49
پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت

جوانى، دور نيست كه خدا اسباب دنيويّه را هم از براى تو فراهم آورد و از گرسنگى نميرى و من ، هميشه تو را دعا مى كنم در روز قيامت ، شاهد من باشى كه من ، در باطن ، مسلمان و از تابعان خير الأنامم و اغلب قسّيسين، در باطن ، حالت مرا دارند ، مانند منِ بدبخت ، نمى توانند ظاهرا دست از رياست دنيويّه بردارند ؛ و الاّ هيچ شك و شبهه نيست در اين كه امروز در روى زمين ، دين اسلام ، دين خداست .
چون اين حقير دو كتاب سابق الذّكر را ديدم و اين تقريرات را از شيخ مدرّس شنيدم ، نور هدايت و محبّت حضرت خاتم الأنبيا صلى الله عليه و آله به طورى بر من غالب و قاهر گرديد كه دنيا و ما فيها در نظر من ، مانند جيفه مُردار گرديد. محبّت رياست پنج روزه دنيا و اقارب و وطن ، پاپيچم نشد ، از همه قطع نظر نموده ، همان ساعت ، شيخ مدرّس را وداع كردم. شيخ مدرّس ، به التماس، مبلغى به عنوان هديه به من بخشيدند كه مخارج سفر من باشد . مبلغ مزبور را از شيخ، قبول كرده ، عازم سفر آخرت گرديدم .

پذيرش اسلام

چيزى همراه نياوردم ، مگر دو سه جلد كتاب . هر چه داشتم از كتاب خانه و غيره ، همه را ترك نموده ، بعد از زحمات بسيار ، نيمه شبى وارد بلده اروميّه ۱ . شدم در همان شب ، رفتم درب خانه حسن آقاى مجتهد مرحوم مغفور . بعد از اين كه مستحضر شدند كه مسلمان آمده ام ، از ملاقات حقير ، خيلى مسرور و خوش حال گرديدند و از حضور ايشان ، خواهش نمودم كه كلمه طيّبه و ضروريّات دين اسلام را به من القا و تعليم نمايند و همه را به حقير، القا و تعليم نمودند و به خطّ سريانى نوشتم كه فراموشم نشود و هم مستدعى شدم كه اسلام مرا به كسى اظهار ننمايند كه مبادا اقارب و مسيحييّن بشنوند و مرا اذيّت كنند و يا اين كه وسواس نمايند . بعد ، شبانه به حمّام رفته ، غسل توبه از شرك و كفر نمودم . بعد از بيرون آمدن از حمّام ، مجدّدا كلمه اسلام را بر زبان جارى نموده ، ظاهرا و باطنا ، داخل دين حق گرديدم . ۲

1.شهرى در شمال غربى ايران ، در مركز استان آذربايجان غربى .

2.أنيس الأعلام : ج ۱ ص ۶ ـ ۲۰ .


پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت
48

گفت : اى فرزند روحانى من! بر حقيقت دين اسلام و فضيلت آن ، برخوردار نگرديدم ، مگر بعد از كِبَر سن و اواخر عمر و البته در باطن ، من مسلمانم ؛ وليكن به حسب ظاهر ، نمى توانم اين رياست و بزرگى را ترك نمايم . عزّت و اقتدار مرا در ميان نصارا مى بينى . اگر فى الجمله ، ميلى از من به دين اسلام بفهمند ، مرا خواهند كُشت و بر فرض اين كه از دست ايشان ، فرارا نجات يافتم ، سلاطين مسيحيّت ، مرا از سلاطين اسلام خواهند خواست . به عنوان اين كه خزاين كليسا در دست من بوده است و خيانتى در آنها كرده ام و يا چيزى از آنها بُرده ام و خورده ام و بخشيده ام . مشكل مى دانم كه سلاطين و بزرگان اسلام ، از من نگهدارى كنند و بعد از همه اينها فرضا رفتم ميان اهل اسلام و گفتم : من مسلمانم ، خواهند گفت : خوشا به حالت! جان خود را از آتش جهنّم نجات داده اى . بر ما منّت مگذار ؛ زيرا كه به دخول در دين حق و مذهب هُدا ، خود را از عذاب خدا خلاص نموده اى! اى فرزند روحانى! «خوشا به حالت» از براى من ، نان و آب نخواهد بود .
پس اين پيرمرد در ميان مسلمانان كه عالم به لغت ايشان نيز نيست ، در كمال فقر و پريشانى و مسكنت و فلاكت و بدگذرانى ، عيش خواهد نمود. حقّ مرا نخواهند شناخت و حرمت مرا نگاه نخواهند داشت و از گرسنگى در ميان ايشان ، خواهم مُرد و در خرابه ها و ويرانه ها رَخت از دنيا خواهم بُرد! خيلى كسانى را به چشم خود ديده ام كه رفته اند و داخل دين اسلام گرديده اند و اهل اسلام از ايشان ، نگاهدارى نكرده ، مرتد گشته و از دين اسلام ، دو باره به دين خود ، مراجعت كرده اند و خَسِرَ الدنيا والآخره شده اند! من هم از همين مى ترسم كه طاقت شدايد و مصائب دنيا را نداشته باشم . آن وقت ، نه دنيا دارم و نه آخرت! و من بحمدللّه در باطن از متابعان محمّد صلى الله عليه و آله هستم .
پس ، شيخ مدرّس ، گريه كردند و حقير هم گريستم. بعد از گريه بسيار گفتم : اى پدر روحانى! آيا مرا امر مى كنى كه داخل دين اسلام بشوم؟
گفت : اگر آخرت و نجات مى خواهى ، البته بايد دين حق را قبول نمايى و چون

  • نام منبع :
    پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏شهرى، ترجمه: حمیدرضا شیخى
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2341
صفحه از 284
پرینت  ارسال به