است که]] اقوالِ نظریهپردازانه، به رغم اندک بودنشان، نمیتوانند در ترکیب با یکدیگر تصویری منسجم بسازند. بررسی یک نمونه بزرگتر میتواند سطح بالاتری از الگوگذاری درونِ پیکرهمتنِ اَخبارِ تفسیری را نشان دهد: احتمالا به برخی امامانِ خاص گرایشهای تفسیری ویژهای را با انسجامی نسبی نسبت دادهاند؛ پذیرش و ردّ سازوکارهای تفسیریِ خاص میتواند بیانگر سبکهای فکری در میان شیعه پیش از غیبت در برهههای خاصی از زمان باشد. این نیازمند سطحِ بالاتری از دقت درباره برههای از زمان است که اخبار در آن شکل گرفتهاند، و این هم به نوبه خود در گروِ به کف آوردن آن گنج گمشده اسلامپژوهان ـ سازوکاری قابل اعتماد برای تاریخگذاری مطالب حدیثی ــ است. آنچه در اینجا مفتوح میماند این احتمال است که برخی اخبار تفسیری دیرتر از امامانی که اینها بدیشان انتساب دارند، پدید آمده باشند. بخشی از شواهد برای مفتوح نگه داشتن این احتمال، آگاهیِ (نهفته در برخی اخبار) از مقولهها و استدلالهایی است که (بر مبنای شواهد موجود) تنها پس از دوره امامِ مورد بررسی ایجاد شدهاند. این نیز محتمل، اما نیازمند اثبات، است که این پیکرهمتن [[ی. اخبار تفسیری امامان]] منعکسکننده رفتارها و گرایشهای تفسیریِ موجود درون جامعه شیعی در زمان حضور یک امام باشد، نه انعکاس رفتارهای تفسیرگرانه خودِ امام. در این صورت، برخی گزارشها میتوانند بسیار کهن و درعینحال غیرمعتبر باشند.
مثالهای نقلشده در بالا همچنین بیانگر آن است که امامان صرفاً چنین تصویر نشدهاند که فقط مُصرّند یک آیه باید ناظر به یک موضوع خاص فهمیده شود؛ بلکه آنها، گاهی هم، علاقهمندند توضیح دهند که چرا باید بدان گونه فهم شوند. ضمن آنکه، این توضیح اغلب با ارجاع به قواعد کلانترِ تفسیر، مثل قرار دادن یک واژه در چهارچوبی وسیعتر از واژگان و معنیشان، همراه است. لذا به نظر میرسد گزارشهای تفسیری منعکسکننده دیگر تنشهای معروف در درون شیعه متقدماند. به طور خاص، ردّ پای بحث و جدل درباره اعتبار و وثاقت امامان را میتوان در اخبار پیگیری کرد. آیا امام صرفاً معنا(ها)ی قرآن را نشان میدهد، یا روشی را که دیگران هم بتوانند برای تفسیر قرآن از آن تبعیت کنند ارائه میدهد؟ تشیع امامی (به طور خاص، اصولیگریِ فقهیِ متأخر)، با استدلال به نفع این موضع دوم و اتخاذ آن، یک عنصرِ موجَّهسازِ محوری برای رهبری علمی پس از غیبت امامان را بنا نهاد.