تحقق پیدا کرد از ناحیه خداوند متعال علم بر معلوم واقع میشود و همچنین وقتیکه مسموع، مبصر و مقدور را خلق کرد، سمع، بصر و قدرت بر آنها تعلق میگیرد. ابا بصیر میگوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم آیا خداوند از ازل متکلم بود؟ و آن حضرت علیه السلام فرمود: کلام صفت مُحدث است و ازلی نیست. زمانی بود که خدا بود و تکلمی نبود.۱ به بیان دیگر، امام صادق علیه السلام فرمودهاند، فرق است بین صفت علم، قدرت و حیات با صفت تکلم که در آنها هم صفت ذاتی داریم و هم صفت فعلی، ولی صفت تکلم تنها صفت فعل است. اینک و با کنار هم قرار گرفتن شواهد، روشن میشود که صفات الاهی دو گونهاند: صفات ذاتی و صفات فعلی.
در آن دوره، مسئله صفات ذات و فعل که از سوی ائمه علیهم السلاممطرح شده بود، توجه بسیاری از متکلمان را به خود جلب کرد و بسیاری از آنها به نظریهپردازی در این زمینه پرداختند و در خلال این نظریهپردازیها، پارهای اختلافات پدیدار شد که تا چندین سده ادامه داشت. اثر این اختلافنظرها را در تدوین کتاب اصول کافی کلینی و التوحید شیخ صدوق نیز میتوان دید؛ کلینی در اصول کافی این بخش را ذیل دو عنوان به نام باب صفات ذات و باب صفات فعل مطرح کرده است،۲ اما شیخ صدوق که گویا کتاب التوحید را با توجه به ابواب کافی تنظیم کرده است، به سبب اختلافنظر با کلینی، صفات الاهی را تنها تحت یک عنوان، با نام «باب صفات ذات و صفات الافعال» مطرح کرده است.۳
در همین راستا زراره و دیگر افراد خاندان اعین نیز بهعنوان عالمانی پرتلاش در عرصه فهم دین، در پی تحلیل مسئله صفات الاهی بودند. وجود روایاتی از زراره و خاندان اعین این تلاش علمی را تأئید میکند.۴ به نظر میرسد او از نظریهپردازان امامیه در مسئله صفات الاهی بوده است.۵
از مهمترین افکار حاکم بر مسئله اسما و صفات الاهی در عصر حیات خاندان اعین، تشبیه و قیاس صفات الاهی به صفات انسانی بوده است. بهگونهای که گزارشها از رواج این اندیشه در مناطق عراق۶ و شام۷ و همچنین در بین دیگر مسلمانان خبر میدهد.۸ حضور این اندیشه در
1.. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۳۹.
2.. کلینی، کافی، ج۱، ص۱۰۷ و ۱۰۹.
3.. شیخ صدوق، التوحید، ص۲۷.
4.. برای نمونه، نک: کلینی، کافی، ج۱، ص۲۵۷ و ۱۰۹؛ برقی، محاسن، ج۱، ص۲۴۳.
5.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۶-۳۹.
6.. شیخ صدوق، التوحید، ص۱۴۴.
7.. همان، ص۱۷۹.
8.. برای نمونه، نک: عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۳۷ -۳۳۸؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۱۰۸؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۱۱۰؛ سید مرتضی، امالی، ج۱، ص۱۵۰.