149
پژوهشي در فرهنگ حيا

و گسترش شهرنشينى است . اين پديده ، منجر به كاهش روابط ميان انسان ها مى شود و بدين ترتيب ، ميزان حيا را كاهش مى دهد . مسئله كلان شهرها از آغاز قرن بيستم ، جامعه شناسان را به خود مشغول كرده است . ماكس وِبِر معتقد است كه ساكنان شهرها ، برخلاف اجتماعات كوچك ، نمى توانند همه همسايگان خود را از نزديك بشناسند و اين را به دليل تراكم جمعيت مى داند . ۱ لوئيس ويرت نيز به ماهيت چند پاره روابط شهرى اشاره كرده ، مى گويد :
ساكنان شهرها ، بويژه ، در نقش هاى بسيار تقسيم شده و خاصّى با يكديگر برخورد مى كنند . به همين جهت ، ربط و بستگى شان به يكديگر ، فقط به جنبه بسيار خاصّى از فعّاليت ديگرى محدود مى شود .
وى توضيح مى دهد كه ما به جاى آن كه خود را عميقا درگير و گرفتار شخصيت كلّى فرد مورد نظر بكنيم ، ضرورتا تماس سطحى و نسبى با برخى از آنان برقرار مى سازيم . ما به لياقت و كارآيى يك كفّاش ، فقط تا آن جايى توجّه داريم كه بتواند نيازهاى ما را برآورد و اگر زنش مشروبخوار باشد ، براى ما اصلاً اهمّيتى ندارد . ۲ روشن است كه اين نوع نگرش ، موجب كاهش حيا مى گردد .
تافلر نيز از كسانى است كه به اين موضوع ، اهمّيت داده و آن را مورد بحث قرار داده است . وى بخش اوّل كتاب خود (به نام شوك آينده) را «مرگ تداوم» ناميده و معتقد است كه در دنياى امروز ، هيچ چيز پايدار نيست و همه چيز در حال تحوّل و تغيير است . بخش دوم كتاب را نيز «ناپايدارى» ناميده و جلوه هاى متعدّد آن را بيان كرده است . يكى از ابعاد اين ناپايدارى ، روابط ميان انسان هاست . وى مى گويد :
ادامه يافتن شهرنشينى ، خود ، يكى از عوامل فشارى است كه روابط ما را با ديگران ، موقّتى تر مى كند . ۳

1.ر . ك : جامعه شناسى انحرافات ، ص ۲۹۱ .

2.شوك آينده ، ص ۹۶.

3.همان ، ص ۱۰۱ .


پژوهشي در فرهنگ حيا
148

جمع ناشناخته باشد . در برخى جمع ها افراد متعدّدى در كنار هم هستند و حضور فيزيكى دارند ؛ امّا چون يكديگر را نمى شناسند ، گويا حضورى وجود ندارد و كسى آن جا حاضر نيست . البته ميان خلوتِ مطلق و گم نامى در جمع ، تفاوت هايى وجود دارد و اين گونه نيست كه هر دو يكسان باشند ، امّا مراد ، اين است كه در پديده گم نامى ، حضور فيزيكى (جسمانى) افراد ، حيابرانگيز نيست ، و سرّ آن اين است كه هيچ رابطه شناختى ، آنها را به يكديگر پيوند نزده و همديگر را نمى شناسند . ناشناخته بودن افراد در يك جمع ، آنان را به اجسامى متحرّك تبديل مى كند و حضور و نظارت آنان را بى تأثير مى سازد . همين افراد گم نام ، اگر در جمع هايى قرار بگيرند كه يكديگر را به خوبى مى شناسند ، بار ديگر شرم در آنان برانگيخته مى شود . اين ، نشان مى دهد كه اولاً شرم نكردن در وضيعت گم نامى ، به دليل بى حيايى مطلق افراد نيست و ثانيا نشان مى دهد كه شناخته بودن و معروفيت ، از عوامل تأثيرگذارى حضور و نظارت است . شناخته بودن ، جانِ نظارت بازدارنده و عامل برانگيختن شرم است و حتّى نوع شناخته بودن ، در ميزان حيا تأثير دارد . مثلاً اگر كسى چند عنوان داشته باشد و درجه اينها متفاوت باشد و در هر جمعى ، فقط به يكى از اين عناوينْ معروف باشد ، احتمالاً ميزان شرمى كه او از هر جمعى خواهد داشت ، متفاوت خواهد بود . هر چه آن عنوانْ مهم تر و از مكانت اجتماعى بالاترى برخوردار باشد ، ميزان شرم و حيا نيز بيشتر مى شود ، و هر چه اعتبار و منزلت عناوينْ پايين تر باشد ، حياى كمترى را بر مى انگيزد . عناوين نيز دنيايى دارند و هر كدام از شأن و منزلت برخوردارند و اين شأن و منزلت ، احتمالاً در ميزان حيا مؤثّر است . ۱

شهرنشينى و گم نامى

يكى از امورى كه قلمرو گم نامى افراد را گسترش مى دهد ، پديده كلانْ شهرها

1.اين موضوع مى تواند موضوع پژوهش هاى ميدانى واقع شود .

  • نام منبع :
    پژوهشي در فرهنگ حيا
    سایر پدیدآورندگان :
    عبّاس پسنديده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1383
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8891
صفحه از 388
پرینت  ارسال به