197
پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت

۱۸۴.امام على عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «بدانيد كه هر كس مسلمان فقيرى را ناچيز شمارَد، حقّ خدا را ناچيز شمرده است و خداوند در روز قيامت، او را ناچيز مى گردانَد مگر اين كه توبه كند».
و نيز فرمود: «هر كس مسلمان فقيرى را گرامى بدارد، روز قيامت، در حالى خدا را ديدار مى كند كه از او راضى است».

۱۸۵.امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا آمد. ديد جامه ايشان كهنه و فرسوده است. پس دوازده درهم به ايشان تقديم كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! اين درهم ها را بگير و با آنها برايم لباسى بخر تا بپوشم».
امير مؤمنان مى فرمايد : من به بازار رفتم و پيراهنى به دوازده درهم خريدم و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم. ايشان نگاهى به آن كرد و فرمود : «اى على! اگر پيراهن ديگرى باشد، بيشتر دوست دارم. فكر مى كنى صاحبش آن را پس بگيرد؟».
گفتم : نمى دانم.
فرمود : «برو ببين».
من نزد فروشنده پيراهن رفتم و گفتم : پيامبر خدا اين را نمى پسندد و پيراهن ديگرى مى خواهد. پس اين را از ما پس بگير.
فروشنده، درهم ها را به من برگرداند و من آنها را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم. ايشان به بازار آمد تا پيراهنى بخرد. در بين راه، كنيزكى را ديد كه كنارى نشسته است و مى گريد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چه شده است؟».
دخترك گفت : اى پيامبر خدا ! خانواده ام به من چهار درهم دادند تا برايشان چيزى بخرم؛ اما آن درهم ها گم شده اند و من جرئت نمى كنم پيش آنها برگردم.
پيامبر خدا چهار درهم به او داد و فرمود : «پيش خانواده ات برگرد».
سپس پيامبر خدا به بازار رفت و پيراهنى به چهار درهم خريد و آن را پوشيد و خداوند عز و جل را سپاس گفت و از بازار ، بيرون آمد. سپس مردى را ديد كه برهنه است و مى گويد : هر كه مرا بپوشاند، خداوند از جامه هاى بهشت بر او بپوشاند!
پيامبر صلى الله عليه و آله پيراهنى را كه خريده بود، از تن در آورد و به آن نيازمند ، پوشاند. سپس به بازار برگشت و با چهار درهمِ باقى مانده، پيراهن ديگرى خريد و آن را پوشيد و خدا را سپاس گفت و به سوى خانه اش برگشت. ناگاه ديد كه همان كنيزك، سر راه نشسته است و مى گريد. به او فرمود : «چرا پيش خانواده ات نمى روى؟».
گفت : اى پيامبر خدا! من دير كرده ام و مى ترسم مرا بزنند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «جلو بيفت و راه خانه تان را به من نشان بده».
و رفت تا به درِ خانه آنها رسيد و ايستاد و فرمود : «سلام بر شما اى اهل خانه!».
اما جوابى نيامد. پيامبر خدا دوباره سلام داد. باز هم جواب ندادند و پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر سلام داد. اين بار، اهل خانه جواب دادند : سلام و رحمت و بركات خدا، بر شما اى پيامبر خدا!
پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «چرا بار اوّل و دوم، جواب سلام مرا نداديد؟».
گفتند : اى پيامبر خدا! سلامِ شما را شنيديم؛ ولى دوست داشتيم آن را بيشتر بگوييد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين كنيزك، در آمدن به خانه دير كرده است. او را اذيّت نكنيد».
گفتند : اى پيامبر خدا! او را به ميمنت قدوم شما، آزاد كرديم.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا را سپاس! با بركت تر از اين دوازده درهم، نديده بودم. خداوند با آنها دو برهنه را پوشانيد و يك انسان را آزاد كرد».


پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت
196

۱۸۴.الإمام عليّ عليه السلام :[قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] : ألا ومَنِ استَخَفَّ بِفَقيرٍ مُسلمٍ فَقدِ استَخَفَّ بِحَقِّ اللّهِ ، وَاللّهُ يَستَخِفُّ بِهِ يَومَ القِيامَةِ ، إلاَّ أن يَتوبَ .
وقَال صلى الله عليه و آله : مَن أكرَمَ فَقيرا مُسلِما لَقِيَ اللّهَ عز و جل يَومَ القِيامَةِ وهُوَ عَنهُ راضٍ . ۱

۱۸۵.الإمام الصّادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقَد بَلِيَ ثَوبُهُ ، فَحَمَلَ إلَيهِ اثنَي عَشَرَ دِرهَما ، فَقالَ : يا عَلِيُّ، خُذ هذهِ الدَّراهِمَ فَاشتَرِ لي بِها ثَوبا ألبَسُهُ . قالَ عَليٌّ عليه السلام : فَجِئتُ إلَى السُّوقِ فَاشتَرَيتُ لَهُ قَميصا بِاثنَي عَشَرَ دِرهَما ، وجِئتُ بهِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَنَظَرَ إلَيهِ فَقالَ : يا عَلِيُّ، غَيرُ هذا أحَبُّ إلَيَّ، أتَرى صاحِبَهُ يُقيلُنا ؟ فَقُلتُ : لا أدري ، فَقالَ : انظُر ، فَجِئتُ إلى صاحِبهِ فَقُلتُ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد كَرِهَ هذا يُريدُ غَيرَهُ ۲ فَأقِلنا فيهِ ، فَرَدَّ علَيَّ الدَّراهِمَ ، وجِئتُ بِها إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَمَشى مَعَهُ إلَى السُّوقِ لِيَبتاعَ قَميصا ، فَنَظَرَ إلى جارِيَةٍ قاعِدَةٍ عَلَى الطَّريقِ تَبكي ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما شَأنُكِ ؟ قالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أهلي أعطَوني أربَعَةَ دَراهِمَ لِأشتَرِيَ لَهُم حاجَةً فَضاعَت فَلا أجسُرُ أن أرجِعَ إلَيهِم ، فَأعطاها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أربَعَةَ دَراهِمَ ، وقالَ : ارجِعي إلى أهلِكِ . ومضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى السُّوقِ فَاشتَرى قَميصا بِأربعَةِ دَراهِمَ ، ولَبِسَهُ وحَمِدَ اللّهَ عَزَّوجَلَّ وخَرَجَ ، فَرَأى رَجُلاً عُريانا يَقولُ : مَن كَساني كَساهُ اللّهُ مِن ثِيابِ الجَنَّةِ ، فَخَلَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَميصَهُ الَّذي اشتَراهُ وكَساهُ السَّائِلَ ، ثُمَّ رَجَعَ إلَى السُّوقِ فَاشتَرى بِالأربَعَةِ الَّتي بَقِيَت قَميصا آخَرَ ، فَلَبِسَهُ وحَمِدَ اللّهَ عَزَّوجَلَّ ورَجَعَ إلى مَنزِلِهِ ، فَإذا الجارِيَةُ قاعِدَةٌ عَلَى الطَّريقِ تَبكي ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما لَكِ لا تَأتينَ أهلَكِ ؟ قالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، إنِّي قد أبطَأتُ عَلَيهِم أخافُ أن يَضرِبوني ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مُرِّي بَينَ يَدَيَّ ودُلِّيني عَلى أهلِكِ ، فَجاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتَّى وَقَفَ عَلى بابِ دارِهِم ، ثُمَّ قالَ : السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ الدَّارِ ، فَلَم يُجيبوهُ ، فَأعادَ السَّلامَ فَلَم يُجيبوهُ ، فَأعادَ السَّلامَ فَقالوا : وعليكَ السَّلامُ يا رَسولَ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : ما لَكُم تَرَكتُم إجابَتي في أوَّلِ السَّلامِ وَالثَّاني ؟ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، سَمِعنا كَلامَكَ فَأحبَبنا أن نَستَكثِرَ مِنهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ هذهِ الجارِيَةَ أبطَأت عَلَيكُم فَلا تُؤذوها ، فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ، هِيَ حُرَّةٌ لِمَمشاكَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الحَمدُ للّهِ ، ما رَأيتُ اثنَي عَشَرَ دِرهَما أعظَمَ بَرَكَةً مِن هذِهِ : كَسا اللّهُ بِها عارِيَينِ ، وأعتَقَ بها نَسَمَةً . ۳

1.كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۴ ص ۱۳ ح ۴۹۶۸ ، الأمالي للصدوق : ص ۵۱۴ ح ۷۰۷ كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج ۷۲ ص ۳۷ ح ۳۰ .

2.في بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۲۱۴ ح ۱ «يريدُ ثوبا دونه».

3.الخصال : ص ۴۹۰ ح ۶۹ ، الأمالي للصدوق : ص ۳۰۹ ح ۳۵۷ كلاهما عن أبان الأحمر ، بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۲۱۴ ح ۱ .

  • نام منبع :
    پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏شهرى، ترجمه: حمیدرضا شیخى
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2441
صفحه از 284
پرینت  ارسال به