اگر این تقریر از تحولات تاریخیِ این گزارش را (حتی با تعدیلاتی کوچک) بپذیریم، پیامد جالبی در کار خواهد بود. به نظر میرسد که این گزارش بر این مطلب دلالت دارد که عمل حفظ صحیحِ سنت پیامبر[[ص]] نهفقط مستلزم مهارتهای فنیِ بهخاطرسپاری است، بلکه همچنین نیازمند آن است که شخص بتواند مدلولِ فقهیِ مطالبِ حفظشده را نیز تشخیص دهد. به این دلیل است که راویِ «موثقِ» نوع چهارم نه فقط آنچه را گفته شده است کلمه به کلمه به یاد میآورد، بلکه همچنین قادر است ناسخ را از منسوخ، و عامّ را از خاصّ تمییز بدهد. هرچند ممکن است امام یگانه راوی راستین [[با ویژگیهایی]] که در اینجا به آنها اشاره شده است باشد، اما چنین چیزی بهوضوح بیان نشده است و به نظر میرسد تبحّر در سازوکارهای هرمنوتیکیِ توصیفشده به طور کلی برای کسانی که به نحو صحیح به این کار بپردازند قابل دسترسی است. خود شافعی نیز تصدیق میکند که راوی صرفاً ناقل مطلب نیست، بلکه باید به چیزی که نقل میکند کاملاً علم داشته باشد (عاقِلاً لِمَا یُحَدِّثُ بِهِ)؛ او باید بداند که چه چیزی معنای عبارات گزارش را تغییر میدهد. این بدان معنی است که او هم باید روایت را کلمه به کلمه نقل کند، و هم باید بداند که معنای آن چیست. این دیدگاه، که برای آن زمان نامعمول به نظر میرسد، با راویِ توصیفشده در گزارش همخوانی دارد. پس این گزارش نشانههایی از نظریهای جنینی درباره حجیت و مرجعیت را به نمایش میگذارد مبنی بر اینکه گروه نخبهای از عالمان نیز جدای از خودِ امامان (و شاید در رقابت با آنان) دارای حجیت و مرجعیت هستند. به شهادتِ این گزارش، این تحولِ عقیدتی، که معمولا مرتبط با دوره غیبت دانسته میشود، احتمالاً، بلافاصله پس از وفات امام جعفر صادق[[ع]] در اوایل دوره عباسیان آغاز شده است.۱
1.. این مطلب، تا حدودی، برخی از نتایج اتان کُلبِرگ در مقالۀ ذیل را تأیید میکند:
Etan Kohlberg, "Imam and community in the pre-Ghayba period”, in S.A. Arjomand (ed.), Authority and Political Culture in Shiʿism (Albany: State University of New York Press, ۱۹۸۸), particularly pp.۳۵–۸; Takim, The Heirs of the Prophet, ۷۸–۱۰۹.