گفتنی است که ارتباط این دو معنا و نیز کاربرد گاه به گاه تأویل به جای تفسیر و تطبیق، پیچیدگیهایی را در فهم این اصطلاح قرآنی پدید آورده است. توجّه به این امر و دقّت در جداسازی هر یک از این کاربردها، میتواند از خلط آنها پیشگیری کند.
ارتباط تفسیر و تأویل
با توجّه به معنایی که برای تأویل ارائه شد، میتوان به همسوییِ تأویل و تفسیر در عرصه تبیین متن، پی برد. بر این پایه، معنای ظاهری و معنای تأویلیِ متن، همسو و همجهت هستند و تنها میتوانند متفاوت باشند و نه متعارض با یکدیگر. تفسیر، بخشی از رسالت رساندن معنا به مخاطب را بر عهده دارد و تأویل در ادامه آن، به تبیین مقصود نیمه پنهان و نمایاندنِ لایه درونیِ معنا میپردازد. به بیان دیگر، تفسیر، ظاهر را مینمایاند و تأویل، باطن را. در تفسیر، نقش قرینههای متّصل و سیاقی، پر رنگ است؛ امّا در تأویل، نقش قرینههای منفصل که نیّت پدید آورنده متن را نمایان میکنند. مصداق روشن و بارز قرینههای منفصل، روایات اهل بیت علیهم السّلام است.
گفتنی است که همسوییِ تأویل و تفسیر را میتوان برگرفته از سخنان اهل بیت علیهم السّلام به عنوان آگاهان از تأویل قرآن و آموزگاران آن دانست.۱ ایشان ظاهر و باطن قرآن را برون و درون یک چیز میدانند۲ و از این رو، پذیرش معنای باطنی را به انکار نکردن ظاهر و مخالفت ننمودن با معنای ظاهری آیه گره زدهاند.۳ نتیجه این سخن، درنگ در باره احادیثی
1.. ر.ک: الکافی: ج۷ ص۴۴۲ ح۱۵؛ بصائر الدرجات: ص۲۱۵ ح۳؛ شواهد التنزیل: ج۱ ص۳۹ ح۲۸؛ نهج البلاغة: خطبۀ ۱۴۷ و حکمت ۴۳۲ ؛ تأویل الآیات الظاهرة: ج۲ ص۵۵ ح۱۰.
2.. فُضیل بن یسار میگوید: از امام باقر علیه السلام در بارۀ این روایت پرسیدم: «ما مِنَ القُرآنِ آیةٌ إلّا وَ لَها ظهرٌ و بطنٌ؛ هیچ آیهای از قرآن نیست مگر آنکه ظاهر و باطنی دارد». فرمود: «ظَهرُه تَنزیلُه و بَطنُه تَأویلُهُ؛ ظاهر قرآن، تنزیل آن است و باطنش تأویل آن». بصائر الدرجات: ص۲۱۶ ح۷. نیز رک : تفسیر العیّاشی: ج۱ ص۱۱ ح۵.
3.. ر.ک: بصائر الدرجات: ص۵۳۶ ـ ۵۳۷ (باب ۲۱ ـ بابٌ فیه شرح أمور النبی و الأئمّة علیهم السّلام ح۵)؛ بحار الأنوار: ج۶۹ ص۹۷ (باب ۹۸ ـ الکفر و لوازمه و آثاره ح۱۳). طبق این حدیث، امام صادق علیه السلام به هیثم تمیمی فرمود: «یا هَیثَمُ التَّمِیمِی إِنَّ قَوماً آمَنُوا بِالظَّاهِرِ وَ کفَرُوا بِالبَاطِنِ فَلَم ینفَعهُم شَیءٌ وَ جَاءَ قَومٌ مِن بَعدِهِم فَآمَنُوا بِالبَاطِنِ (( وَ کفَرُوا بِالظَّاهِرِ فَلَم ینفَعهُم ذَلِکَ شَیئاً وَ لَا إِیمَانَ بِظَاهِرٍ [إِلَّا بِبَاطِنٍ] وَ لَا بِبَاطِنٍ إِلَّا بِظَاهِرٍ؛ ای هیثم! گروهی به ظاهر گرویدند و باطن را انکار کردند، پس سودی نصیبشان نشد. پس از آنان گروهی دیگر آمدند که به باطن گرویدند و ظاهر را انکار کردند و آنان نیز بهرهای از این کار نبردند. هیچ ایمانی به ظاهر، [درست] نیست مگر اینکه همراه با ایمان به باطن باشد و هیچ ایمانی به باطن هم نیست مگر آنکه ایمان به ظاهر هم باشد».