مطابق این روایت محمد[[ص]] فقط تحویلدهنده قرآن است و بزرگترین فضیلت وی در تحویل متن قرآن به همان شکل واقعیاش است. در مقابل، امامان حافظان علم هستند که البته این علم شامل آگاهی از معانی رازوار قرآن است. آنان حق دارند که این علم را برای مؤمنان، [[البته]] برای هر کس مطابق ظرفیتش، بیان کنند؛ این در حالی است که دانش غیرسِرّی قرآن برای تمامی کسانی که به دنبال مطالعه دقیق متن آن هستند در دسترس است. به نظر میرسد اختلاف ظریفی که اینجا وجود دارد و در متون امامیه نیست، یعنی [[این بخش که مطابق آن]] مؤمنان میتوانند خود بهتنهایی جنبههای غیرسِرّی قرآن را بخوانند اما در فهم جنبههای رازوار آن نیازمند و وابسته به امام هستند، از همین متن اسماعیلی پدید آمده باشد.
روشن است که متون فوق تنها مشتی از خروار است. سنت تفسیری شیعه، در تمامی جریانهای آن، سرشار از تفسیرگریهای آیات قرآنی و نیز سرشار از احادیثی است که هدفشان تقویت جایگاه و حق انحصاری امامان به عنوان تنها تفسیرگران معتبر قرآن است.۱
همان گونه که دیدیم، بررسی مسئله حق تفسیر، از شباهت بسیار زیاد بین متون تفسیری شیعه امامی و اسماعیلیه پرده برمیدارد؛ شباهتی که تا حد زیادی بر شیعه زیدی نیز اثر گذاشته است. بااینحال تفاوت قابل توجهی در تاریخ این سه گروه وجود دارد که به نظر میرسد بر موضوع مورد بحث ما در اینجا نیز به طور ضمنی تأثیراتی داشته باشد. در سراسر تاریخ تشیع زیدی و اسماعیلی، امامت یک نهاد دائمی باقی ماند و امامان (یا فراخوانندگان ـ دُعاة ــ از طرف آنان) همچنان ولایتشان را نسبت به پیروانشان اعمال میکنند که از جمله شامل حق تفسیر کردن قرآن هم میشود. بااینحال در شیعه امامی با غیبت امام دوازدهم (۲۶۰/۸۷۴) حضور نهاد امامت متوقف میشود و این سؤال پیش میآید که در غیاب امامان، اِعمال ولایت امامان چگونه خواهد بود؟
با در نظر گرفتن این پرسش و مروری بر آثار تفسیریِ تشیع امامی متقدم، دو گرایش مجزا، هم به لحاظ ترتیب تاریخی و هم به لحاظ مکتبی، قابل تعریف و شناسایی است.