شده است. در طول این مدّت، ابو عبد الله نعمت، پیشنهادی را مطرح میكند و صدوق، آن را ميپذيرد و جامة عمل به آن میپوشاند. امروزه جهان تشیّع به این طرح ابو عبد الله نعمت و عملكرد صدوق به خود میبالد. جریان را از مقدّمه مؤلّف كتاب من لا یحضره الفقیه بر میخوانیم:
وی (ابو عبد الله نعمت)، روزی از كتاب محمّد بن زكریای رازی طبیب كه نامش را من لا یحضره الطبیب گذارده، یاد كرد و گفت: آن كتابی است در موضوع طب كه با كمی حجمش، جامع و وافی است، و از من درخواست كرد كه در فقه و حلال و حرام و قوانین و مقرّرات شرع، كتابی بنویسم به گونه ای كه همه آنچه را كه در موضوعات مختلف فقه (از طهارت تا دیات) تاكنون نوشتهام در برداشته باشد و آن را كتاب من لا یحضره الفقیه نام گذارم، تا او به وقت نیاز بدان مراجعه كند و مورد اعتماد و اطمینانش باشد و به آن عمل كند، و با كسانی كه آن را مطالعه ميکنند و از آن نسخه برميدارند و به آنچه در آن است عمل ميكنند، در اجر [تدوین و نشر] آن، شریك باشد؛ در صورتی كه وی از بیشتر کتابهايم ـ كه همراه خود داشتم ـ نسخه برداشته و یا از من به گوش خویش احادیثش را شنیده و اجازة روایتش را نیز گرفته بود، و بر تمامی آنها كه حدود ۲۴۵ مجلّد میشد، آگاهی داشت. و چون او را ـ كه خدای توفیقش دهد ـ اهل و شایسته یافتم، پیشنهادش را برای این كار پذیرفتم، و این كتاب را با حذف اسانید كه مبادا به سبب نقل آن، حجم كتاب زیاد شود، تألیف كردم، اگر چه در ذكرش فايده بسیار بود.۱
متن فوق به روشنی بر نكات زیر دلالت دارد:
الف. ابو عبدالله نعمت، عالمی جلیل القدر است و به خوبی با نگارشهای عصرش آشنا بوده است؛ چه این كه رازی چهار سال پیش از ورود صدوق به ایلاق در بغداد فوت كرده است و ابو عبد الله با نگارشهای او به خوبی آشنا بوده است.