اين تفسير را به لحاظ تلاش علمى موفّق در جمع روايات ، مفيد دانسته و آن را بهتر از تفسير البرهان مى دانند. ۱
دو . ترجمه و فارسى نگارى در قرن دهم و يازدهم هجرى
با روى كار آمدن صفويان و رسمى شدن مذهب شيعه در ايران ، از آن جا كه زبان رسمى آنها فارسى بود ، تدوين آثارى را به اين زبان در زمينه هاى گوناگون ، اقتضا مى كرد و به همين لحاظ ، ضرورت فارسى كردن متون مذهب شيعه ، در رأس اقدامات فرهنگى دولت جديد قرار گرفت. به دنبال چنين حركتى ، بسيارى از متون دينى رايج شيعه به زبان فارسى ترجمه گرديد.
اين در حالى بود كه زبان رسمى و رايج در حوزه هاى علمى اسلامى ، زبان عربى بود و استفاده از آن ، غالبا نشانه دانايى و توانايى مؤلّف به شمار مى رفت و به لحاظ اشتراك همه مسلمانان در نياز به زبان عربى ، دانشمندان و علما مايل بودند با عربى نويسى آثار خود ، امكان استفاده شمار بيشترى از مسلمانان را فراهم آورند. ۲
امّا گرايش به عربى نويسى ، مردمان آن روزگار را به علّت عدم آشنايى با آن ، دچار مشكل مى نمود و حكومت ، مجبور بود كه چاره انديشى نمايد و مردم را از سردرگمى نجات دهد. سلاطين صفوى ، خود ، رسما از عالمان مى خواستند تا به ترجمه اين آثار بپردازند. ۳
نخستين كسى كه در عهد شاه اسماعيل صفوى و به درخواست او كتاب فقهى به زبان فارسى نوشت ، كمال الدين حسين بن شرف الدين اردبيلى ، معروف به «الهى اردبيلى» بود. كتاب وى ، خلاصة الفقه نام داشت كه گاهى از آن به شرعيّات ، ياد مى شود.