خدا و اهل بیت[[ع]] معنای حقیقی را میدانند، و دیگر افراد باید بر طبق این اصلِ سلسلهمراتبی جهاد بلیغ بورزند تا معناهایی را کشف کنند که برای خود آنان وجودیترین مفهوم را دارد؛ قطعاً این کار باید در کنار پیروی از دستورالعملهای موجود در گزارشهای تفسیریِ منقول (اخبار) در سنت شیعی انجام شود.
در دوران صفوی، بسیاری از روشهای هرمنوتیکیِ پیشگفته تثبیت شدند و حمایت از این روشها از دو سوی بسیار متفاوت آغاز شد: ۱. سنت شیعی فلسفه (حکمت)؛ و ۲. پیکرهمتنِ اخبار شیعی که در این دوره با دقت مقابله، تجمیع و دستهبندی شدند. فلسفه، که در این محیط پرورده و به کار بسته شده بود، کمک کرد تا تعداد بیشتری از عناصر فراعقلی که در قرآن و حدیث یافت میشدند فهمیده شوند؛ عناصری مانند معاد جسمانی، بازگشت امام غایب، و معراج پیامبر. برای مثال، ملاصدرا (د. ۱۰۵۰/۱۶۴۰) در کنار نوشتن تفسیر بر تعدادی از سورههای قرآن، شرحی مفصل بر کافی کلینی نوشت که در آن تلاش کرد در پس عقایدِ بهظاهر غیرعقلی، معنای فلسفیِ باطنی بیابد. این امر موجب شد که به واسطه حکمت، بسیاری از پیشفرضهای تفسیریِ پیشابویهای بهنوعی احیا شوند که بازتعریف هویت جامعه شیعه اثناعشری را در پی داشت. در این زمان، هرمنوتیکِ قدیمی که زمانی نادیده گرفته شده بود یا مذموم انگاشته میشد دوباره جایگاه نخست را به دست آورد. گرچه قدرت، ثروت و استقلال سلسله صفوی قلمرویی امن برای تبلیغ این اندیشههای بنیادگرایانه فراهم آورده بود، اما تحولاتِ فلسفیِ وابسته نیز در این بازیابیِ جایگاهْ اهمیتی کلیدی داشتند. مهمترینِ این تحولات به رسمیت شناختن عالَم مِثال ـ قلمرو واقعی روح، که از جهانِ معمولِ پدیدهها واقعیتر است ــ بود که در آن امور فراعقلی، همچون حیات مستمر امام غایب و معراج پیامبر، دیگر جزء ملزومات دینداری خشک و خالی نبودند. اکنون حکمت، که بزرگترین پژوهنده آن ملاصدرا بود، پایه عقلانیِ خدشهناپذیری برای این باورها فراهم آورده بود.
این مرحله هرمنوتیکی به بهترین شکل در آثار مختلف ملا محسن فیض کاشانی (د. ۱۰۵۸/۱۶۸۰)، شاگرد برجسته و داماد ملاصدرا، به تصویر درآمده است. فیض کاشانی در رساله فلسفیاش، کلمات مکنونه (صص۷۰-۷۳)، یکی از بهترین تبیینها را درباره عالَم