كس را كه مى خواهى ، دعوت كن» .
على عليه السلام مى گويد : به مسجد رفتم . مسجد ، پُر از مردم بود . شرم كردم كه برخى را دعوت كنم و برخى را دعوت نكنم . بر روى بلندى رفتم و همه را دعوت كردم . مردم ، همه به سوى خانه سرازير شدند . على عليه السلام از فراوانىِ ميهمانان كه بالغ بر چهار هزار نفر مى شدند و كمىِ غذا ، شرمگين مى شود . شايد به اين فكر بوده است كه نكند به همه ميهمانان ، غذا نرسد و آبروى ايشان به خطر بيفتد . رسول خدا ، متوجّه حالت او مى شوند و به ايشان مى فرمايد : «من دعا مى كنم كه خدا بركت دهد» . حضرت ، دعا مى كنند و تمام ميهمانان ، پذيرايى مى شوند و مقدارى غذا نيز اضافه مى ماند .
نزديك غروب آفتاب ، رسول خدا به يكى از همسرانش به نام اُمّ سَلَمه مى فرمايد : «فاطمه را نزد من بياور» . اين جا يكى ديگر از مواضع شرم دختر است . معمولاً تازه عروس ها در شب عروسى از روبه رو شدن با پدر خود ، شرمگين مى شوند . امّ سلمه مى رود و با فاطمه عليهاالسلام باز مى گردد . فاطمه عليهاالسلام در حالى نزد پدر آمد كه از شدّت شرم ، عرق كرده بود و كمى مى لرزيد .
مسئله ديگر ، روبه رو شدن عروس و داماد با يكديگر است . اگر عروس و داماد، انسان هاى باحيايى همانند حضرت على و فاطمه عليهماالسلام باشند، ممكن است شرم داشته باشند كه حتّى به چهره يكديگر نگاه كنند ، و يا مثلاً عروس ، چادرش را از سرِ خود برگيرد . وجود اين حيا ، نشانه خوبى است ؛ امّا نبايد باقى بماند ؛ چرا كه ممكن است مانع زندگى مشترك گردد . در اين جا نه توصيه مى شود كه دختران و پسران ، حيا را كنار بگذارند و بدون هيچ خجالتى با يكديگر رو به رو شوند ، و نه توصيه مى شود كه در حالت شرم و حيا باقى بمانند . بايد سعى شود كه به نحوى اين شرم ، برداشته شود و در چنين مواردى ، پيش قدمى ديگران و كمك آنان ، بهترين گزينه است . رسول خدا براى اين كه عروس و داماد ، بدون حجاب ، يكديگر را ببينند ، اقدام مى كند . على عليه السلام حضور داشت و فاطمه عليهاالسلام نيز با شرم و حيا وارد مى شد . وقتى