است، از این حیث که مجموعهای نسبتاً پخته از تمایزها را آشکار میسازد:
۱) مُحکَم/ مُتَشابِه مربوط به وضوحِ زبان در آیه از لحاظ معنارسانی است.
۲) ناسِخ/مَنسوخ مرتبط با این مسئله است که آیا آنچه آیه بدان اشاره دارد عملی است یا ملغا شده است.
بنابراین، ممکن است که یک آیه معنایش (احتمالاً حکمی که آیه به آن اشاره دارد) را با وضوح کامل برساند (ی. این محکم است چنانکه برخی از دانشمندان متأخر این اصطلاح را این گونه فهمیدند)، اما درعینحال به لحاظ اعتقادی نابجا (مَنسوخ) باشد. به همین ترتیب یک آیه ممکن است بر حسبِ معنا مبهم باشد (مُتَشابِهات)،۱ اما در همان حال بتواند یک آیه پیشین را ملغا کند ( ناسِخ). تبیین این مسئله به زبان فنی این گونه است: چنانچه ترتیب مذکور در نسخه اصلی این گزارش را سنجیده و دانسته بدانیم، این کاملا محتمل است که یک آیه مُتَشابِه، ناسخِ یک آیه مُحکَم باشد، و بنابراین آن آیه را مَنسوخ کند. به لحاظ معنارسانی نیز، محتمل است که یک آیه مبهم بتواند یک آیه واضح را نسخ کند، چون وضوحِ عبارت کاملا جدای از تناسب فقهی است. البته چنانچه یک آیه بیانِ واضح نداشته باشد، ناسخ دانستنِ آن درعمل ایجاد مشکل میکند. بااینهمه، اگر این خبر و آن که قبلا نقل شد (و «مردم» را توصیه میکرد که آیات مُتَشابِه را به خاطر خطر ذاتیشان تفسیر نکنند) [[مورد توجه قرار گیرند]]، آن گاه مشکلِ عملیِ یافتنِ معنایِ «واقعی» (حَقیقَة) یک آیه مُتَشابِه با ارجاع به خدا و (به نحوی عملیتر) امامان ( الرّاسِخون في العِلم) حل میشود. این طرح با آن معرفی از مُحکَم و ناسِخ که در نقل پیشین دیدیم، «مُحکَم که چیزی نمیتواند آن را نسخ کند...»، نمیسازد. اینجا امام میگوید طبقهبندی یک آیه به عنوان مُحکَم مانع از امکان مَنسوخ بودن آن نیست (و برعکس، یک آیه مُتَشابِه میتواند ناسِخ هم باشد).
انسجام کمی میان این اقوال وجود دارد، و از همین رو شواهد کمی از یک ساختار هرمنوتیکی واحد نیز موجود است که مقولههای مُحکَم و مُتَشابِه بتوانند در آن بگنجند. بااینهمه، ارتباط با نَسخ نشان از وجود یک نوع اعتقاد و اتکاء به دوتاییسازیِ رایجِ ناسِخ/مَنسوخ (و یک فهم نسبتا مبنایی از آن) در اقوال امامان دارد، گرچه حتی در اینجا روشن نیست که طرز استفاده امامان از نَسخ همیشه ناظر به اصول اعتقادی، به همین شکلی که از نظریه تفسیری و فقهی برمیآید، باشد.