49
پژوهشي در فرهنگ حيا

باشد ، در حقيقت ، موجوديت آن را تحت تأثير قرار مى دهد و در اين صورت ، هم مى تواند حيا را بيافريند و هم مى تواند آن را نابود سازد ؛ امّا اگر تأثير فرهنگ و تمدّن بر موضوع حيا باشد ، اصل موجوديت حيا تحت تأثير قرار نمى گيرد ، بلكه امورى كه موضوع حيا هستند ، متأثّر شده ، دچار تغيير مى شوند . در اين صورت ، ممكن است كارى در فرهنگى شرم آور باشد و همان كار ، در فرهنگ ديگر ، مايه مباهات . در اين فرض ، موجوديت روانى حيا تغيير نكرده و اين گونه نيست كه در فرهنگ دوم ، ريشه حيا معدوم شود ؛ بلكه آن چيزى كه در فرهنگ اوّل ، موضوع حيا بود ، در فرهنگ دوم ، از فهرست موضوعات حيا خارج شده است و در عين حال ، امكان دارد و بلكه اين گونه است كه در فرهنگ دوم ، امور ديگرى موضوع حيا قرار مى گيرند . در همان جوامع بَدَوى ، مى توان مواردى را يافت كه همان مردم از آنها شرم مى كنند . پس ريشه حيا ، هرگز از جامعه انسانى رخت بر نمى بندد .
تا انسان هست ، حيا هم هست . آنچه تغيير مى كند ، مصداق ها و موردهاى حياست . به عبارت ديگر ، تفاوت فرهنگ ها ، موجب تفاوت مصداق هاى حيا مى شود . دليل آن نيز روشن است . يكى از اركان حيا اين است كه ملاكى براى تشخيص نابه هنجارى داشته باشيم و بر اساس آن ، امور نابه هنجار و شرم آور را معيّن كنيم . اين مسئله ، دقيقا به نظام ارزشى مربوط مى شود . نظام ارزشى است كه درست و نادرست ، و زشت و زيبا را مشخّص مى سازد . در اين جا فرهنگ ها نقش بازى مى كنند . هر فرهنگى داراى نظام ارزشى خاصّى است و بر اساس آن ، ملاك زشتى امور ، متفاوت خواهد بود . در نتيجه ، كار نابه هنجار در هر فرهنگى با فرهنگ ديگر ، متفاوت خواهد بود . بنا بر اين ، آنچه با تغيير فرهنگ تغيير مى كند ، مصداق ها و موضوعات حياست ، نه اصل و ريشه حيا ، و تفاوت مصداق هاى حيا نمى تواند دليل غير فطرى بودن حيا باشد .


پژوهشي در فرهنگ حيا
48

تفاوت فرهنگ ها هستيم . مثلاً در فرهنگى فلان كار ، نابه هنجار شمرده مى شود و مردم از انجام دادن آن ، شرم مى كنند ؛ امّا در فرهنگ ديگرى همان كار ، نابه هنجار شمرده نمى شود و در نتيجه ، مردم از انجام دادن آن ، ابايى ندارند . مسئله حجاب و حياى ميان زن و مرد و الگوى ارتباطى برخاسته از آن را نيز از اين دست مى دانند و معتقدند اينها امورى فرهنگى اند نه فطرى ، و لذا اصالت نداشته ، قابل تغيير خواهند بود . بر همين اساس ، معتقدند كه براى يافتن اصالت هاى انسانى ، بايد به جوامع بدوى و به دور از تمدّن ، روى آورد ؛ چرا كه دورى آنها از تمدّن ، سبب شده كه از هيچ فرهنگى تأثير نپذيرند و اصالت انسانى خود را حفظ كنند .
از همين جا ، استدلال دوم شروع مى شود . مى گويند مطالعه جامعه هاى بَدَوى و بدور از تمدّن (مثل برخى قبيله هاى افريقايى) نشان مى دهد كه در اين قبيله هاى به اصطلاح دست نخورده ، مردم از عريانى عورت خود نزد ديگران ، حتّى جنس مخالف ، ابايى نداشته ، شرم نمى كنند . و يا زنان آنان ، اختلاط با مردان را قبيح نمى دانند و يا از نداشتن حجاب ، احساس شرم و خجالت نمى كنند و ... . بنا بر اين ، نتيجه مى گيريم كه ارزش ها و از جمله حيا و شرم ، پديده هايى فرهنگى و محصول تمدّن اند ، نه اين كه فطرى و ذاتى باشند .
مبناى اين نظريه ، دو چيز است : يكى تفاوت فرهنگ ها كه موجب تفاوت ارزش ها مى شود ، و ديگرى اين كه جامعه مبنا براى تشخيص فطرى از غير فطرى ، جامعه هاى به دور از تمدّن اند . پرسشى كه در برابر اين نظريه قرار دارد ، اين است كه : متفاوت بودن فرهنگ و تمدّن ، در چه چيزى تأثير مى گذارد و به اصطلاح ، قلمرو تأثيرگذارى آن ، كدام يك از اركان حياست ؟ آيا تأثير آن ، در اصل حياست يا موضوع حيا ؟ دو چيز را بايد از يكديگر جدا نمود : موجوديت حيا و موضوع حيا را . اگر تأثير فرهنگ و تمدّن بر اصل و ريشه و ماهيت حيا

  • نام منبع :
    پژوهشي در فرهنگ حيا
    سایر پدیدآورندگان :
    عبّاس پسنديده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1383
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9039
صفحه از 388
پرینت  ارسال به