مخاطبان، معنا بیابد. پذیرش وجود این دو لایه، ما را ملزم میسازد که در فهم قرآن، تنها به فهم الفاظ آن از آغاز تا پایان بسنده نکنیم و همه قرینهها و حتّی عناصر غیر زبانی ولی مرتبط را نیز بکاویم و بیابیم.
این قرینهها را میتوان به دو صورت کلان و خرد یافت. شرایط تاریخی، موقعیت جغرافیایی، وضعیت سیاسی و حقوقی، فضای علمی، فرهنگی، اجتماعی و نیز تمدّن و سبک زندگی و حتّی شکل فیزیکیِ ابزار مادّی و بسیاری چیزهای دیگر، به صورت کلان اثرگذارند و به همین گونه هم بررسی میشوند.
قرینههای مقامیِ خُرد نیز مهماند. حالتهای شنونده، وضعیت مقام گفت و گو، شخصیت مخاطب و پرسشهای نهان و آشکار او، همه در فهم کلام مؤثّرند. این قرینهها ممکن است در صورتهای گوناگونی پدیدار شوند. این گوناگونی در کنار تأثیر شگرف و قابل توجّه آنها بر معنای متن، ما را ملزم میکند تا همان گونه که به بافت درونْ زبانی اهمّیت میدهیم، به بافت برونْ زبانی نیز توجّه کنیم.
به سخن دیگر، همان گونه که وضعیت شخصی میان گوینده و شنونده، بر دلالت سخن و فهم آن اثر مینهد، بستر اجتماعی و تاریخی متن نیز بر و فهم ما از آن اثر دارد.
گفتنی است که با وجود اهمیّت فراوانِ سیاق و تأثیر آن در فهم متن، بسیاری از صحابیان و راویان در پیِ نقل وقایع تاریخی و اجتماعیِ معاصر خویش نبودهاند. آنان در دل رویدادها میزیستند و توجّه و نظارت آیات را به رخدادهای پیرامون خویش به آسانی میفهمیدند؛ امّا لزوماً همه این قرینهها را نقل نکردهاند. آنان گاه متوجّه این نکته نبودهاند که ممکن است فضای روشن و معیّن نزول یک آیه، در طی چند قرن، به رازی پوشیده و مطلبی مغفول تبدیل شود. اکنون نیز ما به هنگام گزارش حوادث تاریخی و سخنان گویندگان روزگار خویش، معمولاً از نقل نکات جانبی و جزئیات مربوط غفلت میکنیم و مانند پیشینیان، بسیاری از نظرهای مقابل، اندیشههای موافق و مخالف، پرسشها و دغدغههای ذهنیِ روزگار خویش را در نظر نمیآوریم؛ شاید به این دلیل که این گونه آگاهیها را بدیهی