روابط جنسى آنها نقش مهمّى در حفظ حياى فرزندان دارد . همچنين رعايت عفّت كلام و پرهيز از شوخى هاى جنسى و به زبان آوردن امور جنسى در حضور فرزندان نيز تأثيرگذار خواهد بود .
نكته ديگر ، جداسازى محلّ خواب كودكان است . هنگامى كه كودكان به سن تميز و تشخيص مى رسند ، بهتر است محلّ خواب آنان از يكديگر جدا باشد و در يك تشك يا تخت نخوابند . اين مسئله ، اختصاص به جنس مخالف ندارد ؛ بلكه محلّ خواب دختر از پسر و دختر از دختر و پسر از پسر بايد جدا باشد . ۱ اين كار ، اقدامى ايمنى بخش است كه حيا و عفاف آنان را حفظ مى كند .
۷ . حيا بر پايه حرمت و كرامت ، استوار است . به همين جهت ، احترام قائل شدن براى فرزندان و حفظ حرمت آنان و كريم النفس بار آوردن آنان ، از اقدامات اساسى در پرورش حياست . بايد به فرزندان ، شخصيت داد و از تحقير آنان و توهين به آنان ، پرهيز كرد ، خطاها و لغزش هاى آنان را به رُخ نكشيد و از سرزنش بيش از اندازه آنان پرهيز نمود . ۲ اگر فرزند از رفتار بد خود ، پشيمان و
1.رسول خدا فرمود : «الصبى والصبى ، والصبى والصبية ، والصبيّة والصبيّة يفرق بينهم فى المضاجع لعشر سنين ؛ در ده سالگى ميان بستر پسرها ، و دخترها و پسرها ، و دخترها فاصله انداخته مى شود» (كتاب من لايحضره الفقيه ، ج ۳ ، ص ۴۳۶) . وروى أنّه يفرق بين الصبيان في المضاجع لست سنين ؛ و روايت شده كه در سن شش سالگى ميان بستر كودكان فاصله انداخته مى شود (همان ، ج ۳ ، ص ۴۳۶) . همچنين از ايشان روايت شده است : «إذا بلغ أولادكم سبع سنين ، ففرّقوا بين فرشهم ؛ هر گاه فرزندان شما به هفت سالگى رسيدند ، ميان بسترهاى آنان فاصله اندازيد» (المستدرك على الصحيحين ، ج ۱ ، ص ۲۰۱ ؛ سنن الدار قطنى ، ج ۱ ، ص ۲۳۰) .
2.امام على عليه السلام فرموده است : «لا تكثر العتاب فانه يورث الضغينة ويجر الى البغضة واستعتب من رجوت اعتابه ؛ از سرزنش زياد بپرهيز كه كينه را همراه مى آورد و به دشمنى كشيده مى شود» . (تحف العقول ، ص ۸ ؛ بحار الأنوار ، ج ۷۷ ، ص ۲۳۱)
همچنين از ايشان روايت شده : «الإفراط فى الملامة يشب نيران اللجاج ؛ زياده روى در سرزنش كردن ، آتش لجبازى را شعله ور مى سازد» . (تحف العقول ، ص ۸۴ ؛ بحار الأنوار ، ج ۷۷ ، ص ۲۱۲)
نيز در روايت ديگرى آمده : «إياك أن تكرر العتب ؛ فإن ذلك يغرى بالذنب ويهون العتب ؛ از تكرار سرزنش كردن بپرهيز كه اين كار ، او را به گناه تشويق مى كند و اثر سرزنش از ميان مى رود» . (غرر الحكم ، ح ۳۷۴۸)