چهار رکن است. خون و مِرَّه (یکی از مزاج ها) و ریح و بلغم، طبایع آدمی و عقل ستون آدمی است که شامل فهم و حفظ میشود. به هر حال، به همان ترتیب که خوردن و آشامیدن آدمی به نار و فهم طعمها به آب منتسب شده، تحرک به روح منتسب شده است؛ بهگونهای که اگر روح نباشد حرکات ظاهری انسان ناممکن میشود. این حرکت روح به وسیله نفس انجام میشود؛ نفسی که حرکتش از ریح است. در نتیجه، حرکاتی که از نفس مؤمن سر میزند نوری است که مورد تأئید عقل است و آنها که از نفس کافر سر میزند آتشی است که مورد تأئید نُکراء (زیرک شیطنتآمیز) است.
این مفهوم که «انسان با دو شأن دنیایی و آخرتی خلق شده که شأن دنیایی آن جسم و شأن آخرتی آن روح و نور است»، ذهن ما را با همان دو حیثیت پیشگفته در نظریه دوآلیستی روح گره میزند. همچنین این مفهوم که «روح و نور - که برخلاف جسم، شأنی آخرتی و آسمانی دارند - پس از مرگ، جسد را ترک میکنند و به آسمان میروند»، بهروشنی به ما گوشزد میکند که روح نمیتواند فارع از محدودیتهای مکانی باشد.۱ گزارش کفایة الاثر هر چند در برخی بخشها شگفتیآور به نظر میآید، اما حتی در صورت جعلی بودن نیز میتواند مورد استناد قرار گیرد. جعل روایات نیز به هر صورت و بهطور عمده بر دادههایی مبتنی بوده است که برخی از آنها دادههای مسلّم به حساب میآمدند؛ «انسان واحدی است که برخلاف خداوند دو معنایی است و شامل جسم و عرَض و بدن و روح میشود».۲ در اینجا به روایت دیگری از کفایة الاثر نیز میتوان استناد کرد؛ این روایت از این جهت که عقل را راهبر روح میداند، جنبه دومی را برای انسان روشن میکند که «روح» نام دارد و با عقل (که احتمالاً جنبه جسمانی دارد) مرتبط است.۳
برخی دیگر از این روایات بهگونهای لطیفتر به دو جنبه از حقیقت انسان در این دنیا اشاره
1.. همین روایت در علل الشرایع نیز آمده (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۰۷) و مجلسی نقل کرده است (مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۱۷). متن و سندش هم در علل الشرایع این است، «حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِی عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِی عَنْ عَمِّهِ الْحُسَینِ بْنِ یزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیادٍ السَّكُونِی قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ»؛ همچنین، نک: مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۱۷ که خلاصهای با همین مضمون است.
2.. خزاز رازی، کفایة الاثر. «فاخبرنی عن قولک انه واحد لا شبیه له الیس الله واحدا والانسان واحدا فوحدانیته اشبهت وحدانیه الانسان فقال صلی الله علیه و اله الله واحد واحدی المعنی و الانسان واحد ثنوی المعنی جسم و عرض و بدن و روح و انما التشبیه فی المعانی لاغیر».
3.. خزاز رازی، کفایة الاثر، ص۲۴۰.