49
جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه

است؛۱ اما این به معنای ابداع این اندیشه‌ها نبوده است. از جمله می‌توان به تبیین ویژه او از نظریه عصمت و نص اشاره کرد.۲ به اعتقاد او، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله مسلمانان به امامی نیازمندند که از سوی خداوند هدایت شده و مرجع بلافصل امور دینی باشد. هشام برای تمایز نهادن میان مقام امامت و نبوت، هرگونه ارتباط آسمانی (نزول ملائکه) را برای امام انکار می‌کرد.۳ در نظر او، نبوت از طریق نزول ملائکه و امامت از طریق پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و نص ایشان منعقد می‌شود. همچنین این نص باید نصی آشکار و جلی باشد و جا برای هیچ اختلافی باقی نگذارد.۴ او نیز همانند دیگر امامیه بر این باور بود که امام باید معصوم از گناه و خطا باشد. با این حال، تفسیر خاص او از عصمت در امتداد همان دیدگاه او در انکار ارتباط آسمانی امام بود. در تبیین او، عصمت امام نتیجه کنترل درونی خود اوست، نه محافظت بیرونی.۵ همچنین می‌توان او را نخستین فردی دانست که برای اثبات عصمت از استدلال عقلی بهره گرفته است.

هشام در بحث معرفت خداوند همچون دیگر امامیه به اضطراری بودن معرفت معتقد بود. با این حال بر خلاف دیگر امامیان، وی و اصحابش معتقد بودند که این معرفت پس از استدلال عقلانی و «نظر» به فعلیت می‌رسد.۶ او عقل را در کنار انبیا و ائمه علیهم السلام که حجت ظاهری هستند،

1.. این‌که هشام مباحث امامت و به‌ویژه نص ‌و عصمت را با شیوه‌ای عقلی تبیین کرد، انکارناشدنی است؛ برای مثال، بنگرید به این سخن ابن‌ابی عمیر که بهترین نکته‌ای که از هشام آموخته‌ است را تبیین وی از عصمت می‌داند (نک: شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۱۵).

2.. اصل اندیشه عصمت پیش از هشام نیز در امامیه مطرح بود؛ برای مثال، می‌توان به روایات برخی اصحاب پیش از هشام (مانند جابر) دربارۀ این که ارواح پنج‌گانه‌ای در ائمه علیهم السلام وجود دارد و یکی از این ارواح روح القدس است و ائمه علیهم السلام با این روح از گناهان بازداشته می‌شوند، اشاره کرد (کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۲).

3.. هشام هرگونه وحی و حتی الهامی را برای ائمه علیهم السلام انکار می‌کرد. به نظر او علم ائمه علیهم السلام یا به قرآن یا به میراث پیامبر - چه میراث معنوی مانند گشوده شدن هزار باب علم و چه میراث مادی مانند کتبی که به ائمه علیهم السلام به ارث رسیده است- متکی است (نک: رضایی، «تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه علیهم السلام»، ص۶۳-۷۸).

4.. به نظر او یکی از دلایل لزوم نص ‌بر امام این است که اختلاف میان مدعیان امامت در خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از میان برود، حال آن‌که نص‌خفی چنین کارکردی ندارد.

5.. در این باره به تفسیر خاص ‌هشام از عصمت مراجعه کنید (نک: شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۳). در برابر این تفسیر از عصمت برخی عصمت را حاصل ارتباط امام با روح القدس و محافظت این روح از امام می‌دانستند (نک: رضایی، «تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه علیهم السلام»، ص۶۳-۷۸).

6.. (اشعری، المقالات والفرق، ص۵۲). از این عبارت می‌توان نتیجه گرفت که هشام در حالی که معارف را اضطراری می‌دانست، به وجوب نظر نیز قائل بود. اقوال اصحاب دیگر که در سخن اشعری آمده است، بیانگر آن است که دست‌کم برخی امامیه اعتقاد داشتند که نظر و استدلال عقلی به علم نمی‌انجامد. نمونه دیگر این تقابل را می‌توان در گزارش دیدگاه یونس نزد امام رضا علیه السلاممشاهده کرد. در این گزارش آمده است که یونس معارف را اکتسابی می‌دانست (ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۴۴).


جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
48

از میان متکلمان عصر حضور می‌توان خط فکری هشام و پیروانش را یکی از مهم‌ترین جریان‌های فکری دانست. حجم ارجاعاتی که به وی و پیروانش در کتاب‌های ملل و نحل داده شده و حمله‌هایی که از سوی معتزلیان به او صورت گرفته است، اهمیت وی را در میان امامیه نشان می‌دهد. مناظره‌هایی که از او در کتاب‌های مختلف بیان شده است نیز شاهد دیگری بر این جایگاه‌ است.۱ به‌جز این موارد می‌توان هشام و پس از او یونس (شاگرد ارشد وی) را رهبر فکری گروهی از متکلمان امامیه در دوره خود و پس از آن دانست. این که در کتاب‌های رجال برخی یاران ائمه علیه السلام را «مِن اصحابِ هشام» یا «یونسی» معرفی کرده‌اند، شاهد گویایی بر این ادعاست.

برخی استمرار این خط فکری را تا یکی دو نسل پس از آنها دانسته و ادعا کرده‌اند که پس از آن هیچ یک از متکلمان و محدثان امامیه روی خوش به تفکر هشام نشان‌ ندادند و آن را به فراموشی سپردند.۲ این مقاله در پی آن است که امتداد و بسامد جریان فکری هشام بن حکم را تا متکلمان امامیه در مدرسه بغداد (مانند شیخ مفید و سید مرتضی) بررسی کند.

برای پاسخ به این پرسش در بخش نخست مقاله به این بحث خواهیم پرداخت که آیا شاگردانی از این جریان فکری، در مدرسه کلامی بغداد وجود داشته‌اند و در بخش دوم به این مسئله خواهیم پرداخت که آیا گزارش یا گزارش‌هایی وجود دارد که بیان‌گر پیروی افرادی در این دوره بغداد از تفکرات و اندیشه‌های خاص جریان هشام بن حکم باشد. پیش از پاسخ‌گویی به این دو پرسش، معرفی جریان کلامی هشام بن حکم ضروری می‌نماید.

هشام بن حکم و ویژگی‌های فکری وی۳

هشام بن حکم ابو محمد سرشناس‌ترین نماینده کلام امامیه در زمان امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام بود. اندیشه هشام در بحث امامت مهم‌ترین جزو نظام فکری او بوده است. بی‌شک، هشام بن حکم نوآوری‌هایی در تبیین، توضیح و نظریه‌پردازی آموزه امامت شیعی داشته

1.. در کتاب هشام بن حکم، مجموعه‌ای از این مناظره‌ها در یک فصل جمع‌آوری شده است (نک: اسعدی، هشام بن حکم، ص۲۵۱-۳۰۳).

2.. Madelong, III, ۴۹۶a.

3.. در بیان اندیشه‌های هشام بن حکم در این بخش از منابع مختلفی استفاده شده که مهم‌ترین آنها مجموعه درس‌گفتارهای استاد محمد تقی سبحانی در «انجمن کلام حوزه» بوده است.

  • نام منبع :
    جستارهایی در مدرسه کلامی کوفه
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران؛ زیر نظر محمدتقی سبحانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 35434
صفحه از 572
پرینت  ارسال به