليت ثابتى است كه در وجود انسان ، نهاده شده و هر فرهنگ و آيينى ، به نحوى و در طريقى از آن استفاده مى كند . حتّى جامعه هاى بَدَوى و بِكر و دورافتاده از تمدّن جديد هم عارى از حيا نيستند . آنها نيز داراى يك نظام ارزشى اند و براساس اين نظام ارزشى ، برخى امور را نابه هنجار شمرده ، و انجام دادن آن را ناروا مى دانند و لذا اگر كسى به آن اقدام كند ، مايه شرمسارى خواهد بود ، هر چند شايد مصداق حيا در آن جامعه با جامعه ديگر ، تفاوت داشته باشد . بنا بر اين ، اصل حيا ، ثابت و تغييرناپذير است كه دليل اين امر ، فطرى بودن آن است ؛ ولى مصداق ها و مواردى كه مردم از آن شرم مى كنند ، چون تابع فرهنگ و نظام ارزشى است ، تغييرپذيرند . البته امكان تغيير مصداق هاى حيا به معناى مشروعيت (شرعى بودن) آن نيست . مسئله مشروعيت مصداق هاى حيا ، بحث ديگرى دارد . آن بحث ، بحثى فقهى است و اين بحث ، بحثى روان شناختى است . اكنون بحث در اين است كه امكان تغيير در مصداق ها وجود دارد ، بى آن كه موجب تغيير در اصل حيا باشد . به بيان ديگر ، آنچه تغييرپذير و ناپايدار است ، موارد حياست . اين در حالى است كه تغيير ريشه و استعداد حيا ، نشانه غيرفطرى بودن آن است ، نه تغيير موارد آن . پس استدلالى كه اقامه شده ، نمى تواند فرضيه غير فطرى بودن اين گونه امور را ثابت كند . فرضيه ، مربوط به چيزى است ، و شواهد و قرائن ، مربوط به چيز ديگر . محور فرضيه ، استعداد و قابليت حياست و شواهد ، مربوط به موارد و مصاديق حيا .
وانگهى ، براى اثبات فطرى بودن يا نبودن ، نمى توان جامعه معيار را جامعه اى دانست كه از فرهنگ و تمدّن روز ، به دور است . چنين جامعه اى ، هر چند از تأثيرات تمدّن روز به دور است ، امّا نمى توان گفت نسبت به اصالت انسانى ، بكر و دست نخورده بوده ، تحت تأثير هيچ فرهنگ و تمدّنى قرار نداشته است . در چنين مواردى جامعه معيار را بايد «انسان نخستين» قرار داد كه از تأثير

  • نام منبع :
    پژوهشي در فرهنگ حيا
    سایر پدیدآورندگان :
    عبّاس پسنديده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1383
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9169
صفحه از 388
پرینت  ارسال به