از میان متکلمان عصر حضور میتوان خط فکری هشام و پیروانش را یکی از مهمترین جریانهای فکری دانست. حجم ارجاعاتی که به وی و پیروانش در کتابهای ملل و نحل داده شده و حملههایی که از سوی معتزلیان به او صورت گرفته است، اهمیت وی را در میان امامیه نشان میدهد. مناظرههایی که از او در کتابهای مختلف بیان شده است نیز شاهد دیگری بر این جایگاه است.۱ بهجز این موارد میتوان هشام و پس از او یونس (شاگرد ارشد وی) را رهبر فکری گروهی از متکلمان امامیه در دوره خود و پس از آن دانست. این که در کتابهای رجال برخی یاران ائمه علیه السلام را «مِن اصحابِ هشام» یا «یونسی» معرفی کردهاند، شاهد گویایی بر این ادعاست.
برخی استمرار این خط فکری را تا یکی دو نسل پس از آنها دانسته و ادعا کردهاند که پس از آن هیچ یک از متکلمان و محدثان امامیه روی خوش به تفکر هشام نشان ندادند و آن را به فراموشی سپردند.۲ این مقاله در پی آن است که امتداد و بسامد جریان فکری هشام بن حکم را تا متکلمان امامیه در مدرسه بغداد (مانند شیخ مفید و سید مرتضی) بررسی کند.
برای پاسخ به این پرسش در بخش نخست مقاله به این بحث خواهیم پرداخت که آیا شاگردانی از این جریان فکری، در مدرسه کلامی بغداد وجود داشتهاند و در بخش دوم به این مسئله خواهیم پرداخت که آیا گزارش یا گزارشهایی وجود دارد که بیانگر پیروی افرادی در این دوره بغداد از تفکرات و اندیشههای خاص جریان هشام بن حکم باشد. پیش از پاسخگویی به این دو پرسش، معرفی جریان کلامی هشام بن حکم ضروری مینماید.
هشام بن حکم و ویژگیهای فکری وی۳
هشام بن حکم ابو محمد سرشناسترین نماینده کلام امامیه در زمان امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام بود. اندیشه هشام در بحث امامت مهمترین جزو نظام فکری او بوده است. بیشک، هشام بن حکم نوآوریهایی در تبیین، توضیح و نظریهپردازی آموزه امامت شیعی داشته