منتقل شده است و پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وحی بهطور کامل قطع شده است. به نظر میرسد ابن قتیبه نیشابوری - شاگرد فضل که ناقل این توقیع نیز بوده - مکتب استاد خویش را در این زمینه قبول داشته است.۱
در برابر جریان هشام، اکثریت محدث - متکلمان امامیه در کوفه به غیر از منبع علم وراثتی امام، منابع دیگری را برای علم امام باور داشتهاند که میتوان بر آنها «وحی غیر رسالی» یا «علم الهامی» نام نهاد. دسته نخست روایاتی که بر علم غیر وراثتی امام دلالت دارند، روایاتیاند که به اصل زیاد شدن علم امام اشاره داشته و بر این تأکید دارند که اگر بر علم امام افزوده نمیشد، علم او پایان مییافت.۲
این مضمون مورد پذیرش جریان اکثریت اندیشمندان امامیه در آن دوران است، بهگونهای که مهمترین افراد این جریان همچون زراره، ابابصیر، هشام بن سالم، محمد بن حکیم و عبداللّه بن بکیر از راویان این گروه از روایاتاند.۳ همچنین این گروه از اصحاب روایاتی که افزون بر اصلِ ازدیاد علم امام به زیاد شدن آن در هر شب و روز و هر ساعت اشاره دارد را نیز نقل کردهاند. برای نمونه، هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام درباره کلام ابوالخطاب در مورد علم امام پرسشی میکند و این پاسخ را از امام میشنود که «علم قرآن و علم به حلال و حرام در برابر علمی که خداوند هر روز و شب برای امام ایجاد میکند، ناچیز است».۴
در برخی روایات که از طریق اندیشمندانی چون ابابصیر، عبداللّه بن مسکان، منصور بن حازم و صفوان بن یحیی روایت شدهاند، نیز تنها آنچه در هر شب و روز و ساعت به ساعت بر قلب امام تحدیث میشود، علم نامیده شده و علم از طریق کتاب «اثرة» عنوان گرفته است.۵ گروه دیگری از این روایات نیز بیانکننده قابلیت فزونی یافتن علم از طریق نکت، قذف و نقر است که
1.. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۵۳۹- ۵۴۱.
2.. صفار، بصائرالدرجات، ص۳۹۲- ۳۹۵ ؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۴- ۲۵۵.
3.. در میان راویان این گروه از روایات حتی نام یونس بن عبدالرحمن نیز به چشم میخورد، اما با توجه به اعتقاد جریان کلامی هشام بن حکم و آنچه برخی مقالاتنویسان از سخن صریح یونس دربارۀ انکار علم الهامی نقل کردهاند، به نظر میرسد جمعبندی او از مجموعه ادله، انحصار منبع علم امام در علم وراثتی باشد. برخی نیز بر این باورند که احتمالا پس از امامت امام جواد علیه السلام و مشکلات معرفتی که برای اعتقاد جریان هشام در مورد علم امام بروز کرد، یونس از نظریه نخست خود بازگشت و علم الهامی امام را نیز پذیرفت.
4.. صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۴.
5.. همان، ص۳۲۵.