خواهد بود. او در پیِ دست یافتن به حجّت قابل احتجاج میان خود و خدای خویش است؛ خداوندی که عالم به نهان و پیدا است و درونِ جان بنده خویش را نیز به عیان میبیند و میخواند. از این رو، مفسّر باید خود را قانع کند و در پایان فرایند تفسیر خویش، از نتیجه پژوهش خود، مطمئن باشد. او همچنین میخواهد آنچه را فهمیده، با دیگران در میان بگذارد و به خداوند منتسب کند. از این رو، نیاز به تکیهگاهی برای استناد سخنش دارد. پس باید سند و مأخذ آنچه تفسیر پیامبر و اهل بیتش را گزارش میکند، بررسی کرده باشد تا از طریق و مسیر وصول آن، آگاه و مطمئن شود. همچنین باید مفهوم آن برایش روشن باشد و به آنچه دریافته، مطمئن باشد تا بتواند تفسیر خود را مستند سازد.
این بدان معنا است که تنها روایاتی در عرصه تفسیر قرآن حجّیت مییابند که به صورت متواتر و یا از طریق مطمئنّ دیگری به ما رسیده باشند؛ یعنی روایاتی که از وثاقت و درستیِ راویان آنها یا قرینههای دیگر، اطمینان بیابیم که مضمون آنها صحیح و حکایتگر واقعیِ گفتار یا کردار معصوم است. به همین دلیل، روایتهایی که اطمینان به صدور آنها نداریم و یا احتمال جعل و تحریف در آنها قوی است، از گردونه اعتبار بیرون گذاشته میشوند و در عرصه تفسیر قرآن، به تنهایی مورد استناد قرار نمیگیرند.
دلیل اصلی و اجمالی این سخن، سیره عقلا است. آدمیان در کارهای جاری زندگی و نیز در عرصه دانش و پرورش، بر اطمینانِ حاصل از سخن افراد قابل اعتماد، تکیه دارند و عمل و اعتقاد خود را تنها بر پایه گزارشهای مطمئن بنا میکنند. ما بر پایه نقل فردی راستگو و قابل اعتماد، به سوی کاری یا جایی میشتابیم و بر همین اساس، به وجود چیزی یا وقوع حادثهای، باور پیدا میکنیم. درعرصه تفسیر قرآن نیز همین قاعده حکمفرما است.
اعتبار خبر واحد در تفسیر
روایات ناظر به قرآن، در دو شکل کلّی به ما میرسند: «متواتر لفظی یا معنوی» که مقبول همگان است و سخنی در حجّیت آن نیست،۱ و غیر متواتر که اصطلاحاً «خبر واحد» نامیده میشود.