حديث
۵۷.امام رضا عليه السلام :در انجيل نوشته شده است : «پسر آن زن پاك دامن مى رود و پس از او ، «فارقليطا» مى آيد و او بارهاى گران را سبك مى كند و هر چيزى را براى شما روشن مى سازد و به حقّانيت من گواهى مى دهد، همچنان كه من به آمدنِ او گواهى دادم. من براى شما اَمثال [نمودها] آوردم و او براى شما تأويل [حقيقت] مى آورَد» .
تفسير
علاّمه طباطبايى در تفسير آيه «همانان كه از اين فرستاده، پيامبرِ درس ناخوانده ، پيروى مى كنند... » مى فرمايد: «راغب در مفردات مى گويد :
«اِصْر» [در ادامه آيه] به معناى بستن و نگهداشتن چيزى به زور است. گفته مى شود : «أصرتُه فهو مأصور» ، و مأصَر و مأصِر ـ به فتح و كسر صاد ـ به معناى بازداشتگاه كشتى است. خداى متعال فرموده است : «و قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، از آنها بر مى دارد» ؛ يعنى امورى را بر مى دارد كه مردم را از كارهاى نيك و رسيدن به ثواب ها و پاداش ها باز مى دارند و دست و پا گير آنها هستند . نيز به همين معناست آيه «وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَآ إِصْرًا» . بعضى گفته اند : «اصر» به معناى بارگران است ؛ اما حقيقت آن ، همان است كه گفتم .
«اَغلال» جمع «غُلّ» است ، به معناى آنچه با آن بسته شود (طوقى آهنين كه برگردن يا دست بندند)... .
ياد كردن از پيامبر صلى الله عليه و آله با سه وصف «رسول» و «نبىّ» و «اُمّى» ـ كه در هيچ آيه ديگرى جز همين آيه و آيه بعد ، با اين سه صفت يك جا ذكر نشده ـ در كنار جمله بعد ـ كه مى فرمايد : «[پيامبرى ]كه [نام ]او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند» ـ نشان مى دهد كه در تورات و انجيل ، از پيامبر خدا با اين اوصاف سه گانه ياد شده بوده است.
اگر غرض از توصيف پيامبر با اين سه وصف، معرّفى كردن وى به صفاتى نبود كه در تورات و انجيل براى آن بزرگوار ياد شده و يهوديان و مسيحيانْ او را با اين اوصاف مى شناخته اند، بى گمان ، در آوردن اين سه صفت (رسول و نبىّ و اُمّى) بويژه صفت سوم، نكته روشنى نبود.
نيز ظاهر آيه شريفه دلالت يا اشعار بر اين دارد كه جمله «آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد» تا آخرِ امور پنجگانه اى كه خداوند در اين آيه ، پيامبر صلى الله عليه و آله را با آنها وصف كرده، از جمله نشانه هاى پيامبر خداست كه در آن دو كتاب (تورات و انجيل) ، ذكر شده اند. با اين حال، اين اوصاف از ويژگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و آيين پرشكوه او هستند ؛ زيرا درست است كه امّت هاى درست كار به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عمل مى كرده اند و دليل آن هم،اين سخن خداى متعال است درباره اهل كتاب كه:
«لَيْسُواْ سَوَآءً مِّنْ أَهْلِ الْكِتَـبِ أُمَّةٌ قَآلـءِمَةٌ يَتْلُونَ ءَايَـتِ اللَّهِ ءَانَآءَ الَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ * يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَـرِعُونَ فِى الْخَيْرَ تِ وَأُوْلَـلـءِكَ مِنَ الصَّــلِحِينَ ؛ ۱ آنان يكسان و همسان نيستند . از اهل كتاب ، گروهى درستْ كردارند ... به نيكى فرمان مى دهند و از ناشايستى باز مى دارند و به نيكوكارى مى شتابند ، و اينان از شايستگان اند» .
همچنين روا شمردن پاكيزه ها و حرام كردن چيزهاى ناپاك ، در مجموع ، از جمله فطرياتى است كه همه اديان الهى بر آن هم داستان اند و خداى متعال هم فرموده :
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِى وَ الطَّيِّبَـتِ مِنَ الرِّزْقِ ؛ ۲ بگو : چه كسى زينت الهى را ـ كه براى بندگانش پديد آورده ـ و رزق پاكيزه او را حرام كرده است» .
نيز برداشتن قيد و بندها ، گرچه از امورى است كه اجمالاً در شريعت عيسى عليه السلام وجود داشته است و گواه آن ، نقل قولى است كه خداوند در قرآن كريم از آن حضرت كرده و مى فرمايد :
«وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَلـةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ ؛ ۳ همچنين گواهى دهنده بر [صدق] تورات هستم كه پيش روى من است و [بر انگيخته شده ام] تا بعضى از آنچه بر شما حرام بوده است، حلال كنم» .
و اين سخن عيسى عليه السلام خطاب به بنى اسرائيل نيز ، مُشعر به همين نكته است :
«قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ ؛ ۴ به راستى ، براى شما حكمت آورده ام، و براى شما بعضى از امورى را كه در آن اختلاف نظر داريد ، روشن مى سازم» .
آرى ، با همه اين احوال، هيچ شكّاكى شك ندارد كه دينى كه محمّد صلى الله عليه و آله با كتابى از جانب خدا آورد، كه كتاب هاى آسمانىِ پيش از خود را تصديق و تأييد مى كند ـ يعنى دين اسلام ـ ، تنها دينى است كه روح زندگى را به طور كامل در كالبد امر به معروف و نهى از منكر دميد و آن را از حدّ يك دعوت صِرف و خالى ، به درجه جهاد مالى و جانى در راه خدا رسانْد و آن ، تنها دينى است كه همه شئؤن و اعمال مربوط به زندگىِ انسان را در نظر گرفت و سپس آنها را به پاك و ناپاك تقسيم كرد و پاك ها را حلال و ناپاك ها را حرام شمرد. هيچ شريعت آسمانى و قانون اجتماعىِ ديگرى، به لحاظ تفصيل قوانين تشريعى، به پاى اين دين نمى رسد. اسلام ، تنها دينى است كه همه احكام دشوارى را كه براى اهل كتاب، بويژه يهود، وضع شده بود و تمام مقرّراتى را كه دانشمندان آنها و احبار و رهبانشان از پيش خود به وجود آورده بودند، لغو و نسخ كرد». ۵