۱۴۴.صحيح مسلمـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: با پيامبر خدا براى شركت در جنگى ، به طرف نجد حركت كرديم. پيامبر صلى الله عليه و آله در دشتى پر از درختان خاردار ، به ما رسيد و زير درختى پياده شد و شمشيرش را به يكى از شاخه هاى آن آويخت. مسلمانان براى پناه گرفتن در سايه درختان ، در دشت پراكنده شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من خوابيده بودم كه مردى آمد و شمشير را برداشت. از خواب كه بيدار شدم ، او بالاى سرم ايستاده بود . همين قدر فهميدم كه شمشير ، در دست هاى او مى درخشد. آن مرد به من گفت : كيست كه تو را از دست من برهاند؟ گفتم : خدا. دوباره گفت : كيست كه تو را از دست من برهاند؟ من گفتم : خدا. آن مرد ، شمشير را غلاف كرد و او همين است كه نشسته» .
امّا پيامبر خدا متعرّض آن مرد نشد .
ك ـ شكيبايى
۱۴۵.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس به اندازه اى كه من در راه خدا آزار ديده ام، آزار نديده است.
۱۴۶.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس به اندازه من ، آزار و اذيّت نديده است.
۱۴۷.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس به اندازه من ، در راه خدا آزار نديده و هيچ كس به اندازه من ، در راه خدا ترسانده و تهديد نشده است. سه شبانه روز بر من گذشت ، در حالى كه من و بلال [حبشى]، غذايى كه موجود زنده اى مى خورد، براى خوردن نداشتيم، مگر آن مقدارى كه اگر زير بغل بلال مى گذاشتى ، ناپديد مى شد .
۱۴۸.الطبقات الكبرىـ به نقل از اسماعيل بن عيّاش ـ: پيامبر خدا در برابر گناهان (خطاهاى) مردم ، از همه شكيباتر بود .