نمیتوانند موجب اطمینان یا علم حقیقی شوند.
گفتنی است اگر بپذیریم که ادلّه نقلیِ حجّیت خبر واحد، تام و عام هستند، آن گاه میتوانیم بر پایه نظریه «تتمیم کشف» بگوییم: پس از حصول ظنّ، شارع مقدّس بقیه آن را به صورت تعبّدی برای ما کامل کرده و «گمان» ما را «اطمینان» محسوب میکند. پس نیازی نداریم که بخش باقیمانده برای رسیدن به یقین یا اطمینان را خود به دست آوریم. از این رو، باید همین معرفت ظنّی و ناقص را کامل بشمریم و به اقتضای آن عمل کنیم.
به باور ما، نظریه تتمیم کشف، در همه جا معتبر نیست. ما انسانها در امور مهم، به ظنّ و گمان اکتفا نمیکنیم؛ بلکه در پیِ اطمینان وجدانی و نه تعبّدی هستیم. تبیین و تفسیر قرآن نیز از امور مهم است.۱
ثانیاً: استدلال به «محرومیت از سخنان معصومان و بزرگان تفسیر»، نمیتواند به روایتی اعتبار بخشد که برای مفسّر، اطمینان نیاورده است، هرچند سندش صحیح و مقبول باشد.
افزون بر این، اندک بودن روایات تفسیریِ دارای سند صحیح و موثّق، زمینه استدلال بالا را از میان میبرد. ما اگر اندک روایات دارای سند معتبر را نیز معتبر بشماریم، همچنان از حجم عظیمی از روایات تفسیریِ منسوب به اهل بیت علیهم السّلام محروم خواهیم ماند. دلیل این امر، فراوانیِ نسبی روایات تفسیری ضعیف السند در سنجش با احادیث دارای سند صحیح و موثّق است. راه حلّ واقعی برای استفاده حدّ اکثری از روایات تفسیری، یاری گرفتن از قرینههای صدوری و مضمونی و نیز اتّکا به نظریه «اعتبار نسبی» است که آن را به زودی تبیین میکنیم.
۲. بیاعتباری مطلق
نظر دوم آن است که روایت اگر موجب اطمینان نشود، در معارف تفسیری و کلامی اعتبار ندارد، هرچند سندش معتبر باشد. علامه طباطبایی این نظر را باور دارد و تصریح کرده است