است، درست همان طور که [نماز] کامل در حال حضر واجب است."
(آنها ادامه میدهند) سپس ما گفتیم: ”خداوند فقط میگوید گناهی بر شما نیست. نگفته است که دقیقا چنین کنید. پس چگونه این میتواند واجب تلقی شود، درست به همان گونه که [نماز] کامل در غیر سفر واجب است؟"
امام فرمود: ”آیا خداوند درباره صفا و مروه نیز نفرموده است: هر که حج خانه خدا یا عمره به جا میآورد اگر دور آن دو بگردد بر او گناهی نیست ( لا جُناح عَلَیه) [بقره۲: ۱۵۸]. آیا نمیبینید که طواف آن دو واجبِ امرشده (واجبمفروض) است، زیرا خداوند در کتابش آن را ذکر کرده و پیامبرش آن را انجام داده است؟ به همین ترتیب کوتاه کردن [نماز] نیز کاری است که پیامبر[[ص]] انجام داده و خداوند در کتابش از آن یاد کرده است."۱ ۲
در اینجا یک فرضِ (نه غیرمنطقی) درباره هماهنگی معنایی میانِ عباراتِ گوینده قرآن وجود دارد. به این معنا که وقتی خداوند در موارد متفاوت از عبارات مشابه استفاده میکند، باید با آنها برخورد تفسیری یکسان داشت، زیرا دیدگاه پیشفرض این است که [[در هر دو]] منظورش یک چیز است. در این مثال، عبارت این است: بر شما / او گناهی نیست ( لا جُناح عَلَیکُم/ عَلَیه) و بدین معنا است که وقتی افعال پیامبر[[ص]] مطابق با عملی است که در عبارات قرآنی توصیف شده، واجب (یا واجبِ امرشده) است. در این حالت، حکم فقهیِ یک عمل «واجبِ امرشده» (واجب مفروض) است. البته این نیز ممکن است که استفاده امام از عبارت واجب مفروض بیانگر یک زیرمقوله خاص از وجوب باشد، نه صرفاً یک عبارت تأکیدی برای وجوب. نویسندگان بعدیِ اصول الفقه راجع به یک مقوله خاص از وجوب با عنوان واجب مفروض گمانهزنی کردهاند، گرچه آنها درباره تعریف آن بحث کردهاند، و در هر صورت [[دیگری]]، اصلا قانعکننده نیست که کسی بگوید ما در اینجا یک پیشآگاهیدهی از اصطلاحات اصولی (خیلی متأخر) داریم.۳ مثال دیگر که ظاهراً در آن این عبارت توسط
1.. ابن بابَوَیه، من لا یحضره الفقیه، ج۱، صص۴۳۴-۴۳۵ (ش۱۲۶۵، با تلخیص).
2.رُوِيَ عَنْ زُرَارَةَ وَمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَنَّهُمَا قَالا قُلْنَا لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِي الصَّلَاةِ فِي السَّفَرِ كَيْفَ هِيَ وَكَمْ هِيَ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ وَإِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ فَصَارَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ وَاجِباً كَوُجُوبِ التَّمَامِ فِي الْحَضَرِ. قَالا قُلْنَا: إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ "فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ" وَلَمْ يَقُلْ افْعَلُوا، فَكَيْفَ أَوْجَبَ ذَلِكَ كَمَا أَوْجَبَ التَّمَامَ فِي الْحَضَرِ؟ فَقَالَ ع: أَ وَلَيْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ "فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما"؟ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ وَصَنَعَهُ نَبِيُّهُ ع؟ وَكَذَلِكَ التَّقْصِيرُ فِي السَّفَرِ شَيْءٌ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص وَذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِه.
3.. دربارۀ تمایز میان واجب ـ فرض به طور کلی بنگرید:
Kevin A. Reinhart, "Like the Difference between Heaven and Earth: Ḥanafī and Shāfiʿī Discussions of Farḍ and Wājib in Theology and Uṣūl”, in Bernard Weiss, ed., Studies in Islamic Legal Theory (Leiden, ۲۰۰۲), pp. ۲۰۵-۳۴