دارند، مانند: حجّیت ظواهر قرآن، امکان فهم آن، اعتبار و جواز تفسیر غیر معصوم از آن، ترکیبی و تلفیقی بودن زبان قرآن.
برخی از اعتقاداتِ پذیرفته شده را نیز میتوان جزو مبانی تفسیری به شمار آورد که بیشتر به شکل تصحیح تفسیر و زمینهسازی برای تأویل برخی آیات عمل میکنند.
مجموعه مبانی تفسیر روایی ـ اعم از صدوری یا دلالی ـ در دو عرصه قرآن کریم و عرصه روایات تفسیری، قابل طرح هستند.
مراد از مبانی تفسیر روایی در عرصه قرآن کریم، مبانیای است در ارتباط با فهم قرآن، که میان تمام گونههای تفسیر مشترک است. در این عرصه، تنها کافی است اعلام موضع شود.
مراد از مبانی تفسیر روایی در عرصه روایات، مبانیای است در ارتباط با تعامل با روایات، همچون: عصمت پیامبر خدا و اهل بیت او علیهم السّلام، و عدم تعارض احادیث ایشان با قرآن و عقل.
در باره نیاز به سنّت در تفسیر قرآن، چهار وجه قابل تصوّر است: ۱. نفی نیاز، ۲. نیاز مطلق، ۳. تفصیل آیهای، ۴. تفصیل لایهای.
دیدگاه برگزیده، ترکیب وجه سوم و چهارم است. یعنی در بخش ناگفتههای قرآن (مانند جزئیات احکام و قصص) و نیز نادیدههای انسان (مانند برزخ و معاد و ملکوت)، نیاز به سنّت داریم و افزون بر این، در بخشی از لایههای ژرف معنایی و حقایق قرآن نیز بدون سنّت، ره به جایی نخواهیم برد.
پرسش و پژوهش
۱. سه دسته از مبانی تفسیر قرآن را نام ببرید و برای هر یک مثال بزنید.
۲. مبانی ادبی و کلامیِ تفسیر قرآن را توضیح دهید.
۳. دیدگاه علامه طباطبایی در باره جایگاه سنّت در تفسیر را تبیین کنید و توضیح دهید که به کدام یک از آرای چهارگانه شباهت دارد.