۲۹.دلائل النبوّةـ از جابر ـ: عاقب و طيّب ، نزد پيامبر آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن دو را به اسلام فرا خواند. گفتند: اى محمّد! ما پيش از تو اسلام آورده ايم!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دروغ مى گوييد و اگر بخواهيد، به شما مى گويم كه چه چيزْ شما را از مسلمان بودن مانع مى شود».
گفتند: آگاهمان كن.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دوست داشتن صليب و مى گسارى و خوردن گوشت خوك».
پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو را به نفرين كردن فرا خواند و آن دو براى صبح زودِ روز بعد ، قرار گذاشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله صبح زود به راه افتاد و دست على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را گرفت و در پىِ آن دو فرستاد كه بيايند؛ ولى آن دو از آمدن خوددارى ورزيدند و به حقّانيت پيامبر خدا اعتراف كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت ، اگر [آنچه گفتند] انجام مى دادند، اين درّه بر ايشان آتش مى بارانْد».
اين آيه در حقّ آنها نازل شد: «بگو: بياييد تا فرا خوانيم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما جان هاى خود را و شما جان هاى خود را» .
شَعبى از قول جابر مى گويد: مقصود از «أَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» پيامبر خدا و على عليه السلام ، و مقصود از «أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ» حسن و حسين عليهماالسلام و مقصود از «نِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمْ» فاطمه عليهاالسلاماست.
۳۰.الكشّاف :روايت شده است هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را به مُباهله فرا خواند، آنها گفتند: باشد تا باز گرديم و بينديشيم.
چون با يكديگر خلوت كردند، به عاقب ـ كه انديشمند ايشان بود ـ گفتند: اى عبد المسيح! چه مى گويى؟
او گفت: اى گروه مسيحيان! به خدا سوگند، دانسته ايد كه محمّد، پيامبرى فرستاده شده است و كلامِ فصلِ خدايى را به همراه آورده است. به خدا سوگند، هرگز قومى با پيامبرى مباهله نمى كند ، مگر آن كه بزرگشان نزيَد و خُردشان نرويد و جان نگيرد. اگر شما چنين كنيد، هر آينه نابود مى شويد. پس اگر شما چيزى را جز اُنس با دينتان و بر پا داشتن رسوم كنونىِ خود نمى پذيريد، با اين مرد ، صلح كنيد و به سوى سرزمين هايتان بازگرديد.
پس پيامبر صلى الله عليه و آله بيامد، در حالى كه حسين عليه السلام را در آغوش گرفته بود و دست حسن عليه السلام را در دست داشت و فاطمه عليهاالسلام پشت سر او و على عليه السلام پشت سر فاطمه ، در حركت بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هرگاه من دعا كردم، شما آمين بگوييد».
اسقف نجران گفت: اى گروه مسيحيان! من چهره هايى را مى بينم كه اگر خدا به سبب آنها بخواهد كوهى را از جايش بَر كَنَد، چنين كند. با آنها مباهله (هم نفرينى) نكنيد كه نابود مى شويد و ديگر تا روز رستاخيز ، هيچ مسيحى اى بر زمين باقى نخواهد ماند .
آنها گفتند: اى ابو القاسم! ما صلاح را در آن ديديم كه با تو مباهله نكنيم و تو را بر دينَت پايدار بداريم و خود بر دينمان ثابت بمانيم.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر از مباهله خوددارى مى كنيد، پس اسلام بياوريد تا آنچه براى مسلمانان است ، براى شما و هر چه بر ايشان است، بر شما نيز باشد».
آنها از پذيرشِ اين نيز دريغ ورزيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پس ما با شما نبرد مى كنيم».
آنها گفتند: ما را توان جنگ با تازيان نيست؛ ولى با شما مصالحه مى كنيم كه اگر با ما نجنگيد و ما را نهراسانيد و از دينمان بازمان نداريد، سالانه دو هزار جامه فاخر به شما بدهيم ـ هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب ـ ، به همراه سى جوشن عادى (منسوب به قوم عاد) كه در آن آهن به كار زده شده باشد.
پيامبر با اين شرط ، با آنها مصالحه كرد و فرمود: «سوگند به آن كه جان من در يد قدرت اوست، نابودى بر سر مردم نجران آويخته شده بود و اگر به مُباهله مى پرداختند، به ميمون و خوك ، تبديل مى شدند و اين وادى ، بر آنها آتش بر مى افروخت و خداوند، نَجْران و مردم آن را چنان ريشه كن مى كرد كه ديگر حتّى پرنده اى بر درخت نمى مانْد ، و بر نصارا سالى نمى گذشت، مگر آن كه همه آنها از ميان مى رفتند...» ... .
خداوند، «ابناء» و «نساء» را بر «اَنفُس» ، مقدّم داشته است تا والايىِ جايگاه ايشان و نزديكىِ پايگاهشان گوشزد شود و اعلان گردد كه آنها بر جان ها مقدّم هستند و همه جان ها فداى ايشان باد و در اين تقديم، نيرومندترين دليل بر فضيلت اصحاب كسا نهفته است.