اگر کسی از [[ویژگیِ]] «گزینشی بودنِ» تفسیر در رابطه با آیاتِ جداشده از متن، به جای اینکه بر اهداف عقیدتیِ این قبیل استنادها تمرکز کند، چنین استنباط کند که این شکلِ رایج در تفسیر نخستین است. برای مثال میتوان آثار نخستین شیعی را با معانی القرآن فراء (د. ۲۰۷/۸۲۲) مقایسه کرد. تمرکز فرّاء بر آیاتی است که نیازمند، یا واجد ارزش برای شرحی درباره جنبههای نحوی و دیگر مشکلات متن قرآنی هستند. این درست در تناظر با نیاز شیعه به توضیح آیاتی است که دربرگیرنده اشاراتی به مراجع اجتماعی، یعنی امامان، هستند. در مجموع دوره شکلگیری با انقیادِ آشکار متن قرآن در برابر این مراجعِ درحالِ ظهور، یعنی امامان در تشیع و دستور زبان در اهل تسنن، نشاندار میشود.
ونزبرو در توصیفهایش از دوره شکلگیری تفسیر اسلامی ارجاعات بسیار کمی به تفسیر شیعی دارد.۱ او با تفسیر شیعی به مثابه یک دسته جداگانه برخورد نمیکند، بلکه هوشمندانه به یک ویژگی خاص اشاره میکند که تفسیر شیعی آن را با دیگر تفسیرهای زمان خودش شریک است، اما به گونه دیگری به کارش میگیرد؛ یعنی گرایش تفسیرهای شیعی به استفاده از تفسیرگریِ نمادین و نمادیابانه در رهیافتی بلاغی و ادبی به متن. میتوان گفت این بهگونهای، همان جنبهای است که گلتسیهر هم پیشتر بدان توجه داده بود،۲ اما در نگاه گلتسیهر، پیامدِ آن که «فرقهگرایی» است تفسیر شیعی را مجزا میکند، هرچند فرایندی که منتهی به این پیامد میشود، همان فرایندی است که در رویکردهای رازورزانه [[عرفانی]] و عقلانی طی میشود.
گذار به دوره کلاسیک
وقتی که آثار نویسندگانی چون طبری و ثعلبی را با آثار طوسی (التبیان فی تفسیر القرآن) و طَبرِسی (مجمع البیان فی تفسیر القرآن) مقایسه میکنند، اغلب ظهور دوره کلاسیک در تفسیر شیعی را در تناظر با [[ظهور این دوره در]] جهان اهل سنت میبینند. گذار در این حوزه، چنانکه اغلب گفته شده، بسیار مهم است. بروس فاج این ارزیابی را بهخوبی چنین
1.. ن.ک: بخش مربوط به «بلاغت و تمثیل» در:
Wansbrough, Quranic Studies, pp. ۲۲۷-۲۴۶, and especially p. ۲۴۵.
2.. Goldziher, Richtungen, pp. ۲۹۷-۳۰۹ (German text), pp. ۱۸۸-۱۹۶ (English text).