نکته هرمنوتیکیِ محدود کردنِ تفسیر به مطالب موثق (توثیقشده با معیارهای مناسب برای رسیدن به اهداف مورد نظر) نمایانگر انقباضی مهم در حوزه مطالبِ مورد استناد در این ژانر است. این اتفاق طی عملی رخ داده که به نظر میرسد انحرافی از حالت چندظرفیتی و شمول نظامهای علمی چندگانه، به تمایلی برای کنترل معنا و فرستادن دیدگاههای نویسنده به پسزمینه باشد، حتی در جایی که آن دیدگاه مبتنی بر مطالبی باشد که موثق پنداشته میشوند.
بااینحال، چنانکه پیشنهاد کردم، ممکن است در تأثیر این تغییر اغراق شود. برای مثال در طرفِ سُنّی، خطِ بین ابنکثیر و سیوطی به هیچ عنوان خطی مستقیم نیست. تنها باید ظهور زیرژانرِ حاشیة و اهمیتش در این دوره را در نظر بگیریم تا ببینیم که بسط مستمر و کار در چهارچوب سنت ممکن بوده است.۱ همچنین صدها کار تفسیری از این دوره هست که باید با دید محققانه نگریسته شوند؛ بنابراین هنوز نمیتوان با اطمینان تعمیم داد. نکته مهمی که باید گفته شود این است که سبکهای دیگرِ تفسیر، از چهارچوب فکریِ عالم اسلام، چه سُنّی و چه شیعی، ناپدید نمیشوند.
تفسیر شیعی در ژانر تفسیر
در مجموع، روشن است که آنچه ما با عنوان تفسیر شیعی توصیف میکنیم، بخشی از ژانرِ کلی تفسیر را تشکیل میدهد که بازتابی از فراز و نشیبهای مربوط به مراحل رشد و بلوغ این ژانر است. عنصرِ تعیینکننده، بر حسب رویکرد توصیفی به ژانر، مسئله اعتبار یا مرجعیت است که در طول زمان از جامعه به عقل و متن مُنزَل، بنا بر اصطلاحات کالدر، تغییر میکند. در این زمینه، مهم است به خاطر داشته باشیم که تفسیر سُنّی همیشه دارای این ویژگی هست که اعتبار یا مرجعیت را محدود میکند تا کسانی را که خارج از نسلهای صحابه نخستین و تابعان هستند و اعتبار و مرجعیت همه راشِدون [[=خلفای چهارگانه]] را
1.. پژوهشهای بسیار کمی در این حوزه انجام شده، اما بهترین نمونههایش اینها هستند:
Lane, Traditional Muʿtazilite Qurʾān Commentary, Appendix Four, ‘Authors of Works based on the Kashshāf’. Walid A. Saleh, ‘The Gloss as Intellectual History: The Hāshiyas on al-Kashshāf’, Oriens, ۴۱ (۲۰۱۳), pp. ۲۱۷-۲۵۹.