از ارتكاب آن . البته در برخى تعريف ها تصريح شده بود كه علّت حيا ، زشتى و نقصان خود عمل است .
پنجم اين كه منشأ زشت دانستن يك عمل ، يا شرع است يا عقل و يا عرف و آداب يك جامعه .
اكنون در صدد ارزيابى تعريف هاى ارائه شده نيستيم . تنها به ذكر نكته هاى مهمّى پرداختيم كه مى تواند در تبيين مفهوم حيا تأثير داشته باشد . البته در برخى موارد ، مثل اين كه آيا ريشه حيا ترس است يا نه ، ابهاماتى وجود دارد كه بايد مورد بررسى قرار گيرد . به نظر مى رسد با بررسى مفهوم حيا در روايات ، مى توان به اين پرسش ها پاسخ گفت و به مفهوم اصلى حيا بيشتر نزديك شد .
حيا از منظر آيات و روايات
شناخت ديدگاه لغت شناسان و علماى اخلاق ، ما را به مفهوم حيا نزديك مى كند ؛ امّا نمى تواند واقعيت آن را به دقّت ، تبيين كند . اين مطلب ، حقيقت ديگرى را در باب پژوهش در مفاهيم دينى روشن مى كند و آن اين كه در شناسايى مفاهيم دينى ، مى توان و بلكه بايد به نظر اهل لغت و علماى اخلاق ، توجّه كرد ؛ امّا بدون شك نبايد به آنها بسنده نمود . معناى يك مفهوم دينى را بايد از لا به لاى متونى كه آن را طرح كرده اند ، به دست آورد و لذا مناسب ترين راه ، مطالعه دقيق ادبيات دينى است ، هر چند در تبيين و توضيح آن ، مى توان از نظر لغت شناسان و دانشمندان اخلاق نيز بهره برد .
سؤال اساسى اين است كه : اگر حيا ، بازدارنده و مهاركننده است ، فرق آن با ديگر بازدارنده ها و مهاركننده ها چيست ؟ در تعريف بسيارى از صفات ، از واژه هايى چون « حبس النفس » يا « كفّ النفس » يا «ضبط النفس» و ... استفاده مى شود ، كه بيانگر مفهوم بازدارندگى است . سؤالْ اين است كه : وجه تمايز حيا با ديگر صفات چيست ؟ چه چيزى سبب مى شود كه بازدارنده اى را «حيا» بناميم