تلاش میکند در شرایطی از مثال استفاده کند و طرف مقابل را وادارد تا حکمی را که در مورد مثال او ساری و جاری است را درباره مسئله مورد مناقشه نیز بپذیرد. این رفتار البته، میتواند هادی خصم در دستیابی به حقیقت هم باشد.
مؤمن الطاق نیز در مقام مثالآوری و سریان نتیجه آن به موضوع مورد سؤال، خطاب به ابوحنیفه که از او درباره علتِ مطالبه نشدن حقوق ضایع شده حضرت علی علیه السلام، توسط حضرتش سؤال کرده بود، قضیهای را یادآور شد که بر پایه آن سنّیان معتقد بودند جنّیان، سعد بن عباده را کشتهاند! داستان این واقعه را پیشتر در بخش استفاده از تاریخ در کلام مؤمن الطاق بیان کردم، اما آنچه شاهد ما در این بخش است استفادهای است که مؤمن از این پندار تاریخی میکند و در جواب ابوحنیفه اظهار میکند در صورت بروز چنین فعلی از حضرت علی علیه السلام، چهبسا ممکن بود همان نتیجه هم برای حضرتش اتفاق بیفتد و آن نتیجه البته، چیزی نبود جز قتل سعد بن عبادة.۱
نمونه دیگر، داستانی است که پیشتر از گفتوگوی او با زید بن علی یادآور شدیم. مؤمن الطاق با تمثیلی حکم آیه پنجم سوره یوسف را برای زید بازگو کرده و آن را دلیل ادعای خویش میانگارد. وی دلیل رد و انکار همکاری با زید را این میداند که زید حجت خداوند نیست و حجت خداوند هم اجازه بذل جانش را در راه زید به وی نداده است و از همینرو، همکاری با زید بسان هلاکتش خواهد بود. زید در پاسخِ مؤمن الطاق شفقت و مهربانی پدرش را در سرد نمودن غذای گرم یادآوری کرده و اظهار میکند چگونه چنین پدری بر من دلسوزی نکرده باشد که مؤمن الطاق هم شفقت پدرانه را دلیل این اقدام میشمارد. او برای این که مدعای خویش را نیکوتر به کرسی اثبات بنشاند به قرآن متمسک شده و ضمن اقرارگیری از زید مبنی بر افضلیت انبیاء بر زید، میگوید: حضرت یعقوب، حضرت یوسف را امر کرد که داستان خوابت را به برادرانت نگو، مبادا بر تو نیرنگی کنند. او خوابش را نگفت و پنهان داشت تا از نیرنگ آنان در امان باشد؛ اما برادران را امر نکرد که به یوسف صدمه نزنید تا احیاناً در صورت صدمه زدن به یوسف، مخالفت امر ولی خداوند نکرده باشند. مؤمن الطاق این عمل حضرت یعقوب را سرپوشی میداند که او تنها بهواسطه شفقت پدری برای فرزندانش انجام داد و از همینرو