تعاملات میان عالمان دو مکتب در قرن هشتم/چهاردهم مهم است.۱ نمیخواهم از اینها نتیجه بگیرم که رویکردهای اخباریِ متأخر پاسخی به این تعاملات و حملات بوده است ـ با توجه به میراث نزاع هرمنوتیکی کلی نیازی به فرض گرفتن چنین تأثیری نداریم ــ اما مسئله مورد بحث وقتی که در پرتو این نگاه جامع دیده شود بسیار روشنتر میشود، و تأثیر بر ژانر تفسیر بسیار آشکارتر میگردد.
اقبال به نقد حدیث در میان عالمان شیعی در این دوره قطعا باید مهم قلمداد شود. اما نکته صالح درباره موقعیت ابن تیمیه بجاست: نباید پنداشت که دیدگاههای ابن تیمیه تأثیری «چشمگیر» بر جهان سُنّی سدههای میانه داشت؛۲ بلکه تأثیر او در حدی بود که در کارهای عالمانی چون ابنکثیر و سیوطی میبینیم. همین نکته را باید درباره تفسیر اخباری نیز گفت، تا درباره میزان سیطره آن اغراق نشود. باید در نظر گرفت که دایانا استایگروالد در مقالهاش «تأویل شیعی دوازدهامامی» به هیچ وجه دورههای کلاسیک و پساکلاسیک را از هم متمایز نمیکند و اخباریها را به گونهای ذکر میکند که گویی هیچ نشانه برجسته خاصی ندارند، و تأکید میکند که میتوان این ژانر را بدون عطف توجه خاص به این تجلی بررسی کرد.۳ اما اهمیت زیربنایی را نمیتوان انکار کرد:
زمانی که یک رویکرد حدیثمحور به تفسیر به لحاظ نظری تبیین شد، دیگر غیرممکن بود که بتوان آن را بیدرنگ و بیمطالعه رد کرد: شخص تنها میتواند به اعتبار بنیادین این رویکرد تسلیم شود، تا جایی که این رویکرد، حدیث (طبق تعریفِ مسامحهآمیزِ ابنتیمیه که شامل کل مطالب تفسیری از نسلهای سَلَف میشود) را در مرکز این بحث قرار میدهد که شخص چگونه قرآن را تفسیر میکند.۴
1.. Tariq al-Jamil, ‘Ibn Taymiyya and Ibn al-Muṭahhar al-Ḥillī: Shiʿi Polemics and the Struggle for Religious Authority in Medieval Islam’, in Rapoport and Ahmed, ed., Ibn Taymiyya and His Times, pp. ۲۲۹-۲۴۶.
2.. Saleh, ‘Ibn Taymiyya and the Rise of Radical Hermeneutics’, p. ۱۲۵.
3.. Diana Steigerwald, ‘Twelver Shīʿī taʾwīl’, in Andrew Rippin, ed., The Blackwell Companion to the Qurʾān (Oxford, ۲۰۰۶), pp. ۳۷۳-۳۸۵[[ب.ت: استایگروالد، سیر تأویل]].
4.. Saleh, ‘Ibn Taymiyya and the Rise of Radical Hermeneutics’, p. ۱۵۳.