عقیدتی و فقهی، مقام مرجعیت امام را به چالش بکشند. ”یک روش معمول در برخورد با چنین منتقدانی گسست [[= برائت]] بود؛ به طوری که با این روش آن منتقدان عملا از جامعه شیعی حذف میشدند."۱ اگر برای نمونه نوع رهیافت نسبت به صحابه پیامبر[[ص]] ـ و به طور خاصتر، سه خلیفه اول ــ را در نظر بگیریم، خواهیم دید که مفسرانِ دوره پیش از غیبت [[کبرا]] (عمدتا ابو النضر عیاشی، علی بن ابراهیم قمی و فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی) همواره احادیثی در بدنام کردن آنها آوردهاند و این احادیث را متکی به آیات خاصی از قرآن کردهاند. درعینحال این مفسران دیدگاههای خودشان را در قالبی حدیثی بیان میکنند تا به این ترتیب بر حداقل دخالت خودشان در پیامی که به دنبال انتقال آن هستند تأکید نمایند.
شواهدی بر تغییری قابل ملاحظه در رهیافت مفسران شیعه امامیه از زمان ابو جعفر طوسی، متکلم و مفسر بزرگ شیعه در دوره آلبویه، وجود دارد. طوسی ـ به نمایندگی از جریان جدیدی که میتوان آن را «تفسیر مستقل» نامید ــ تمایل چندانی به کاربرد حدیث در اثر تفسیریاش ندارد. از یک سو، وی پایبندی خود به حدیث را انکار نمیکند و بهصراحت اعلام میدارد که ”قرآن را تنها باید مطابق روایات صحیح ( إلّا بالأثر الصحیح) رسیده از پیامبر و اهل بیت او و امامان علیهم السلام، که کلمات آنان همانند کلام [خودِ] پیامبر درخورِ پیروی (حُجَّة) است، و نه به روش عقلی (و إنَّ القول فیه بالرأی لا یجوز) تفسیرکرد."۲ بااینحال حتی مروری اجمالی بر اثر [[تفسیری]] وی، و یکی از پیروان مکتب او که حدود یک قرن پس از وی میزیسته است یعنی ابو علی فضل بن حسن طَبرِسی (د. ۵۴۸/۱۱۵۳)، از پیموده شدن مسیر جدیدی [[در تفسیر]] (همانند طبری، و شاید هم تحت تأثیر وی) حکایت دارد. هرچند آثار تفسیریِ فراگیر این دو تن پر است از احادیث متقدم شیعه امامیه، اما آنها این روایات را به شیوهای کاملاً متفاوت نسبت به روشی که روایات مشابهشان در آثار تفسیری (و غیرتفسیریِ) دوره پیشابویه نقل میشدند آوردهاند. این تفاوت را میتوان در موقعیت حاشیهایِ این احادیث در تفسیرهای طوسی و طَبرِسی، و نیز در حذف یا خلاصه کردن
1.. E. Kohlberg, ‘Imam and Community in the Pre-Ghayba Period’, in Said A. Arjomand, ed., Authority and Political Culture in Shiʿism (Albany, NY, ۱۹۸۸), p. ۳۹.
2.. ابو جعفر الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴. در سطرهای پس از این نقل، طوسی چند تن از صحابه و علمای مدینه را نام میبرد که به مخالفت شدیدشان با تفسیرگریِ عقلی ناموَر بودند.