127
پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت

۸۳.صحيح مسلمـ به نقل از ابوسفيان ـ: ... زمانى كه در شام بودم ، نامه اى از پيامبر خدا ، براى هرقل آورده شد... . هرقل گفت : آيا از قوم اين مردى كه مى گويد پيامبر است، كسى در اين جا هست؟
گفتند : آرى.
من و چند نفر از قريش ، احضار شديم. وقتى بر هرقل وارد شديم ، او ما را در برابر خود نشانْد و همراهانم را پشت سرم نشاندند ... . آن گاه ، به مترجم خود گفت : از او بپرس كه حسب و نسب وى (پيامبر) ، در ميان شما چگونه است؟
من گفتم : او در ميان ما ، از حسب و نسب برخوردار است.
پرسيد : آيا از پدران او ، كسى پادشاه بوده است؟
من گفتم : نه. پرسيد : آيا پيش از آن كه ادّعاى نبوّت كند، او را به دروغگويى متّهم مى كرديد؟
من گفتم : نه. پرسيد : چه كسانى از او پيروى مى كنند ؛ اشراف يا مردمان فرودست؟
گفتم : مردمان فرودست.
پرسيد : آيا روز به روز ، بر تعداد آنها افزوده مى شود يا كاسته مى گردد؟
گفتم : نه، بلكه افزوده مى شود.
پرسيد : آيا پيش آمده است كه فردى از آنها ، پس از پذيرفتن دين او، به علّت خشم و نارضايى از وى ، دينش را ترك كند؟
گفتم : نه. پرسيد : وضعيت جنگ شما با او چگونه بوده است؟
گفتم : بين ما و او ، جنگ هاى سختى در مى گرفت و او از ما مى كشت و ما هم از او مى كشتيم.
پرسيد : آيا خيانت و پيمان شكنى مى كند؟
گفتم : نه . در اين مدّتى كه ما با او بوده ايم ، چنين كارى را از وى مشاهده نكرده ايم ... .
پرسيد: آيا پيش از او ، كسى چنين ادّعايى كرده است؟
گفتم : نه ... .
هرقل گفت : اگر آنچه درباره او مى گويى ، حقيقت داشته باشد، بى گمان او پيامبر است. من مى دانستم كه او ظهور خواهد كرد ؛ اما گمان نمى كردم كه از شما باشد. اگر برايم امكان داشت، دوست داشتم ديدارش كنم و اگر نزد وى بودم، پاهايش را مى شستم. پادشاهىِ او ، به آنچه زيرپاى من است ، خواهد رسيد .
هرقل سپس نامه پيامبر خدا را خواست و آن را بدين شرح خواند : «بسم اللّه الرحمن الرحيم . از محمّد پيامبر خدا، به هرقل، بزرگِ روم. درود بر كسى كه از راه راست پيروى كند. اما بعد، من تو را به اسلام فرا مى خوانم . مسلمان شو تا به سلامت (در امان) بمانى . اسلام بياور تا خداوند ، به تو دو برابر مزد دهد و اگر نپذيرى، گناه رعيّت به گردن توست. «اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى بايستيم كه ميان ما و شما يكسان است، و آن اين كه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم...» » .
وقتى نامه را به پايان برد، سر و صدا بلند شد و همهمه در همه جا پيچيد. او دستور داد ما را از حضور او بيرون بردند. وقتى بيرون رفتيم، به همراهانم گفتم : كار پسر ابو كَبْشه (پيامبر) بالا گرفت.


پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت
126

۸۳.صحيح مسلم عن أبي سفيان :... بَينا أنا بِالشَّامِ إذ جيءَ بِكِتابٍ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى هِرَقلَ ... فَقالَ هِرَقلُ : هَل هاهُنا أحَدٌ مِن قَومِ هذا الرَّجُلِ الَّذي يَزعُمُ أ نَّهُ نَبِيٌّ ؟
قالوا : نَعَم . قالَ : فَدُعيتُ في نَفَرٍ مِن قُرَيشٍ ، فَدَخَلنا عَلى هِرَقلَ فأجلَسَنا بَينَ يَدَيهِ ... وأجلَسوا أصحابي خَلفي ... .
ثُمَّ قالَ لِتَرجُمانِهِ : سَلهُ ، كَيفَ حَسَبُهُ فيكُم ؟ قالَ : قُلتُ : هُوَ فينا ذو حَسَبٍ . قالَ : فَهَل كانَ مِن آبائِهِ مَلِكٌ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : فَهَل كُنتُم تَتَّهِمونَهُ بِالكَذِبِ قَبلَ أن يَقولَ ما قالَ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : ومَن يَتَّبِعُهُ ؛ أشرافُ النَّاسِ أم ضُعَفاؤهُم ؟ قالَ : قُلتُ : بَل ضُعَفاؤهُم . قالَ : أيَزيدونَ أم يَنقُصونَ ؟ قالَ : قُلتُ : لا ، بَل يَزيدونَ ، قالَ : هَل يَرتَدُّ أحَدٌ مِنهُم عَن دينهِ بَعدَ أن يَدخُلَ فيهِ سَخطَةً لَهُ ؟ قالَ : قُلتُ : لا . قالَ : فَهَل قاتَلتُموهُ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَكَيفَ كانَ قِتالُكُم إيَّاهُ ؟ قالَ : قُلتُ : تَكونُ الحَربُ بَينَنا وبَينَهُ سِجالاً ، يُصيبُ مِنَّا ونُصيبُ مِنهُ . قالَ : فَهَل يَغدِرُ ؟ قُلتُ : لا ، ونَحنُ مِنهُ في مُدَّةٍ لا نَدري ما هُوَ صانِعٌ فيها ... قالَ : فَهَل قالَ هذا القَولَ أحَدٌ قَبلَهُ ؟ قالَ : قُلتُ : لا ... .
قالَ : إن يَكُن ما تَقولُ فيهِ حَقَّا فَإنَّهُ نَبِيٌّ ، وقَد كُنتُ أعلَمُ أ نَّهُ خارِجٌ ، ولَم أكُن أظُنُّهُ مِنكُم ، ولَو أ نَّي أعلَمُ أنَّي أخلُصُ إلَيهِ لَأحبَبتُ لِقاءَهُ ، ولَو كُنتُ عِندَهُ لَغَسَلتُ عَن قَدَمَيهِ ، وليَبلُغَنَّ مُلكُهُ ما تَحتَ قَدَمَيَّ .
قالَ : ثُمَّ دَعا بِكِتابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقَرَأهُ ، فَإذا فيهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ إلى هِرَقلَ عَظيمِ الرُّومِ ، سَلامٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى . أ مّا بَعدُ ، فَإنّي أدعوكَ بِدِعايَةِ الإسلامِ ، أسلِم تَسلَم ، وأسلِم يُؤتِكَ اللّهُ أجرَكَ مَرَّتَينِ ، وإن تَوَلَّيتَ فَإنَّ عَلَيكَ إثمَ الأريسيِّينَ ، «قُلْ يَـأَهْلَ الْكِتَـبِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَآءِ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ ...» ۱ .
فَلَمَّا فَرَغَ مِن قِراءَةِ الكِتابِ ارتَفَعَتِ الأصواتُ عِندَهُ وكَثُرَ اللَّغطُ ، وأمَرَ بِنا فَأُخرِجنا . قالَ : فَقُلتُ لِأصحابي حينَ خَرَجنا : لَقَد أمِرَ ۲ أمرُ ابنِ أبي كَبشَةَ ! ۳

1.آل عمران : ۶۴.

2.أمِرَ أمرُ ابن أبي كبشة ، يزيد : كَثُر (غريب الحديث : ج ۱ ص ۶۵ «أمِر») .

3.صحيح مسلم : ج ۳ ص ۱۳۹۳ ح ۷۴ ، صحيح البخاري : ج ۴ ص ۱۶۵۷ ح ۴۲۷۸ ، صحيح ابن حبّان : ج ۱۴ ص ۴۹۲ ح ۶۵۵۵ ، المعجم الكبير : ج ۸ ص ۱۴ ح ۷۲۶۹ والثلاثة الأخيرة نحوه .

  • نام منبع :
    پيامبر اعظم از نگاه قرآن و اهل بيت
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏شهرى، ترجمه: حمیدرضا شیخى
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1385
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2508
صفحه از 284
پرینت  ارسال به