۱۴۱.امام صادق عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله از زمانى كه خداوند عز و جلاو را بر انگيخت، در حال تكيه دادن غذا نخورد ، و خوش نداشت كه مانند پادشاهان باشد ؛ امّا ما نمى توانيم اين كار را بكنيم.
۱۴۲.كنز العمّالـ به نقل از ابو امامه ـ: [روزى] پيامبر صلى الله عليه و آله به طرف بقيع رهسپار شد. اصحاب نيز در پىِ او ، به راه افتادند. پيامبر ايستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آن گاه ، خود در پىِ آنها حركت كرد. علّت را پرسيدند، فرمود: «من صداى كفش هاى شما را شنيدم و ترسيدم چيزى از تكبّر، در وجودم راه يابد» . ۱
ى ـ توكّل
۱۴۳.امام صادق عليه السلام :در جنگ ذات الرقّاع، پيامبر خدا در كنار درّه اى ، زير درختى توقّف كرد. در همين هنگام ، سيلى آمد و ميان ايشان و يارانش فاصله انداخت . مردى از مشركان ، كه متوجّه شد ياران پيامبر خدا از او دور افتاده اند و منتظرِ بند آمدن سيل هستند . به هم رزمان خود گفت : من محمّد را مى كشم. آمد و به روى پيامبر خدا شمشير كشيد و گفت : اى محمّد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟
پيامبر فرمود : «همان كسى كه پروردگار من و توست» .
در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت ، روى زمين افتاد. پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير را برداشت ، روى سينه او نشست و فرمود : «اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟» .
عرض كرد : بخشندگى و آقايىِ تو اى محمّد!
پيامبر صلى الله عليه و آله او را رها كرد. مرد از جا برخاست، در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو ، از من بهتر و بزرگوارترى .