بود. در این بحث نیز موضعگیری اندیشمندان امامیه در کوفه، برخاسته از مفاد روایاتی بود که در حوزه جبر و اختیار و اراده و مشیت به ایشان میرسید و البته، این روایات هر دو نوع رویکرد را در تقدم و معیت استطاعت معالفعل برمیتافت. طبیعی بود در نظریهپردازیهای این گروه از اندیشمندان، انسجام و سازگاری با دیگر باورهای اعتقادی امامیه به ویژه در بحث جبر و اختیار و توحید افعالی مدنظر قرار گیرد.
باری! اشعری که در کتابش مقالات الاسلامیین، حجم قابل توجهی از نظریههای گوناگون در موضوعات مختلف در بین متکلمان امامی و غیر امامی را گزارش کرده است، به موضوع استطاعت نیز توجهی ویژه داشته و بیش از چهار نظریه را تنها برای اندیشمندان امامیه در بحث استطاعت واگو کرده است. در ادامه، میکوشیم این نظریهها را که از آن متکلمان عصر حضور و کوفه سده دوم است، بازخوانی و تبیین کنیم.
نظریه هشام بن حکم
بر اساس نقل اشعری، هشام بن حکم معتقد بوده استطاعت پنج رکن دارد و در صورت جمع شدن این پنج رکن، فرد مستطیع خواهد بود: ۱) تندرستى؛ ۲) رفع مانع؛ ۳) فراهم بودن وقت و امکانات؛ ۴) ابزار تحقق فعل و ۵) سبب وارد از بیرون که انسان را برای انجام فعل برمیانگیزد.۱
در نظر هشام، زمانی مفهوم استطاعت محقق است که هر پنج مورد پیشگفته گرداگرد یکدیگر جمع شده باشند. گویی این موارد، نقشی چونان اجزاء علت تامه، برای وقوع فعل ایفا میکنند که چهار جزء از این علل قبل الفعل و یکی که همان «سبب وارد» باشد، حین الفعل محقق میشود و هنگامی که سبب را پدید آمد، فعل ضرورتاً محقق میشود. در این معنا استطاعت مجموع آن چیزی است که فعل در نظام تکوین و تحقق خارجی با آن تحقق پیدا میکند. از این مجموعه، چهار عامل نخستین در اختیار انسان است و اراده انسان برای امکان تحققش کافی است و یک عامل آن که همان «سبب وارد» باشد، غیر اختیاری و خارج از شمول اراده انسان و به دست خداوند است.۲
بهخوبی روشن است که هشام بن حکم معنا و مفهوم امرٌ بین الامرین را در تبیین مفهوم